من و شیشه لاکم بعد از نابینایی! 1تجربه

سلام به همگی.
بچه ها لاک لاک لاک لاک لاااااک این بیچارهم کرد این لاک ولی به نظرم بلاخره، بالاخره، نه ولش کن خوشم نمیاد همون اولیش بهتره، بلاخره، به نظرم باهاش به توافق رسیدم! شیشه لاکه رو میگم بابا!
بچه ها شده1زمان هایی1جایی گیر کنید بعدش1راه عجیب غریب برای خلاصی از این گیر پیدا کنید و در کمال تعجب ببینید که راهه عمل کرده و کلی بهتون حس رضایت بده؟ واسه من پیش اومد و دقیقا موضوع دردسر همین لاک کوفتی بود.
یادتونه سر خودم لاک ریخته بودم؟ من که یادمه. نخندید یعنی چی دارم حرف می زنم! عه!
این روز ها گاهی میرم مهمونی های اینترنتی. اعلام حضورکی می کنم حاضرَکی می زنم شلوغکی… نه خداییش این1کار رو یعنی شلوغی رو زیاد نمی کنم شاهد هام هم نوکیا و خانم کاظمیان هستن که می بینن چه بچه مثبت کم سر و صدا و آرومی شدم همه جا جز اینجا خخخ.
خلاصه میرم مهمونی های اینترنتی ولی حسابی مثبتم و پیش از رسیدن شب و قبل از تاریک شدن هوا هم شبیه بچه مثبت ها بر می گردم خونه خودم. یعنی اینجا. امروز هم میرم. دیروز صبحی هم رفته بودم1چرخی بزنم و از اونجا رفتم مهمونی. دردسرتون ندم1پست جالبی اونجا دیدم که در مورد آرایش و پیرایش بودش. اینکه ما بدون دیدن چه مدلی آراسته تر باشیم. خلاصه جالب بود.
پست رو خوندمش و کامنت ها رو خوندمشون و وسط گفتن ها و انتقال تجربه ها که می گشتم، یاده یکی از بلا هایی افتادم که خودم سر خودم آورده بودم و آخرش به1تجربه آموزشی به نظر خودم کارآمد تبدیل شد که حسابی به دردم خورد و هنوز هم به دردم می خوره. اولش طبق معمول این روز ها خندیدم، بعدش خندیدم، بعدش با خودم گفتم در اولین فرصتی که دستم بیاد این رو باید واسه شما ها بنویسم که هم1پست اینجا زده باشم شما ها زیاد از نعمت سکوت و آرامش برخوردار نباشید و سرتون از دستم بره، هم1خورده زیر جلدی به من بیچاره بخندید، هم اگر1جایی1زمانی لازمتون شد شاید بشه که به عنوان آخرین راه ازش استفاده کنید و کار راه بی افته و اگر دلتون خواست1دعایی هم به من بفرستید اگر هم دلتون نخواست همون لبخندتون برام بسه.
بریم سر دردسر های من که ختم به خیر شد!
من در گذشته هایی که حالا دیگه دور شدن و دارن دور تر هم میشن، زمانی که هنوز دیدم کامل تاریک نشده بود، تا دم آخر می شد که دستم رو ببرم کاملا نزدیک چشمم بلکه ببینم چیکار دارم با قلمموی لاک می کنم ولی از حدود5سال پیش دیگه این امکان به طور کامل رفت به ابدیت و من هم بیخیال تشخیص محدوده لاک شده بودم. اگر هم می خواستم ازش استفاده کنم بی دردسر ترین راه رو می رفتم. خواهش از1فروند بینا که بیا برام لاک بزن!
ولی این روز ها زده به سرم و دوباره یاغی یاقی نمی دونم هر جفتش رو نوشتم هر کدوم رو دلتون خواست بردارید، شدم. خوشم نمیاد از بینا بخوام لاک روی ناخنم رو برام تجدید کنه.
-این هم شد کار؟ می خوام خودم بزنم.
-باز دلت کثافت کاری می خواد پریسا؟
-برو بابا!
-برو بابا یعنی چی راست میگم دیگه! این2دقیقه هم طول نمی کشه بده تا…
-نه! نه!
-پریسا!
-نه!
-ببین!
-نه!
-بابا ببر صدات رو اجازه بده حرف بزنم!
-نه!
-کوفت! پریسا!
-نه! نه! نه! نه! نه! نه! نه! نه!
-پریسا اجازه…
-نه!
-گوش کن!
-نه!
-عه!
-نه! نه! نه!
-اه خفه شو گوش کن دیگه!
-ببین! تا زمان های نامعلوم حرف بزن! بِتَرک! خودت رو پرس کن! نه! نه، نه، نه! تمام!
-نه و نکمه! نه و نکبت! به جهنم! برو هر غلطی دلت می خواد با ترکیبت کن! 1عمر از نوجوونیت گذشته هنوز شبیه همون زمان هات لجبازی! اصلا منو بگو که دلواپس تو میشم. فقط اگر افتضاح زدی نیایی بگی کمکت کنم ها! به جان خودت جونت بالا بیاد هم از طرف من کمکی بهت نمی رسه.
-به جهنم که نمی رسه! نمی خوام! ببین! نه! فقط نه!
-برو نبینمت! مسخره!
شیشه لاکم رو برداشتم در رفتم. خدایا عجب کاری کردم! حالا چی؟
این طوری نمی شد باید حتما1راهی واسهش پیدا می کردم. قلمموی داخل شیشه نرم و سبک بود و امکان نداشت بدون اینکه دستم رو افتضاح کنم بتونم از موقعیتش سر در بیارم. سعی کردم از بویایی به جای بینایی کمک بخوام کمک هم خواستم ولی چندان فایده نداشت. دماغم سوخت و پدرم در اومد.
گفتم بلکه با تمرکز بشه به1جا هایی رسید. رسیدم ولی به ناکجا. نتیجه شد1جفت دست حسابی نقش و نگاری به سبک های منحصر به فرد.
باید تمام نقش ها جز روی ناخنم رو پاکشون می کردم. ولی مگه می شد؟ لاک پاک کن مایع که این چیز ها سرش نمیشه! هر طرفی میره.
دستمال رو می زدم داخل ظرف لاک پاک کن و می کشیدم به دستم نتیجه هم می داد و لاک ها پاک می شدن. فقط ایرادش اینجا بود که مایع راه می افتاد و می رفت بالا و پایین و همه جا و آخر کار نصف لاک های ناخنم رو هم خورد!
-لعنتی! کوفتیه عوضیه لعنتی!
این طوری نمی شد. تمامش رو از بیخ با لاک پاک کن پاکش کردم و رفتم توی فکر واسه پیدا کردن1راه که راه باشه!
قیچی کردن و کوتاه تر شدن مو های قلممو مردود بود چون بعد از کم شدن حجم لاک داخل شیشه دیگه مو های قلممو به ته شیشه نمی رسید و دردسر داشتم و باید1طوری1چیزی رو می رسوندم به تهش تا، …
خدای من پیدا کردم! مو های این لعنتی نرم هستن و کج و راست میشن و سخته. اگر1چیز سفت به جای قلمموی لاک داخل شیشه فرو کنم چی؟ مثلا1چیزی شبیه چوب کبریت! ولی چوب کبریت کوتاهه! پس چی؟ 1چیز باریک و بلند و به قدر کافی سفت که خم نشه! مثل، مثل، مثل، …
چوب های بلند نبات های چوبی! من از این چوب ها زیاد دارم. نبات هاش که خورده میشه چوب هاش رو بر می دارم می شورم نگه می دارم و گاهی واسه بچه های مدرسه شکل های هندسی روی کاغذ درست می کنم. 4گوش و3گوش و لوزی و از این چیز ها که لمس کنن و البته چون بچه های من بچه های عادی نیستن می زنن داغونش می کنن و باید دوباره درست کنم واسه همین چوب های نبات رو داخل خونه دور نمیندازم. گاهی هم واسه درست کردن آلاسکا به دردم می خورن. می ذارمشون داخل ظرف آلاسکا و میشن دسته آلاسکا های من. وایی دلم آلاسکا می خواد همهش رو خوردم فردا باید چندتا درست کنم! آخ جون!
خودشه پیدا کردم!
پریدم رفتم1چوب برداشتم. به اندازه کافی بلند بود ولی، … کاش نوکش1خورده باریک تر باشه! مثلا شبیه مداد! مداد؟ خوب اینکه کاری نداره! جناب مداد تراش الان درستش می کنه!
با مداد تراش چوب رو اون قدر تراشیدم که به اندازه دلخواه کوتاه و نوکش هم باریک تر شد.
-خدایا رفتیم که بریم!
خلاصه، نتیجه عالی شد. فقط به خاطر لرزش های دست هام که این اواخر خیلی زیاد شده بودن و الان ها در حال تخفیف و عقبنشینیه، یکی2جا خراب کاری کردم که باید1فکری براش می شد و شد.
لاک پاک کن مایع اوضاع رو خراب می کنه. لازم نیست من بهترش رو دارم.
چند روز پیش داخل1مغازه لاک پاک کن های بسته ای پیدا کردم که مایع نبودن. شبیه پد های کوچولو. داخل هر بسته به نظرم5تا باشه و من آزمایشی1بسته خریدم. آخ جون!
بسته رو باز کردم و با یکی از پد های داخلش لاک های اضافی رو برداشتم. سخت بود و دقت لازم داشت ولی جواب داد. وایی آخجون!
-عاقبت پیش بردی بله؟
سرم رو بالا گرفتم و با رضایتی که سعی می کردم معصومانه باشه ولی1مدل دیدی گُفتمه بد جنسانه قاطیش بود گفتم:
-بله!
-کار جالبی کردی! شاید به کار یکی دیگه شبیه خودت بیاد. این رو داخل اون دیوونه خونه شخصیت که دیوونگی هات رو داخلش تخلیه می کنی بنویس بلکه1نفر مشکلش حل بشه و دردسر نداشته باشه. هرچند اگر لجبازیت رو ول می کردی و می پرسیدی یا گوش می کردی بهت می گفتم که محض امتحان لاک سوزنی رو هم آزمایش کنی حتما نتیجه رو می پسندیدی. لاک سوزنی در کنار قلمموی نرمش1چیزی شبیه این چوبی که تو درست کردی داره که واسه طراحیه روی لاک به کار میاد. مثلا تو به ناخنت لاک زدی و حالا دلت می خواد روی این لاکت رو نقش بدی. با1لاک دیگه به رنگ و طرح متفاوت. لاک سوزنی اینجا به کار میاد. این کار بینا هاست ولی تو می شد که1دونه از اون ها تهیه کنی و کلا از اون مدل لاک استفاده می کردی که اینهمه دردسر هم نداشتی. اسم این مدل لاک لاک سوزنیه بهش لاک2کاره هم میگن. شاید اسم های دیگه هم داشته باشه ولی من فقط همین2تا رو بلدم.
از حرص دست هام به گزگز افتاده بودن.
-تو می دونستی و اینهمه پدر من در اومد و بهم نگفتی؟ به جای اینهمه جنگولک بازی می رفتم بازار چند تا رنگ از این لاک سوزنی که گفتی می خریدم و اینهمه بلا سرم در نمی اومد! و تو می دونستی و نگفتی!
-بی خودی شلوغش نکن. من می خواستم بگم ولی تو مثل دستگاه پخش صوت1سره می گفتی نه، نه، نه. دفعه بعد که می زنه به سرت، پیش از شروع لجبازی های ورژن20-30سال پیشت، چند لحظه سکوت کن و گوش بده و این احتمال رو در نظر بگیر که شاید ارزش این سکوت و شنیدن رو داشته باشه. این قیافه رو هم به خودت نگیر می دونم که تو عبرت نمی گیری. هر چیزی ترکت بشه این رفتارت رو کنار نمی ذاری.
بچه ها من واسه چی مدلم این طوریه؟ شکلک درموندگی از دست خودم!
حرف حساب جواب نداشت پس عقب نشینی کردم و…
برای بار نمی دونم چندین هزارم به خودم تأکید کردم که این دفعه یادم بمونه1خورده کمتر لجباز باشم. کاش این دفعه فراموشم نشه! کاش!
ایام به کام.

3 نفر این پست را پسندیدند.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

14 دیدگاه دربارهٔ «من و شیشه لاکم بعد از نابینایی! 1تجربه»

  1. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ من بارها گفته ام دختران و زنان ایرانی قشنگ و زیبا و خشگلند و نیازی به بعضی از بازیهای خارجی ندارند… این بازیهای مثلا آرایشی را زشت ترین افراد خارجی بوجود آوردند تا از زشتی خود بکاهند و کمی زیبا شوند… اما به مرور زمان کارخانه های تولیدی بوجود آمد و فرهنگ غرب وارد کشور ما شد و مردم با اراده را بی اراده کرد و مردم تقلیدی شدند و اراده ی خود را رها کردند و تقلید را سرمشق زندگی خود قرار دادند… واقعا من در عجبم که این دختران زیبا و متإسفانه بعضی از پسران امروزی راضیند ساعتها وقت خود را برای بعضی از این کارها صرف کنند که میخواهند خشگل شوند… بعضی از عادتهای غلط بین مردم ما بخصوص جوانان رواج یافته است…@

    • پریسا می‌گوید:

      سلام نوکیا. لاک رو دوست دارم البته نه همیشه. 1زمان های خاصی که حالش رو دارم. کلا من روی هر چیزی که داخلش جبر نباشه همین مدلی هستم. گاهی حالش رو دارم گاهی هم ندارم. این لاک هم از اون مدل چیز هاییه که جبری نیست پس گاهی حس و حالش هست گاهی هم نیست. موارد اجباری که دیگه جای بحث ندارن بخوام نخوام باید بخوام. خخخ!
      ولی لاک! داشتم می گفتم لاک رو دوست دارم ولی نه اون اندازه که ساعت ها بهش زمان بدم. می دونی نوکیا؟ از اینکه بعد از تاریک شدن چشم هام دیگه نمی تونستم خودم لاک بزنم حرصم می گرفت. کلا من از چیزی که از پسش بر نیام حرصی میشم. باید بتونم. فقط باید مطمئن بشم می تونم ولی خودم نمی خوامش تا با خاطر جمعی ولش کنم. این لاک زدن هم همین طوریه. اگر نمی شد، خدا می دونست تا کی بهش گیر می دادم و به قول خودت ساعت ها درگیرش می شدم. ولی حالا که راهش رو پیدا کردم باور کن دیگه خیالم چندان بهش نیست. نه اینکه اصلا بذارمش کنار. گاهی می زنم. گاهی که حسش باشه. ولی نه همیشه. دلم نمی خواست از1شیشه لاک و اون قلمموی نرمش ببازم. شکلک دیوونه و روان پریشان و از این شکلک مسخره ها! دست خودم نیست نوکیا من بار ها و بار ها برد های زندگیم رو که اتفاقا در سرنوشتم اثر داشتن و به اینجا رسوندنم رو بعد از خدا مدیون این بینش عوضیه خودم هستم. سختم می شد فلان دردسر رو حل نشده ول کنم. زورم می اومد اجازه بدم فلان مانع متوقفم کنه. باید از پس فلان گیر بر می اومدم و کارم پیش می رفت وگرنه بهم بر می خورد. همین شکلی از پس موانعی بر اومدم که بقیه می گفتن ول کن نمی تونی کوتاه بیا. ولی من دلم نمی خواست ول کنم و نکردم و برنده شدم. خدا رو شکر که این طوری شد چون الان خیلی از اینکه ولشون نکردم دارم فایده می برم و امتیاز های مثبت زیادی از پروردگار گرفتم که تا جا دارم ممنونشم.
      خدایا شکرت!
      این لاک هم داشت روی اعصابم قدم می زد نمی شد ولش کنم و هر دفعه گرفتمش دستم یادم بیاد که من نتونستم. این بود که خخخ! این لحظه که دارم جواب کامنتت رو می نویسم ناخن هام از هر مدل لاکی پاکه پاکن. باور کن نوکیا. مقصود فقط موفقیت بود که حاصل شد. حالا تا دفعه بعدی که برم سراغ شیشه های لاکم خدا می دونه چه مدت بشه.
      نوکیا! شاد باش! همیشه شاد باش همیشه!

  2. ناشناس می‌گوید:

    یاغی. درستش اینه. با غ. این میشه چیزی که تو هستی. درمورد اون دومیش بذار ببینم چیکار میشه کرد.
    خب.
    ب ا خ ا ل ا ه ا ر ا ا ا ا ا ا
    حروفش اینجا موجودن چیدمانش با اهل سلیقه. چندتا ا اضافی هم گذاشتم که با مشکل کسر ا مواجه نشیم

    • پریسا می‌گوید:

      آووخ الان فهمیدی چی شد؟ البته چیزی نشد ولی تو دستت رو لو دادی! من اون ماجرا رو فقط واسه5نفر تعریف کرده بودم. یکیش همین یکیه خودمونه که ایمیلی واسهش نوشتم و کلی تفریح کردیم. یکیشون هم1دوست عزیز واتساپی بود که براش گفتم و کلی مایه خنده و تفریحمون شد. یکیشون هم1دوست عزیز تلفنی بود که چون بحث های دیگه داشتیم زیاد مایه تفریحمون نشد. یکیش هم1دوست نزدیک و خیلی نزدیک بود که یادم نیست مایه تفریحمون شد یا نشد و یکیش هم خودت بودی که گفتی عجب و زدی زیر خنده. یکی که یکیه. اون عزیز واتساپی هم که ناشناس نیست اسم داره. اون دوست تلفنی هم همین طور. اون دوست بسیار نزدیک هم که اصلا روی خط کامنت فرستادن واسه من نیست. چندتا شد، حساب لازم نیست4تا شد. و تو، شناس هستی ناشناس. سخت نگیر من که مدت هاست می دونم کی هستی. بیخیال راحت باش شاید این مدلی بهتر هم باشه. دسته کم حالا. به هر حال ممنونم به خاطر به خاطر خخخ خخخ وایی خخخ بیخیال.
      پاینده باشی!

  3. کاظمیان می‌گوید:

    سلام پریسا این پستت را هم خوندم خیلی آموزنده بود
    اعتماد به نفس عالی عالی
    کاش منم کمی از این اعتماد به نفس تو را داشتم.
    راستی من بعضی از پست های قدیمی را میرم سر میزنم
    خیلی قشنگ مینویسی, این را جدی میگم جدی جدی
    چه روح بزرگی داری چه روح بزرگی!
    خدا کنه که دیگه هیچ وقت, هیچ وقت؛ ناراحت نباشی و اینجا برامون از خاطرات شیرینت حرف بزنی
    البته من میخوام شریک غم هات هم باشم,
    اگر قابل بدونی واقعا هم هستم خیلی هنوز هم برات نگرانم, نگرانم پریسا؛
    همیشه شاد باشی عزیم

    • پریسا می‌گوید:

      سلام خانمِ کاظمیانِ عزیزِ من.
      اعتماد به نفس رو نمی دونم دارم یا نه ولی تا دلت بخواد لجبازم. خیلی بده می دونم اما هنوز نتونستم ترکش کنم. گیر که بدم به1چیزی یا باید بشه یا باید بشه خخخ! شوخی کردم. این باید می شد چون تحمل نداشتم هر دفعه از1بینا بخوام کار به این کوچیکی رو برام انجامش بده.
      جدی به نظرت قشنگ می نویسم آیا؟ وایی آخجون شکلک ذوق شکلک لبخند شکلک الان نمیشه بالا پایین بپرم از دیشب1کوچولو باز وسط زمین و هوام بهتره فعلا آروم بشینم سر جام تا جهان از چرخیدن بی افته و فرود بیام روی زمین خخخ!
      عزیز جان خدا از روح خودش به انسان داده. کاش روحم اون قدر بزرگ می بود که حق اسم انسان رو پیدا می کرد! همیشه در دعا هام ازش می خوام که خدایا بهم دلی بده قد1دریا و روحی بده اندازه آسمون! کاش بشه چیزی باشم که ازم تصور می کنی عزیز! کاش بشه!
      خانم کاظمیان مهربون! واقعیتش رو بخوایی، من خودم هم گاهی، کمی، واسه خودم نگران میشم. شب هایی که از شدت استرس چنان از خواب می پرم که قلبم می خواد از سینهم بپره بیرون. اگر کسی اطرافم باشه که می دونه چیکار کنه و اگر کسی نباشه باید خودم بجنبم. باید درستش کنم. باید نفس هام رو آرومشون کنم. باید ضربان قلبم برگرده به حالت عادی. باید حواسم رو بیدارشون کنم و بمونم در حالت معمولی. در لحظه حال. در همون لحظه و همون شب. باید بتونم دستم رو بذارم روی سرم و بلند بگم آروم پریسا. تموم شد. طوری نیست واقعا تموم شده همه چیز عادیه همه چیز تموم شده. گاهی فقط گاهی خودم هم یواشکی واسه خودم نگرانم. البته به کسی نمیگم. مسخره هست به کسی در جهان واقعی این ها رو نمیگم ولی اینجا در اینترنت که می دونم جز خودت خیلی ها میشه که بیان و بخونن دارم میگم و این گفتن ها چندان حس بدی بهم نمیده. شکلک دیوونهم شدید خخخ!
      ولی صبح که میاد نگرانی هام میرن. صبح قشنگه. زندگی همچنان قشنگه. من همچنان پریسام. کسی که می تونه هر دفعه سریع تر و سریع تر درک و هوشیاریش رو از سر گیجه های تاریکش پس بگیره. من هنوز می تونم بخندم. خدا همیشه خدای منه. دستش هنوز روی شونه هامه. رهام نمی کنه. پس جای نگرانی نیست. تا خدا هست جای نگرانی نیست. نگران نباش عزیز. خدا مواظبه. مواظب من و مواظب همه.
      خدا نکنه شریک غم باشی! دوستی می گفت غم رو همیشه تنها بخور و شادی هات رو با بقیه تقسیمشون کن. پس هرچی حس مثبت داخل دلم هست نصف نصف! خخخ! نصفش خودم نصفش خودت!
      ممنونم از اینهمه محبتی که به خودم و لطفی که به نوشتن هام داری.
      خانم کاظمیان! زندگی قشنگه. شاد باش همیشه شاد!

  4. کاظمیان می‌گوید:

    عزیز خخخخ برای اینه که هول میکنم که وقت معادله را از دست ندم

    • پریسا می‌گوید:

      لعنت به این معادله های بد ذات که ستاره صبح ما رو اذیتش می کنن! من خودم جا هایی که از این2دقیقه ای ها داره، اول کامنتم رو داخل ورد می نویسم بعدش صفحه رو رفرش می کنم فرم و معادله رو حلش می کنم بعدش کامنته رو پیست می کنم سر جاش. به امید روزی که این وردپرس بد جنس زمان معادله رو بیشتر کنه و این قدر حال ما رو نگیره!

  5. یکی می‌گوید:

    دم عنکبوت جیز. هی پریسا دیکتمیکتمو بیخیل تو خودتو بپا چپوراس غلطغلوطی. اصا بوگو بینم تو چرا وایات وایی میشن آیات آیی میشن میخوایو مینویسی میخوایی آهایو مینویسی آهایی میاییو میایی نیایو نیایی یوقتاییم کیبوردت لکنت میگیره یعالمه ااااااااا گیر میکنه صف میشن پشتهم. فعلا همینارو راستوریست کن تا بقیش. من مث حرفیدنام مینویسم توم داستانماستانو بزن بیخیلی. هی ایول باز خودت شدی بازم ازینچیزا بنویس مث قبلنا. همینجوری باش دیگه قاتیقوتی نشو

    • پریسا می‌گوید:

      سلاااام یکی. یکی تو واسه چی تقریبا همیشه نصفه شبی؟ بعدش هم، به جان خودم تا امروز کامنت هات رو با چند بار خوندن می فهمیدم این1دونه رو کلی خوندم هنوز درست نفهمیدم آخرش به جای کلمه به کلمه حرف به حرف رفتم تا سرم شد چی گفتی البته مطمئن هم نیستم کامل فهمیده باشم.
      دیوونه! ول کن نخواستم اصلا تو1نفر هر مدلی دلت می خواد بنویس فقط1مدلی باشه من بفهمم نمی خواد درستش کنی. واقعا که!
      راست میگی این ها که گفتی رو من این مدلی می نویسم. نمی دونم واسه چی آخرشون2تا ای می نویسم. احتمالا چون صفحه خوان این طوری واضح تر می خوندشون من این مدلی می نویسم. سعی می کنم یادم بمونه آخر این کلمه ها که گفتی1دونه ای بیشتر نذارم.
      یکی! دلم سکوتت رو نمی خواست. ممنونم که ادامهش ندادی!
      بله من دارم خودم میشم. حالم هم بد نیست شکر خدا خوبم. حالا بهتر هم شدم زمانی که باز دوباره اینجا دیدمت.
      شاد باشی!

  6. وحيد می‌گوید:

    شكلك با خط كش زدن تو كف دست پريسا براي اينكه دست از لجبازي برداره
    آورين بالاخره لاك هم ياد گرفتي.
    اگه يه چيزي شبيه اون روز كه با لاك خاطره خيلي جالبي هم داشتي و اين لاك تا چند روز مهمان خانه ي گرمت بود، خلق مي شد هم خيلي توپ مي شد. اون وقت خيالمون راحت بود كه ديگه كاملا دست از لجبازي بر مي داري خخخخ خخخخخخ خخخخ هاهاهههاهاهاهاههههيهيهاهاهايهياهياهياهايهياهياهياهياهيهايهيا
    الفرااااااااااااار

    • پریسا می‌گوید:

      شکلک برداشتن بطری خالی واسه زدن وحید! با توجه به اینکه می دونی دفعه پیش اون لاک کزایی چه بلایی آورد سرم واسه چی دعا می کنی باز سرم لاک بریزه آخهههههه؟ لجبازی هام هم وحید به نظرم این جزو سرشتم شده دیگه نمیشه کاریش کنم. البته بد هم نشد اگر با شیشه لاکه لج نمی کردم الان هنوز در به در1فروند بینا بودم که بیاد در مواقع لزوم لاکم رو تجدید کنه! بذار کنار خطکشت رو گناه دارم! بیچاره من هر کسی دستش برسه کتکم می زنه! ای بابا! شکلک مظلوم که اصلا بهم نمیاد دارم جون می کنم این شکلکه رو حفظش کنم بد جنسی میاد روی این مظلومیته رو می پوشونه نمی ذاره!
      شاد باشی خیلی شاد!

  7. ملیسا می‌گوید:

    شلاااامی،که،خوبی گیگیلی جونم،میگم عجب چیز باحاااالی کشفیدی هاااا،یعنی که کلا گوش پاک کن هم بد نیست،ببین با اونم امتحان کن ببین میشه یا نه آیاااا،ولی احسنت،تو میتونی،بوسی بوسی،خدافسی

    • پریسا می‌گوید:

      سلاااام ملیسای عزیز دلم.
      ایول گوش پاک کن رو امتحانش نکردم آخجون فردا صبح امتحانش می کنم الان می ترسم افتضاح بالا بیارم خخخ!
      یوهو1خراب کاریه جدید به دست های ویران گر من آخجون! ملیسا جونم مررررسییییی آخجون! بوس بوس بوس1آسمون بوس شاد باشی خیلی شاد عزیز جان خیلی خیلی شاد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *