بچه ها سلاااااام ایامتون به کااااام خنده هاتون پر دواااام کاش شبیه الان من در حال انفجار نباشید! نترسید بابا بمبی در کار نیست الان میگم.
بچه ها یکی باز دوباره گیر کرد داخل ایمیل بهم هوار زد که کامنت هاش نمی رسن خخخ من که در هر حال جریمه میشم بذار خنده اولی بشه مال خودم! پس به سلامتیه همگیمون، خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ واااییی آخجون!
شکلک دیوونه تا الان ندیدی که ندیدی به من چه که ندیدی خوب الان بیا ببین!
وووویییی بچه هااا عصبانیم عصبانیم عصبانیم عصبانیممممم عصبانیم.
بذار از اولش بگم.
یادتونه پریروز عصری خواستم برم بیرون؟ اولش بگم رفتم و کلی خوش گذشت و یادمه کلی خندیدیم و1جا هاییش انگار به نظرم خودم به شدت ملت رو منفجر کردم از خنده یادم نیست دلیلش چی بود فقط یادمه که بعدش توی راه برگشت یکی از رفیق ها می گفت از بس خندید فشارش افتاد و دلش درد می کنه و من اون لحظه دیگه نا نداشتم سر به سرش بذارم وگرنه حتما کار رو تکمیلش می کردم و… بیخیال خخخ!
خوب حالا باقیش.
آقا من پریروز1شیشه لاک ریخت سرم و عواقبش رو تا امروز همه جا دارم می بینم و حسابی عصبانیم. آخه این هم شد کار؟ و اما مشروح خبر:
پریروز باید سریع می رفتم. اینجا نشستم به پست بازی و کامنت بازی و واتساپ بازی و خلاصه دیر شد. به خودم که اومدم، یعنی با زنگ تلفن به خودم که آوردنم، دیدم دیر شده و باید بجنبم. رفتم بجنبم ولی مگه می شد؟ اصولا هر زمان من عجله دارم همه چیز به طرز بسیااار مزخرفی میره توی هم. دیروز هم همین طور شد. من1شیشه لاک در بسته داخل دستم بود که گوشیم صداش در اومد. رفتم بپرم جواب بدم لاکه از دستم افتاد و قل خورد نفهمیدم رفتش کجا. پریدم ببینم گوشیه کیه قطع شد و بلافاصله دوباره نق گوشیه در اومد که این دفعه جواب دادم و رفیقم بود و معترض بود که دیر کردی بجنب دیگه. بیخیال اون زنگ اولیه شدم که معلوم نشد کی بودش و پریدم حاضر شدم البته تقریبا حاضر شدم. حالا این شیشه لاکه کو؟ گیر داده بودم بهش و ول کن نبودم. یکی نبودش بهم بگه آخه ول کن فعلا برو تو الان میمیری این رو بیخیال بشی؟ حرصم گرفته بود. یعنی چی؟ من با این قد و قواره شدم منتر1شیشه لاک فسقلی که چی؟ باید پیدا بشه من لازمش دارم.
خلاصه. گشتم و گشتم و بلاخره گیرش آوردم. بمونه که در آخرین لحظات نا امیدی که می رفتم منصرف بشم و1شیشه لاک دیگه بردارم به ضرب رفتم روی اون اولی و واسه اینکه با پا روی شیشه فشار نیارم و خوردش نکنم و با خورده شیشه پدر خودم رو درنیارم مجبور شدم1دفعه بکشم عقب که در نتیجه کم مونده بود با مخ پخش بشم روی زمین.
باز هم خلاصه. شیشه لاک فراری رو برداشتم و رفتم سراغ باقیه کار. واااییی خدااا کاش شیشهه گم شده مونده بوووود.
به محض اینکه سرم گرم تمرکز روی ماجرا شد صدای زنگ گوشیم در اومد. اوخ این کیه الان من چیکار کنم؟ ولش کن هر کسی می خواد باشه من الان نمی تونم که! ولی گوشیه دست بردار نبود. گوش کردم ببینم صفحه خوان اسم کی رو می خونه. آواخ میگه مامان الان مادرم پشت خطه آیا؟ اینهمه زنگ رو اون زده آیا؟ یعنی الان من جوابش رو ندادم این از دلواپسی داره می ترکه آیا؟ اومدم!
که ای کاش متوقف می شدم. از جا پریدن همانا و همراه و هم زمان با خودم، از جا پریدنِ شیشه بازِ لاک هم همانا. خدا برای هیچ بینایی نخواد چه برسه به نابینایی که بینا هم اطرافش نیست! شیشهه چنان همراهم از جا پرید که به جای خوابیدن کامل پشت و رو شد و من بوق هم واسه پیشگیری از افتادنش از بالا روی کف زمین با دست و سینه زدم به دل خطر و خودم رو پرت کردم جلو و شیشهه رو وسط هوا گرفتم ولی چه گرفتنی که بیچارهم کرد! به جای گرفتنش شیشهه رو رسما بغل کردم که به زمین نرسه و واااییی! شیشه نامحترم پشت و رو روی دست و آستین و سینه لباسم فرود اومد و بلافاصله تمام دل و رودهش رو خالی کرد روی تمام موجودیتِ آماده خروج از منزلِ بنده.
-آآآآخخخخ واااایییی خداااا جااااان ببین چییییییی شدمممممممم!
این وسط گوشیه هم دست بردار نبود و1بند نق می زد. مونده بودم لاک تازه رو بچسبم یا گوشیم رو جواب بدم. دلم می خواست جییییغ بکشم ولی فایده ای نداشت. گوشیه قطع شد. با اون لباس نمی شد به این سادگی کاری کرد به خصوص اینکه من نمی بینم. عمراً با این از خونه بزنم بیرون حتی اگر یقین داشته باشم پاکش کردم تا1بینا نبینه من با این لباسه از خونه بیرون نمیرم! لباس رو میشه عوضش کنم1مانتو روسری دیگه بپوشم چون این یکی دیگه فعلا به هیچ دردی نمی خوره ولی دست هام چی؟ این که دیگه عوض شدنی نیستش که! وووییی ببین چه بلایی سرم اومد؟ بیخیال باید تا لاکه خیسه پاکش کنم. حمله به طرف شیر آب گرم و مایه و ظرفشور سفت!
اما مثل اینکه نمی شد. دوباره زنگ گوشیم. دیگه نتونستم تحمل کنم. 1هواااار حرص تخلیه کن کشیدم و رفتم با همون دست های وحشتناک گوشیم رو از داخل کیفم در بیارم و جواب بدم. موفق هم شدم ولی به قیمت ویرانیه داخل کیفم که موندم چه جوری تمیزش کنم.
بلاخره جواب دادم. این دفعه مادرم بود و گفت که دفعه اوله که زنگ می زنه و این یعنی دفعه های پیش ایشون نبوده که زنگ می زد.
-فقط خدا کنه دستم به تماس گیرنده نرسه!
-چی گفتی؟
-هیچی مادری. جانم بگو عزیز.
مادرم گفت و گفت و من گفتم و گفتم و لاک های روی دست هام خشک می شدن و خشک می شدن و من به خودم می پیچیدم و می پیچیدم. چیکار باید می کردم؟ می گفتم مادری قطع کنیم من با لاک های روی دستم درگیرم و تو باید کوتاهش کنی؟ به هیچ عنوان حاضر نبودم این رو بگم حتی اگر اون پوشش لاکیِ مسخره تا1سال آینده روی دست هام موندگار می شد.
مادرم که گوشی رو قطع کرد رفتم سراغ دست هام. انگار1پوشش کلفت روی بعضی جا هاش کشیده بودن. دلم می خواست گریه کنم. حالا کو1کسی که حرصم رو بریزم سرش.
-فقط اسم اون تماس گیرنده های پیش از مادرم رو بهم بده! فقط بده فقط بده فقط بده! خخخ!
لاک ها نرفتن. همونجا روی همه جای دست هام موندن و به حرص من خندیدن. باز هم گوشی! خدایااااا! به هر بیچارگی بود گوشیم رو برداشتم توی دستم که نشد جواب بدم و گوشیه ولو شد زمین. خداییش اون لحظه من تمام قد شبیه انفجار بودم! خدا رو شکر گوشیه1قاب دفتریه دردار داشت وگرنه داغون می شد. خوب دیگه دستم به جایی نمی رسه ببینم کی زنگ زد! رفیقم! یکی از همون هایی که منتظرم بودن! شکلک بی توصیف.
-الان می کشمت می کشمت میییییییییی کشمت!
خیز به طرف تلفن ثابت. طرف گوشی رو که برداشت من رسما ترکیدم. بچه ها دردسرتون ندم اون از ته دلش می خندید و من جیغ می کشیدم و همراه جیغ هام می خندیدم. اون هم که شلوغ کردن هام از پشت خط رو می شنید بیشتر می خندید و من بیشتر جیغ می کشیدم. اوضاع همین شکلی ادامه داشت و از اون طرف صدای بقیه هم اومدش.
-فلانی چی شده؟ پریساست؟ بگو صداش تا اینجا رسید چشه بیاد دیگه!
رفیقم وسط ریسه رفتن هاش ماجرا رو در1جمله واسه بقیه اعلام کرد.
-آقا این رو سر خودش لاک ریخت!
ماجرا زمانی که از زبون این عزیز و با اون لحن مطرح شد1000برابر مضحک تر جلوه می کرد. شلوغی بود که از اون طرف خط رفت هوا. بچه ها هی جفنگ های خنده دار می گفتن و می خندیدن، رفیقِ پشت خطم از شدت خنده به زور نفس می کشید و من با تمام زورم جیغ های قاطیه قهقهه می زدم و فحش های از سر تحبیب روی سرشون می ریختم و خنده ها بیشتر می شدن و این سیر ادامه داشت.
-آخی! لاک ریختی سر خودت! آخه تو لاکت واسه چی بود؟ آخه تو مگه می بینی؟ آخه چشم های تو رو چه به اینکه صاحبش شیشه لاک باز کنه؟ آآآآآآهاهاهاهاهااااااااا واااااهاهاهاهاهاهاهاهااااااااا…
-زهر ماااااااااار! دیوونه هااااا! تمامش تقصیر شما ها شد الان من چه غلطی کنم با اییییین مگه من امشب دستم به شما ها نرسهههه خفه هم نمیشییییید آخه واسه چی اینهمه زنگ زدید به گوشیم خوب آخه نخندید که! من شما ها رو می کشم مسخره هاااااا! …
اون قدر پشت خط2طرفه خندیدیم که از نفس افتادیم. آخرش هم به توصیه های قاطیه قاه قاه بقیه جیغ کشان و فحش پرتاب کنان گوشی رو گذاشتم و رفتم1دست لباس دیگه پوشیدم و در حالی که روی پوشش لاکیه دست هام ناخون می کشیدم پریدم داخل1آژانس و زدم به راه.
اون شب گذشت و من تونستم در طول شب1خورده1خورده1خورده با ناخون و چنگ لاک های دست هام رو بخراشم و اون ها یواش یواش پاک شدن و از روی دست های در حال گز گز من تشریف بردن جای دیگه. ولی ماجرا تموم نشد. طولش ندم الان دوباره می ترکم. بچه ها از پریروز تا الان من هر جا میرم داخل خونهم لاک خشک شده پیدا می کنم این افتضااااحه. روی گوشیه تلفن ثابت، روی سینک ظرفشویی، روی چوب میز آرایشم، روی4چوب در، روی کمد جاکفشی، روی قفسه بالای کمد رو به روی حمام، روی جا لباسیه داخل دیوار، بسه یا باز بگم؟ وایی مامان ماماااآاااآاااآاااآاااآاااآااان اگر بدونید پاک کردنشون چه حرصی میدهههه خدا1کسی بیاد من بکشمش حالم جا بیاد!
خوب این هم از درد و دل های سر صبح من. بلند شم که این دفعه دیرم نشه1حادثه جدید درست کنم. میرم آب بازی. آب رو دوست دارم. میرم به توصیه نوکیا عمل کنم شاید آب هم بشه جزو متحدینم بر علیه منفی هام. وایی دیر شد ساعت از7گذشت به جان خودم این دفعه دیگه نباید چیزی بشه من گناه دارم.
بچه ها صبح قشنگه زندگی قشنگه خنده قشنگه.
شاد باشید همیشه و همیشه شاد خیلی خیلی شاد.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 42
- 32
- 117
- 62
- 1,802
- 26,099
- 375,314
- 2,644,393
- 269,128
- 339
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
فقط ميشه گفت خخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
الفرااااااااار
یعنی دلم نمیاد بگم کوفت! بیچاره شدم کجاش خنده داره؟ ایشالا سرت بیادش! نمی دونم به جای لاک1شیشه جوهر بریزه سرت یعنی آخ خدا من1عمر بهت بخندم از همین خنده های خودت که اینجا ثبتش کردی خخخ!
وحید! ممنونم که هنوز هستی!
شاد باشی خیلی شاد.
اونطوری که شما گفتین در حال انفااااااار من گفتم الآنچی شده فکر کردم از اون ماجراهای قبلیه
فقط میتونم بگم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
حیف که نمیشه همه خخخ هامو بنویسم تا آ[ر دنیا خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
این نفرین من بودش تا یاد بگیرین وقتی میگم تکبالوبنویسین مثل یه نویسنده خوب بگین چشششششششششششششششم
بعدشم من واتس اپ جدیییییییییییییییدتونو میخواااااااااااااااااااااام یا پیاممیدین یا دوباره از دور یه کاری میکنم این دفعه همه شیشه لاکهای جهان به سمتتون پرواز کنن و در همه حال روتون لاک بریزن وای که چه صحنه زیبایی میشه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ الفرااااااااااااااااااااااااااار
بچه ها میگم1چیزی سفت تر از بطری خالی دم دستم نیست بزنم به این آیا؟ شکلک تفکر جدی برای کشتن مینا! شکلک نمی دونم چی چشم هام داره می زنه بیرون از این شکلک بی ریخت ها!
بابااااا تکبال تموم شد آخه چییییی بنویییییییییسم داستانش تمووووووووووم شد این جونور کوفتی بعدش رفتش دنبال زندگیش دیگه چی بگم ازشششششششششش ای خدااااااا شکلک2دستی چنگ می زنم لای مو هام جیغ می کشم.
وایی نه لاک نه لاک نههههه همین1دفعه پدرم رو در آورد هنوز هم اثراتش کامل از خونه نرفته موندم تا چند روز دیگه باید اینجا اونجا همه جا لاک خشک ببینم.
واتساپ جدید؟ اوه فوتینا خخخ! اگر می خواستم فاشش کنم که روی همون قدیمیه می موندم واسه چی گوشیم رو سنگینش کردم که واتساپ هام2تا بشن؟ نه نمیدم خخخ خخخ نمیدم. نمییییییییدمممممممم!
بادرود@ امروز به من زنگیدند که بانه لغو شد… حالا زود باش آدرس بده تا برای جمعه خودمو برسونم اونجا و هم به اردوی دو روزه ی جبرانی رفته باشم… هم تو منو بکشی تا یک دنیا از شرم راحت شوند… من آماده ی کشته شدنم… فقط کشته شدن و بس… من اصلا نمیتونم اتفاقات لاکی را تجسم کنم و بخندم… راستش من کووووووورم و رنگ آمیزی لاک را نمیبینم که بخندم… من با لاک حال نمیکنم و با کشته شدنم به دستهای لاکی تو بیشتر حال میکنم… حالا آیا تو و دوستانت پایه هستید که منو یکی دو شب بین خودتون پناه دهید و آخرش بکشیدم؟@
سلااام نوکیا. من خودم هم به صورت مشروط بینشون جا شدم خخخ! من هم دیگه مدت هاست که رنگ های لاک رو نمی بینم نوکیا. زمانی که لاک بریزه1جایی که نباید باشه خشک میشه و پاک کردنش هم دردسر داره. با لاک پاک کن میشه پاکش کرد ولی به هر جا و هر چیزی که نمیشه لاک پاک کن بزنیم! اینه که الان من حسابی دردسر دارم حسابی. خخخ! دست هام دیگه لاکی نیستن الان پاک شدن. وایی چه کابوسی بودش! تو باید حالا ها زنده باشی و نوکیای شیطون اینترنت باقی بمونی. جدی میگم.
زنده باشی و شاد خیلی شاد همیشه شاد از ته دل شاد باشی.
من به دستش میااااااااااارم حالا میبینییییییییییین
از قدیم گفتن، فوتینا! عمراً! به همین خیال بااااااش نمیدم. اوخ دیرم شد باید بزنم بیرون وایی چه بارونی میادش اینجاااا آخجون!
خخخخخخ
نخند بابا نخند عه! اوخ در می زنن شلوغی شروع شد من رفتم!