هوای آشنام! پیداش کردم! درست همینجاست!

سلام به همگی.
بچه ها ایام به کامه؟
راستش1دونه پست طولانی نوشته بودم بزنم اینجا هم بعد از1غیبت فسقلی که قرار بود طولانی باشه ولی خدا کمک کرد و کوتاه شد اعلام حضور کنم هم1سری توضیحات نه چندان گویا در مورد این چند روزی که بهم گذشت اینجا بنویسم ولی منصرف شدم و تمامش رو پاک کردم بره و ترجیح دادم بیام اینجا1متن معمولی و بی سر و ته مثل همیشه بنویسم و حاضری بزنم و شلوغ کنم و از این چیز ها.
خلاصه اینکه من هنوز زندم.
رفته بودم سفر ولی سفری نشدم و سفرم شکر خدا زود تر از زمانش تموم شد و برگشتم خونه. خدایا شکرت!
به محض گذشتن از این در آشنا تمام زندگی با تمام مهربونی و قشنگیش2دستی بغلم کرد.
-سلام خونه! سلام زندگی! سلام بهشت! سلام هوای آشنا!
هوای آشنا؟! بله دقیقا خودش بود. هوای آشنای من!
بچه ها پیداش کردم بلاخره هوای آشنای خودم رو پیداش کردم. به نظرم چندتایی از شما خاطرتون باشه که گاهی دنبالش می گشتم و همیشه هم اشتباه می رفتم. پیداش کردم!
هوای آشنای من همینجاست. دقیقا همینجا. داخل زندگیِ واقعیم جاریه. توی خونه خودم. داخل محل کارم. داخل شلوغی های اطرافم. داخل تمام چیز های مثبت و منفیه واقعی که در اطرافم هستن و از بعضی هاشون به شدت خوشم میاد و از بعضی هاشون هم به شدت بدم میاد. هوای آشنای من داخل تمام این ها جاریه و من هر لحظه از عمرم رو توی این هوای آشنا می پرم، می چرخم و نفسش می کشم. ولی چنان بی حواسم که تا اینجای عمرم جای دیگه دنبالش می گشتم و اون هیچ کجا جز اینجا، درست همینجا وسط زندگیِ واقعیه من نیست.
هوای آشنای من اطرافمه. اطرافیانم. خونوادم. دوست هام. دوست هایی که همین دور و بر هستن. آدم هایی که توی هفته داخل واتساپ جدیدم با هم حرف می زنیم و آخر هفته یا وسط هفته یا هر زمان که بشه هم رو می بینیم. از نزدیک و خیلی ساده هم رو می بینیم. دست هم رو می گیریم و با هم حرف می زنیم، می خندیم، از دست هم حرص می خوریم، مچ هم رو سر کلک زدن های معمول و گاهی هم غیر معمول می گیریم، با هم هم دلی می کنیم، با هم همراهی می کنیم، لحظه های واقعی رو همراه هم زندگی می کنیم، بعدش هم میریم خونه هامون و دوباره داخل اینترنت با هم هستیم. با هم حرف می زنیم. با هم می خندیم. با هم دعوا می کنیم. خیلی شدید به هم می پریم. حتی2روز از هم بی اطلاع می مونیم ولی بعدش زنگ گوشیم می خوره و صدای آشنا از اون طرف خط میاد که معلومه کجایی؟ هماهنگ شو هم رو ببینیم سگِ سگ اخلاق مسخره!
یا اینکه من زنگ می زنم که سلام. خوبی؟ قهری؟ قهرید؟
و جواب بلافاصله میادش.
-قهر؟ تو دیوونه ای پریسا. ببین من هنوز سر فلان حرفم هستم. هنوز باهات موافق نیستم. می خوایی عصبانی بشی هم بشو ولی من در فلان مورد باهات موافق نیستم. قبول ندارم، باور نمی کنم، قانع هم نشدم. ولی با تمام این ها ما با هم دوستیم. اختلاف نظر های وحشتناکی هم داریم ولی ما با هم دوستیم. اصل اینه پریسا. ما با هم دوستیم. دلیل نداره قهر کنیم. دفعه اول نیست که دعوا کردیم دفعه آخر هم نیست باز دعوا می کنیم. حالا ول کن مزخرف نگو1برنامه ای بذاریم هم رو ببینیم.
خندم می گیره.
-کی؟
جواب همراه خنده گاهی هم بدون خنده میادش.
-تا فلان زمان که فلانی و فلانی گرفتارن پیام بدیم هر زمان اینترنت گوشیشون روشن شد بهشون می رسه الان هم بپر پیام بذار داخل واتساپ هماهنگ میشیم.
می دونم این شاید همیشگی نباشه. می دونم فردا ها میان و خیلی چیز ها رو عوض می کنن. می دونم شاید هر کدوم از ما بریم1طرفی. من و دوست هام و حتی افراد خونوادم. ولی هوای من زندگیِ خودمه. با عوض شدن اوضاع فقط1خورده جَوِش عوض میشه و هوای آشنای من همچنان هوای آشنای من باقی می مونه. این آگاهیه بزرگ و این درسی که مدت ها زندگی می خواست بهم بده و نمی گرفتمش رو من هرگز نباید فراموش کنم و به نظرم دیگه هرگز فراموش نمی کنم.
هوای آشنای من همون زندگیِ واقعیه منه. نه بیشتر نه کمتر. تمامش همینجاست. فقط من باید این رو می فهمیدم و به نظرم الان دیگه فهمیده باشمش. دیر فهمیدم و به خاطر این تأخیرم خیلی باختم ولی هنوز زمان هست برای اینکه بیشتر از این نبازم. و من بی نهایت به خاطر این زمان باقی مونده از پروردگارم ممنونم.
این هوای آشنا رو با تمام مثبت ها و منفی هاش این روز ها خیلی دوست دارم بچه ها. این روز ها که از سفر برگشتم و با تمام جونم زندگی رو نفس می کشم. شاید1چیز هاییش اون مدلی که من دلم می خواست باشه نشد و نیست ولی عوضش1عالمه چیز داخلش هست که من میمیرم واسهشون. و چه احمق بودم که تا الان نفهمیدم! خدایا ببخش! به خاطر تمام ناشکری هایی که تا امروز داشتم منو ببخش! به خاطر اینهمه گشتن های بی سر انجام مسخره که لحظه های سفیدم رو سرش سیاه کردم منو ببخش! لحظه هایی که تمامشون امانت تو بود و هدیه عزیزت که زندگیشون کنم نه اینکه به هیچ ببازمشون. خدایا به خاطر همه رنگ های تاریک و روشن هوای آشنای آشنام ازت ممنونم. لطفا ازم نگیرش من خیلی دوستش دارم خیلی.
هنوز سر محتوای پست آخریم هستم. و به نظرم تا همیشه هم سرش باقی بمونم. هنوز خیلی ضعیفم. هنوز چسبم خشک نشده و به احتمال بسیار بسیار قوی با دیدن1اسم و خوندن1جمله آشنا به شدت بپاشم. هنوز خیلی ضعیف تر از اونم که بشه به خودم مطمئن باشم که اگر با چیزی از مدل دیروز هام مواجه بشم وا نمیدم و باز اشتباه نمی کنم. ولی این رو مطمئنم که الان آگاهم. کاملا آگاهم که باید علاوه بر محتوای پست آخریم، روی محتوای اون پست پایان ماجرا که زده بودم هم بمونم و قوی تر و قوی تر باشم. قوی تر، آگاه تر و عاقل تر.
درضمن، اینترنت مثبته ولی واقعیت جذاب تره. این روز ها کمتر پشت سیستم زمان سپری می کنم، کمتر کسی خط واتساپ جدیدم رو داره، جواب افراد محدودی رو پشت خط گوشیم میدم یعنی به جز خونوادم، فقط دوست هایی که از بس بهم نزدیک هستن، اگر دست هام رو دراز کنم می تونم گرمای دست هاشون رو لمس کنم، افراد دنیای واقعیه اطرافم، افرادی که با تمام اختلاف نظر ها و حتی تاریکی های بینمون باز هم می تونیم بدون قهر و سکوت هم رو ببینیم، به هم سلام کنیم و با هم بخندیم و حرف بزنیم و دست توی دست هم1مشکل کوچیک و حتی بزرگ رو حلش کنیم. هنوز در فکر عوض کردن خط گوشیم هستم ولی بهم توصیه شده دست نگه دارم و سعی کنم همین طوری با همین خط و در همین سکوت آرامش بخش ادامه بدم و من در کمال ناباوریه بقیه و ناباوریه خودم باز هم حرف گوش می کنم و خطم رو همچنان نگه داشتم ولی نه شبیه گذشته، بیشتر با خونواده می پرم، بیشتر با دوست های جهان واقعی می چرخم، کمتر سر دردسر های مسخره ای که اصلا دردسر نبودن و من بی خودی جدی گرفته بودمشون به اطراف و اطرافیانم می پرم و خودم و اون ها رو اذیتشون می کنم، و خلاصه این روز ها به قول چندتا از آشنا هام حسابی واقعی تر هستم یعنی دیگه شبیه دیروز هام اینترنتیه آتیشی نیستم و نمی خوام هم باشم.
حالا1خورده اخبار بی مزه ای که من خیلی دوستشون دارم:
بچه ها دارم رومیزیه مرواریدی می بافم که پدرم رو در آورده. دفعه اول و تلاش اول و دردسر هاش. نه بابا آخرش کسی یادم ندادش دارم خودم از روی کتابه و با پرسیدن های پشت سر هم پیش میرم. بیچاره مادرم و بقیه بینا های اطرافم که سرشون از دستم رفت خخخ!
امروز رفتم بیرون و1عالمه چیز میز هایی که دنبالش می گشتم رو خریدم از جمله1دونه پالت ابزار یا همون جعبه گنجینه ابزار یا همون ظرف بزرگی که از1عالمه اتاقک های فسقلیِ بغل هم درست شده و وایی50تا جا داره واسه تمام رنگ های مروارید هام! آخ جون! چندتا چیز کوچیک و مسخره دیگه هم پیدا کردم و خریدم که حسابی بهم کیف داد.
امروز داخل1مغازه داشتم مروارید ها رو به هم می ریختم که صاحب مغازه بهم گفت اگر بلد باشم واسهش توپ های مرواریدیه ریز ببافم شاید بهم سفارش کار بده. بعدش هم گفت اگر بخوام شاید البته شاید بهم سفارش بافت مدل های دیگه رو هم بده به شرط اینکه بلد باشم و کار کنم. بهش گفتم بلدم و چندتا مدل کوچولو هم نشونش دادم. خوشش اومد. نمی دونم بهم سفارش میده یا نه ولی چون داخل مدل های من ترکیب رنگ بود و خیلی ها اونجا بودن و دیدن و متوجه شدن که نابینا می تونه داخل کار هاش ترکیب رنگ ها رو حفظ کنه خیلی بهم خوش گذشت. به خدا نه واسه اینکه از من تعریف کردن. واسه اینکه با چشم های بیناشون می دیدن که این رنگ بازی کار1نابیناست و این به نفع ما نابینا هاست. حالا شاید در خاطر1نفرشون بمونه که نابینا ها از دستشون این کار ها هم بر میاد پس خیلی چیز های ساده تر هم از دستشون بر میاد. و من مطمئنم که در خاطر بیشتر از1نفرشون این باقی می مونه. مطمئنم!
دیگه فعلا خبر جدید یادم نیست برم که پیام و واتساپ و کار رومیزیم و همه زندگی منتظرمه.
راستی بچه ها! به خدا زندگی خیلی قشنگه. راست میگم! از ته دل! با تمام وجود! زندگی قشنگه!
هیچی دیگه گفتم بیام اینجا بگم هستم و سرتون رو در ببرم و حالش رو هم ببرم و اوخ واتساپم ترکید این بچه ها پدرم رو در میارن که باز غیب شدم و آشپزی و تمیز کاری هام و باقیه بدو بدو هام مونده روی دستم و باید بجنبم و1عالمه باید های دیگه که بیرون از حصار های رنگیه اینترنت منتظرم هستن. بچه ها دوستتون دارم خیلی زیاد خیلی زیاد. باز میام فعلا به سردردتون برسید درمون بشه تا دفعه بعدی خودم باز بترکونمش.
همگی شاد باشید خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی شاد!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

14 دیدگاه دربارهٔ «هوای آشنام! پیداش کردم! درست همینجاست!»

  1. مینا می‌گوید:

    سلام خوشحالم که دارین بهتر میشین.
    من این روزا تو شک عجیبی به سر میبرم
    تصمیم عجیبی گرفتم که مسیرمو عوض کنم تو زندگی
    میخوام فقط برای کسانی ارزش و وقتمو بذارم که برام ارزش قایل باشن.
    روحم خستست
    بمثل زمانی که تموم مغزتون خسته میشه ولی از طرفیم با خوابیدن خستگی آدمدر نمیره
    در باره جسم یه طوری میشه درستش کردولی روحمو نمیدونم چطور باید درستش کنم
    راستش میخوام یه مدتی تلاش نکنم
    میخوام یه کم بشینم و فقط نگاه کنم
    میدونم تودنیا خیلیا هستن که منو واقعا دوست دارن در حدی که اگه همین الآن بهشون بگم من فلان نیازرو دارم به سه نرسیدهنیازم بر آورده میشه ولی راستش میخوام فقط بشینم تا کمی اونا بیان طرفم
    میدونم الآ« با خودتون میگین این دیوونست.
    به هر حال دیوونگیم گاهی بد نیست.
    بگذریم تو این شبا تورو خدا دعا واسه من یادتون نره
    منم دعاتون میکنم هرچند راستشو بگم کمی به این حال و هواتون حسودیم میشه به این که دارین درست میشین.
    دعا میکنم همه چیز اونطوری که لازمه پیش بره و شما دوباره بشین همون پریسای شیطون
    براتون بهترینهارومیخوام فعلا

    • پریسا می‌گوید:

      سلام میناجان. صبحت قشنگ. مینا خستگی باید باشه اگر نباشه نمیشه. ماشین رو هم اگر زیاد سر بالایی ببری ازش بخار در میاد پس خیال نکن وا دادی. اینکه الان خسته باشی عادیه. من هنوز تا درست شدن راه زیاد دارم مینا. هنوز دلم وحشتناک تنگ میشه. هنوز با شنیدن1آهنگی که محتواش به نق نق های یواشکیه دلم می خوره چنان می ترکم که تمام صورتم میشه بارون. می ترکم اما دیگه بدون صدا. زود هم جمعش می کنم. ولی دلم تنگ میشه. ولی خسته میشم. ولی دلگیرم. ولی منتظرم. منتظر جواب های خدایی که هیچ بی جوابی هیچ کجای جهان باقی نمی ذاره. هنوز شعر ها و متن های غمگین می نویسم. هنوز مثل اون دفعه نامه می نویسم و یواشکی می بارم. فقط الان دیگه آگاهم. دیگه می دونم که این دلتنگی ها، باریدن ها و نوشتن ها باید در زمان های محدود و در گوشه های انفرادیه زندگیم باقی بمونه و داخل باقیه ابعاد زندگیم جاری نشه که تاریکش کنه. واسه خودم و واسه اطرافیانم. دارم سعی می کنم تاریکی های این چند ماه اخیر که گذروندمشون برام بشن خاطره. خاطره های تلخ و تاریک ولی فقط خاطره. نه زندگی. فقط تجربه و فقط خاطره. مثل تمام تلخ و شیرین هایی که توی جاده زندگی تا اینجا بهم گذشت. همین دیشب از طرف1عزیز دیروزی1آهنگی رسید بهم که از اول تا آخرش داشتم مثل بارون می باریدم. کسی اطرافم نبود و من آزاد بودم که حسابی دلم تنگ بشه. اما آهنگه که تموم شد با اینکه کسی شاهد ماجرا نبود ولی تمومش کردم و بلند شدم رفتم پی کارم.
      با تمام این ها درست میگی. باور کردن و پذیرفتن نصف راهه و من حالا دیگه باور کردم و پذیرفتم که این اتفاق ها واقعی بودن و چیزی که نمیشه دیگه نمیشه و به در و دیوار زدن هام بی فایده هستن پس باید دست بردارم. حالا دیگه بیدارم. حالا دیگه می دونم کابوس ها رو باید در بیداری راه نداد. حالا دیگه خاطرم هست که باید سهمم از دیروز ها که همون یادش به خیر های گاه و بی گاهه رو واسه خودم حفظش کنم و باقی رو بذارم واسه بقیه و درگیر زندگی باشم. درگیر هوای آشنای خودم. زندگیِ واقعیه خودم.
      آخجون رکورد زدم در جواب1کامنت1پست زدم هیچ کسی شبیه من از این هنر های جفنگ نداره آخجون به خودم! شکلک دیوونه ای که از هر عامل مسخره ای1چیزی واسه دیوونه بازی در میاره.
      شاد باشی و همیشه در آرامش.

  2. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ یک جمع بندی از کل متنی که برایش خیلی زحمت کشیدی و نوشتی… زندگی خیلی زیباست و بهتر است به چیزی و کسی صد درصد دل نبندیم چه در دنیای واقعی چه در دنیای مجازی… زندگی قشنگه و سرگرمی های زیادی داره و بهتر است با تنوع زندگی کنیم تا زیبایی ها و قشنگی هایش را بهتر و بیشتر درک کنیم… یک نفر مثل من که به بیشتر آرزو هایش رسیده و ادامه ی زندگیش را با خاطرات تلخ و شیرین گذشته اش میسازد و فقط به خوشگذرونی و تفریح و شکم میرسد و با غمها کاری ندارد و اصلا فکرش را به سمت ناراحتی و غم نمیبره… بنده همیشه دوستان را به سمتی که خودم میروم دعوت میکنم… تو یک هنرمند هستی که خودت را دست کم گرفتی و من امیدوارم که این نیز بگذرد و روزی میرسد که تو از همه ی ما خوشبخت تر میشوی و به این روزها لبخند میزنی… شاد باش و خنده کن که این نیز بگذرد…@

    • پریسا می‌گوید:

      سلام نوکیا. ازت ممنونم. می دونی؟ من الان هم خوشبختم. چون دوست هایی دارم شبیه تو که هیچ طوری حاضر نشدن توی خودم رهام کنن. باهات بد تا می کنم و تو همچنان هستی. به خدا نمی خوام اینهمه بد باشم باور کن فقط توانم ته کشیده. کاش زمان هایی که اونهمه تلخم بهم ببخشی. هرچند اگر ازم به دل می گرفتی که الان اینجا نبودی!
      نتیجه گیری هات همه درستن. تمامشون لایک.
      خیلی خوشحالم که میگی به آرزو هات رسیدی. امیدوارم همیشه و همیشه شاد و شاد و شاد ببینمت. میگم1چیزی بگم؟ زمانی که داغون شدم، اون شبی که دیدم از اون شعرم پژمرده شده بودی از هر لحظه این اتفاق ها شدید تر گریه کردم. حس کردم پژمرده شدن تو که همیشه خنده هات نشونه حضورت بود یعنی آخر تمام خنده های دنیا. اون شب یکی از بد ترین شب های این توفان بود که من سپری کردم. بهت نگفتم. به هیچ کسی نگفتم. پشت گوشی هم بهت نمیگم. ولی زمانی که گفتی دلت به درد اومده و مدل حال اون لحظه هات رو برام نوشتی چنان وحشتناک حس پایان کردم که اگر همون لحظه می مردم هیچ اعتراضی نداشتم. ببین نوکیا دیگه هیچ زمانی اون طوری نشو. همیشه شاد و آروم و شیطون باقی بمون و از دست من و سکوت هام و وحشی گری هام دلگیر نشو باشه؟
      ممنونم که هستی و خوشحالم از حضورت.
      همیشه شاد باشی.

  3. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ ببین من از بعضی از کلمات تند مانند وحشی خوشم نمیاد… پس سعی کن در نوشته هایت از کلمات منفی استفاده نکنی… درضمن گذشته ها گذشته و بهتر است بعضی از گذشته های تلخ را فراموش کنیم و تجربه بگیریم و آینده را شیرین بسازیم… ما آینده سازان خوبی هستیم… ما به تلخی های گذشته فکر نمیکنیم تا بهتر بتوانیم آینده را شیرین تر بسازیم… البته من در ظاهر جواب تو را میدهم… اما نظرم کلی است و دوست دارم دیگران هم که اینجا می آیند استفاده کنند…@

    • پریسا می‌گوید:

      آخجون درست شد آخجون! دیگه تأیید نخواستی مستقیم اومدی آخجون!
      منفی ها رو دوست نداری؟ واسه چی؟ مگه منفی ها چشونه؟ خخخ!
      نمی دونم آینده چه مدلیه. فقط به شدت می خوام از ته دل می خوام با تمام توانم می خوام که بهتر از این هفته های جهنمی باشه که پشت سر گذاشتم. به نظرم بشه روی این آینده حساب کرد. کاش بشه! هرچی خدا بخواد.

  4. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ منفی ها ذهن آدم را به بی راهه میبره و پریشان میکنه… ما باید سعی کنیم با کلمات و جملات خود ذهن خوانندگان را به سمت شادابی بکشیم… افرادی که وب گردی میکنند به دنبال آرامش و شادابی هستند و بهتر است که ما حرفهای عاشقانه و مثبت بزنیم تا باعث شادابی روح انسانها شویم…@

    • پریسا می‌گوید:

      تا به حال این مدلی نگاهش نکرده بودم! خخخ! ولی خودمونیم گاهی سخت میشه. اما به نظرم خیلی ناممکن نیست. زمان هایی که حالم رو به راه تره و شاد تر جفنگ می نویسم گاهی اثر مثبتش رو داخل کامنت ها احساس می کنم. شاید درست بگی ولی ببین این مثبته که گفتی هم باید از1جایی بیادش دیگه! اگر خود نویسنده حس و حالش اون زمان1خورده دیریریم باشه تکلیف چیه؟ یعنی من زمان هایی که سر حال نیستم نباید بنویسم آیا؟ نههههه من باید هر زمان دلم می خواد بیام اینجا جفنگ بنویسم اصلا نمیشه بایدیه تخفیف هم نداره.
      ولی به نظرم درست میگی شاد نوشتن قشنگ تره هم واسه کسی که می بینه هم واسه خود اونی که می نویسه. کاش شادی ها واسه همیشه به همه دل ها حاکم بشن!

  5. آریا می‌گوید:

    سلااااااااااام پریسا جااااااااااان
    امیدوارم رو به راه باشی یعنی حاااالت عاااالییی باشه
    خوب واسه چییییی
    خوشحالم که کم کم داری رو به راه میشی
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    خوبـواسهـچی
    ـ
    ـ
    شااااد
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    باشیییی
    ـ

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریاجان. خوب واسه چی از این چیز ها که صفحه خوان نمی خونه باید بپاشی اینجا؟ خوب واسه چی؟ خوب واسه چی من الان نباید با شیشه خالی بزنمت؟ خوب واسه چی الان من ایستادم تماشات می کنم و نمی زنم به حسابت برسم؟ شکلک هوااااار و حملههههه!
      بله به نظرم1خورده دارم میرم به طرف عاقل تر شدن. خدا کنه به چپ و راست منحرف نشم و همین مدلی مستقیم برم خخخ! ممنونم که هستی آریای عزیز. دوست مهربون من!
      شاد باشی تا همیشه.

  6. وحيد می‌گوید:

    سلالالالالالالالالالالالالام
    بهترين دوستان آدميان در وهله اول خانواده ي آدم است ودر كنار اون آدم بايد بهترين دوستان دنياي واقعي را شناسايي كند و با آنها رابطه اش را حفظ كند كه اين دقيقا همان هواي آشنا است. آدم بايد سعي كند هميشه قدر اين هواي آشنا را بداند و چه بسا ذره اي غفلت ممكنه كه ديگه كار را براي آدم تمام كند و ديگر آن هواي آشنا را هم نداشته باشد.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام وحید. باهات موافقم. اول خونواده. بعدش رو نمی دونم ولی اول خونواده.
      هوای آشنای من. دوست های واقعی. اون ها هنوز هستن. خیلی نزدیکم هستن. درست همینجا کنار من. اون قدر نزدیک که اگر1زمانی به خاطر تاریک شدن دل هامون به تماس های هم جواب ندیم، میشه تاکسی بگیریم بریم در خونه طرف و در بزنیم تا باز کنه. سلام کنیم، حرف بزنیم، توضیح بدیم، توجیه بشیم و آخر کار دست هم رو بگیریم و سردی ها رو بفرستیم جهنم و باز با هم بخندیم. خدا رو شکر!
      اتفاقا صبحی داشتم پشت خط بهشون نق می زدم و خخخ. دوست های واقعی کیمیا هستن وحید. کم پیدا میشن و کم هستن. تعدادشون خیلی نیست. اگر در اطرافت از این کیمیا ها پیدا میشه نگهشون دار چون خیلی با ارزشن خیلی. به نظرم من اینجا در اطرافم چندتایی دارم. به اندازه ای که اون ها واسه من دوست های مثبتی هستن من نیستم ولی هنوز و همچنان بهم بخشیدن و دارن بهم می بخشن و هنوز هستن. ازشون ممنونم و از خدا هم به خاطرشون ممنونم.
      شاد باشی تا همیشه.

  7. یکی می‌گوید:

    تو دیگه اینجاشو اشتب نمیری اگه منم ک مث دفه پیش نمیذارم باز طر میزنم بسر و ته اشتبت. اره اوندفه من بودم اگه بازم بری روخریت منم تا دسم براد گند میزنم بخریتت نمیذارم خرشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *