ناگفته ها بسیار!

دلی خواب و تنی تبدار، شب و چشمای شب بیدار،
سکوتی خیس و بارونی، سری بر شونه ی دیوار!

شبی ساکت شبی سنگین، سرودی بی صدا، غمگین،
غمی غمناک و بی پایان، وجودی از تَعَب بیمار.

هوای سردِ دلتنگی، نفس یخ بسته تو سینم،
به جرمِ عاشقی مطرود، به حکمی بی سبب بر دار!

تگرگ اینجاست بادم هست، تمامِ قصه یادم هست،
به دوشم کوهی از ماتم، به قلبم حسرتِ دیدار.

شبای خاکِ ما سرده، خدا دنیات چه نامرده!
تبی تاریک و تکراری، خدایا خستم از تکرار!

من و تاریکی و بارون، خزان و خاطرات و خون،
به یادم قصه ی دیروز، به روحم غصه ها آوار.

سرابی محو و بی تعبیر، خیال و خاک و خاکستر،
من و کابوسِ بیداری، تگرگ و تندر و رگبار.

مزارِ نور خاموشِ، بهار امشب فراموشِ،
تنی از ضربه ها زخمی، دل از دلتنگیا سرشار.

شب و فقدانِ ماه امشب، 2چشمانم به راه امشب،
خدایا من که میمیرم!، خداوندا همین1بار!.

نگاهی خیس بر دفتر، تمومِ خاطراتم پَر!،
قلم خشکیده تو دستم، ولی ناگفته ها بسیار!.

۱ نفر این پست را پسندید.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

44 دیدگاه دربارهٔ «ناگفته ها بسیار!»

  1. رهگذر می‌گوید:

    آفرین.. لذت بردم

  2. یکی می‌گوید:

    پریسا ایمیلتو بیبین

    • پریسا می‌گوید:

      سلام یکی. ایمیلت رو دیدم. خواستم جوابش رو با ایمیل بدم ولی ترسیدم الان نبینیش با شناختی که ازت پیدا کردم تصور می کنم واسه دیدن من و جواب هام بیشتر اینجا میایی تا داخل ایمیلت پس واسه اینکه زود تر به دستت برسه ترجیح دادم همینجا بنویسم.
      یکی لطفا این زهر کلام رو رها کن. این درست نیست واقعا نباید این مدلی بگی. من واقعا اذیت میشم بحث اون توضیحاتی که دادی هم نیست یعنی دیگه نیست. واقعا نیست ولی این مدل هم درست نیست. ممنون میشم اگر درستش کنی. درضمن اون کار که گفتی رو هم لطفا نکن. ما بچه های نابینا توی هر طبقه ای از اجتماع که باشیم داریم هر مدلی که از دستمون بر میاد سعی می کنیم نظر ملت رو به نفع معلول ها اصلاح کنیم و توی این راه حتی اگر1دونه بینش باز و نظر آگاه و نگاه مثبت هم به جامعه بینا ها اضافه کنیم کلی حس موفقیت داریم. اطرافیان تو شاید خیلی نباشن. شاید هم اصلا من و ما توی هیچ کجای عمرمون و عمرشون به پست هم نخوریم. ولی من موافق اینکه گفتی نیستم. یکی! باید خودمون بریم بالا. باید خودمون مثبت باشیم. باید خودمون عاقل و منطقی بشیم و اشتباه نکنیم. اگر من اشتباه میرم تقصیر کسی نیست. اگر من حاصل اشتباه های خودم رو الان دارم می بینم کسی جز خودم مقصر نیست. اشتباه من این بود که اینهمه سفت و سخت به چیزی بسته شدم که اصلا چیز نبود. اصلا هم1لحظه توی این مدت طولانی با خودم فکر نکردم که این شاید واقعیتی نباشه که من تصورش کردم و تصورش می کنم. خوب زمانی که1کسی اینهمه شبیه من حماقت کنه انتظار داری نتیجهش چی بشه؟ واقعیتی که واقعیت نیست، که واقعی نیست دیر یا زود پوچ میشه و طرف می مونه و تماشای هیچ به جای1منظره بهشت که اصلا از اولش هم نبوده. این تقصیر هیچ کسی نیست یکی. اگر کسی این وسط منفی باشه اون خود ما هستیم که در حق خودمون همچین ظلمی مرتکب میشیم. کسی مجبورم نکرده بود اینهمه ماه و اینهمه سال اینهمه اشتباه ببینم و اشتباه بخوام و اشتباه کنم که الان مسبب امروز هام باشه. ایراد خود ما هستیم اگر همچین تجربه های تلخی می کنیم و همچین روز های تاریکی رو سپری می کنیم. این هم1تجربه.
      من به خاطر حضورت و دلواپسی هات و همراهی هات بی نهایت ازت ممنونم. خیلی برام با ارزشه خیلی زیاد ولی لطفا فقط همراه من بمون و فقط همراه خود من بمون نه بد خواه فرد یا قشر و موقعیتی به هر مدلی. حتی توی دل و نظر خودت. یکی هیچ مدلی. فقط همراه من بمون! شکلک فرمان از مدل تأکید های خودت. وایی چه دراز شد ببینم اصلا فرستادنی هست یا نیست.

  3. وحيد می‌گوید:

    سلام پريسا.
    شعرت خيلي قشنگ بود.
    لايك به اين همه ذوق و قريحه.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام وحید. ممنونم از لطفت. یادمه1دفعه1شاعری می گفت هرگز آرزو نمی کنم شما ها بتونید شعر بگید. چون کسی که شعر میگه عمیقا درد داره و این فریاد از سر درده و من واسه هیچ کسی این رو آرزو نمی کنم. اون زمان من1نوجوون دبیرستانی بودم. درست یادم میاد که پیش خودم گفتم این عجب جَلَبیِ! خوب الان که چی؟ وسط آفرین ها می خواد بگه من قهرمان دردم؟ اون روز هیچی نگفتم و یادم رفت و امروز چه قدر اون شاعر رو می فهممش. من شاعر نیستم ولی گوشه هوای اون بنده خدا رو می فهمم و چه دردناک می فهمم! خدایا هر کجا هست سلامتش نگه دار!

  4. له له می‌گوید:

    ای گل ِ تازه که بویی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنشه خار جفا نیست تو را
    رحم بر بلبل ِ بی برگ و نوا نیست تورا التفاتی به ااسیرانِ بلا نیست تورا
    ما اسیر ِ غم و اصلا” غم ِ ما نیست تورا با اسیر ِ غم ِ خود رحم چرا نیست تورا
    فارغ از عاشق ِ غمناک نمی باید بود
    جان ِ من این همه بی باک نمی باید بود
    همچو گل چند به روی ِ همه خندان باشی همره ِ غیر به گلگشت ِ گلستان باشی
    هر زمان با دگری دست و گریبان باشی زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
    جمع ِ ما جمع نباشد تو پریشان باشی یاد حیرانی ما باشی و حیران باشی
    ما نباشیم که باشد که جفای ِ تو کشد؟
    به جفا سازد و صد جور برای ِ تو کشد؟
    شب به کاشانه ی ِاغیارنمی باید بود غیر را شمع ِ شب ِ تار نمی باید بود
    همه جا با همه کس یار نمی با ید بود یار اغیار دل آزار نمی باید بود

    تشنه ی ِ خون ِ من ِ زار نمی باید بود تا به ااین مرتبه خونخوار نمی باید بود
    من اگر کشته شوم ؛ باعث ِ بد نامی ِ توست
    موجب ِ شهرت ِ بی باکی و خود کامی ِ توست
    دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد جز تو کس در نظر ِ خلق مرا خوار نکرد
    آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکردهیچ سنگین دل ِ بید ادگر این کار نکرد
    این ستم ها دگری با من ِ بیمار نکرد هیچ کس این همه آزار من ِ زار نکرد
    گر ز ِ آزردن ِ من هست غرض مردن ِ من
    مردم ؛ آزار مکش از پی ِ آزردن ِ من
    .جان ِ من سنگدلی،دل به تو دادن،غلط است بر سر ِ راه ِ تو چون خاک فتادن غلط است
    چشم ِ امید به روی ِ تو گشادن ، غلط است روی ِ پر گرد به راه ِ تو نهادن غلط است
    رفتن اولاست ز ِ کوی تو ، ستادن غلط است جان ِ شیرین به تمنای ِ تو دادن غلط است

    تو نه آنی که غم ِ عاشق ِ زارت باشد
    چون شود خاک ، بر آن خاک گذ ارت باشد
    مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست عاشق ِ بی سر و سامانم و تدبیری نیست
    از غمت سر به گریبانم وتدبیری نیست خون ِ دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
    از جفای ِ تو بدین سانم و تدبیری نیست چون توان کرد؟پشیمانم و تدبیری نیست
    شرح ِ درماندگی ِ خود به که تقریر کنم؟
    عاجزم ؛ چاره ی من چیست؟چه تدبیر کنم؟
    نخل ِ نوخیز ِ گلستان ِ جهان بسیارست گل ِ این باغ بسی؛ سرو ِ روان بسیار است
    جان من همچو تو غارتگرجان بسیار است ترک ِ زرین کمر ِ موی میان بسیار است
    با لب ِ همچو شکر تنگ دهان بسیار است نه که غیر از تو جوان نیست جوان بسیار است
    دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند
    قصد ِ آزردن ِ یاران ِ موافق نکند
    مدتی شد که در آزارم ومیدانی تو به کمند ِ تو گرفتارم ومیدانی تو
    از غم ِعشق ِ تو بیمارم ومیدانی تو داغ ِ عشق ِ تو به جان دارم و میدانی تو
    خون ِ دل از مژه می بارم ومیدانی تو از برای ِ تو چنین زارم و میدانی تو
    از زبان ِ تو حدیثی نشنودم هرگز
    از تو شرمنده ی ِ یک حرف نبودم هرگز
    مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
    گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت نکنم بار ِ دگر ؛ یاد ِ قد ِ دلجویت
    دیده پوشم ز ِ تماشای ِ رخ ِ نیکویت سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
    بشِنو پند و مکن قصد ِ دل آزرده ی ِ خویش
    ورنه بسیار پشیمان شوی از کرده ی ِ خویش
    چند صبح آیم و از خاک ِ درت شام روم از سر ِ کوی ِ تو خودکام به نا کام روم
    صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم از پی ات آیم وبا من نشوی رام، روم
    دوردور از تو من ِ تیره سرانجام روم نبُوَد زهره که همراه ِ تو یک گام رَوَم
    کس چرا اینهمه سنگین دل و بد خو باشد؟
    جان ِ من این روشی نیست که نیکو باشد
    از چه با من نشوی یارچه می پرهیزی؟ یار شو با من ِ بیمار، چه می پرهیزی؟
    چیست مانع ز ِ من ِ زار چه می پرهیزی؟ بگشا لعل ِ شکر بار، چه می پرهیزی؟
    حرف زن ای بت خونخوار، چه می پرهیزی؟ نه حدیثی کنی اظهار ؛ چه می پرهیزی؟
    که تو را گفت به ارباب ِ وفا حرف مزن؟
    چین به ابرو زن و یکبار به ما حرف مزن؟
    درد ِ من کشته ی ِ شمشیر ِ بلا می داند سوز ِ من سوخته ی ِ داغ ِ جفا می داند
    مَسکنَم ؛ ساکن ِ صحرای ِ فنا می داند همه کس حال ِ من ِ بی سر و پا می داند
    پاکبازم همه کس طور ِ مرا می داند عاشقی همچو منت نیست،خدا می داند
    چاره ی ِ من کن و مگذار که بیچاره شوم
    سر ِ خود گیرم و از کوی ِ تو آواره شوم
    از سرکوی تو با دیده ی ِ تر خواهم رفت چهره آلوده به خوناب ِ جگر خواهم رفت
    تا نظر میکنی از پیش ِ نظر خواهم رفت گر نرفتم ز ِ درت شام ،سحر خواهم رفت
    نه که این بار چو هر بار ِ دگر خواهم رفت نیست باز آمدنم باز ، اگر خواهم رفت
    از جفای ِ تو من ِ زار چو رفتم ، رفتم
    لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم
    چند در کوی ِتو با خاک برابر باشم؟ چند پامال ِ جفای ِ تو ستمگر باشم؟
    چند پیش ِ تو به قدر ؛ از همه کمتر باشم؟ از تو چند ای بت ِ بد کیش مکدّر باشم؟
    میروم تا به سجود ِ بت ِ دیگر باشم باز اگر سجده کنم پیش ِ تو،کافر باشم
    خود بگو؟از تو کشم ناز وتغافل تا کی ؟
    طاقتم نیست ؛ از این بیش تحمل تا کی ؟
    سبزه تر، دامن ِ نسرین ِ تو را بنده شوم چین بر ابرو زدن و کین تو را بنده شوم
    الله الله ز ِ که این قاعده آموخته ای؟ کیست استاد ِ تو؟اینها ز ِ که آموخته ای؟
    این همه جور که من از پی ِ هم می بینم دیگران راحت و من اینهمه غم می بینم
    خرده بر حرف ِ درشت ِ من ِ آزرده مگیر
    حرف ِ آزرده درشتانه بُوَد خرده مگیر
    آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم از تو قطع ِ طمع ِ لطف و عنایت نکنم
    پیش ِ مردم ز ِ جفای ِ تو حکایت نکنم همه جا قصه ی ِ درد ِ تو روایت نکنم
    دیگر این قصه ی ِ بی حدّ و نهایت نکنم خویش را شهره ی هر شهر و ولایت نکنم
    خوش کنی خاطر ِ وحشی به نگاهی ،سهلست

    سوی ِ تو گوشه ی چشمی ز ِ تو گاهی سهلست.

    • پریسا می‌گوید:

      این خیلی قشنگه خیلی! باریدن های من این روز ها خیلی عادیه ولی این واقعا قشنگه. ممنونم عزیز که اینجا با ما به اشتراک گذاشتیش!

  5. له له می‌گوید:

    سلام پریسا جان
    امیدوارم شادو سلامت باشی
    ممنونم از پست و ممنونم از شعر زیبایت مرسیییی فراااوووننن
    شاااد باشی

    بخند

    خخخییی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام عزیز جان. بله خنده بر هر درد بی درمان حرص و خشمه. تصور کن1کسی خورده زمین تمام جونش درد گرفته ما بهش بخندیم و طرف حسابی درمون میشه پا میشه میاد بزنه پودرمون کنه! خخخ! ولی این خنده جدی اثر داره. حال آدم بهتر میشه. رجوع شود به تجربه ای که آقای آگاهی با اون هدیه88تاییش اون شب به من داد.
      ممنونم عزیز که با وجود تمام گرفتاری هات همچنان همراهم هستی.

  6. آرییا می‌گوید:

    جمع ِ ما جمع نباشد تو پریشان باشی یاد حیرانی ما باشی و حیران باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریاجان. خواستم اینجا در جواب کامنت عزیزت شعر بذارم. خودم نوشتمش ولی هنوز ناتمومه منصرف شدم از گذاشتنش و گفتم بذار کاملش کنم بعد اگر خدا بخواد بزنمش اینجا.
      پس شعر نمیگم و فقط میگم ممنونم که همچنان هستی و وحشتناک از خدا می خوام که دل مهربونت، دل بسیار بسیار مهربونت رو خدا بسیار بسیار شادش کنه. آریا! ممنونم ازت. خیلی زیاد.
      شاد باشی دوست عزیز من. خیلی خیلی شاد باشی.

  7. آرییا می‌گوید:

    سلاااااااااام عزییز
    دیدی آخرم از له له ای در اومدم البته فقط تعقیر اسم دادم خخخ
    روزگارم لهیده و ماسیده خخخ
    خنده بی نگیه
    بیخیال عزیز جان هورااا بکش و شاااادی کن
    آخجووون
    آریا اومده
    با کی آمده
    چرا اومده پیش کی آمده
    خوب واسه چی آمده
    آمده که بترکونه
    آخجون
    پیش به سوی سرداب پریسااااا
    هو هو خخ خخ هو هو خخ خخ هو هو خخ خخ هو هو خخ خخ هو هو خخ خخ هو هو خخ خخ
    در پایانه کامنتمم
    ممنونم عزیز بابت لطف بی پایانت
    خیلی عزیزی
    شاااد باش و بخند

    • پریسا می‌گوید:

      باز هم سلام آریای عزیز. ببین اصلا تصور سرداب رو هم نکن که به هییییچ عنوان دستت به آب زرشک های من نمی رسه. تازه الان عوض1دونه جنگل2تا دارم از جفتشون نفر می برم نگهبانی بدن هر کسی نزدیک آب زرشک هام شد نوک بارونش کنن آخجون!
      ایشالا به همین زودی خیلی خیلی زودی روزگارت هم از لهی در میاد و دلت تمام دلت خیلی شاد میشه. خدا می دونه که هر زمان یادت می کنم این رو چه قدر ازش می خوام. آریا خیلی خوش اومده پیش ما اومده البته حساب آب زرشک های من از این بحث ها جداست حالا گفتم که همه بدونن دیگه! خلاصه اینکه1جهان از هرچی حس و هوا و دعای مثبته همه واسه تو.
      شاد باشی خیلی شاد.

  8. آرییا می‌گوید:

    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ــ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـپخخخخخخ

    • پریسا می‌گوید:

      علیک پخخخ! بابا علائمت رو صفحه خوان نمی خونه کلی وسطش گشتم هیچی نگفت ای خدا نمیشه به سر این آریا بندازی وبلاگ بزنه من برم توی وبلاگش تلافی کنم؟ خخخ!

  9. آرییا می‌گوید:

    دااارم ولی آدرسشو نمیییییدم خخخخ

  10. ـــــــــــــ می‌گوید:

    پخخخخخخخ

  11. ـــــــــــــ می‌گوید:

    با دریغی سنگین
    شعر آمیخته با حسرت یك خاطره را
    قصه حادثه ی برج و كبوتر را
    یك بار دیگر می خوانم
    ای پرنده ی مهاجر ای مسافر
    ای مسافر من ، ای رفته به معراج
    تو به اندازه ی قدرت پریدن
    تو به اندازه ی دل بریدن از خاك
    عزیزی
    زیر این گنبد نیلی ،‌ زیر این چرخ كبود
    توی یك صحرای دور ،‌ یه برج پیر و كهنه بود
    یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
    از افق ، كبوتری تا برج كهنه پر گشود
    خسته و گمشده از اون ور صحرا می اومد
    باد پراشو می شكست بارون بهش سیلی می زد
    برج تنها سرپناه خستگی شد
    مهربونیش مرهم شكستگی شد
    اما این حادثه ی برج و كبوتر
    قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
    آخر این قصه رو … تو می دونی …. تو می دونستی
    من نمی تونم برم …. تو می تونی …. تو می تونستی
    باد و بارون كه تموم شد ، اون پرنده پر كشید
    التماس و اشتیاقو تو چشم برج ندید
    عمر بارون عمر خوشبختی برج كهنه بود
    بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
    ای پرنده ی من ای مسافر من
    من همون پوسیده ی تنها نشینم
    هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
    اما من اسیر مرداب زمینم
    راز پرواز و فقط تو می دونی … تو می دونستی
    نمی تونم بپرم …. تو می تونی …. تو می تونستی

    • پریسا می‌گوید:

      قشنگه. خیلی قشنگه. بیچاره برج! کاش می شد پایان های تاریک رو از صفحه تمام داستان ها پاک کرد! نمیشه و این یعنی واقعیت!
      ممنونم از حضور عزیزت.

  12. ـــــــــــــ می‌گوید:

    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـ
    ـــ
    ـ
    ـ

  13. آریا می‌گوید:

    خخخخخخخ
    فراااار

  14. آریا می‌گوید:

    سلام پریسا جان
    امیدوارم سلامت باشی
    پریسا بابت بهم ریختگی ی کامنت دونی ها عذر میخوام ببخشید
    منظور کمی شوخی بود
    ببخشید که با کامنت های بی ممحتوا ام فظای وبسایتت رو بهم زدم
    ببخشید
    شااد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریای عزیز. نه نمیشه نمی بخشم اصلا راه نداره ولی بذار1خورده فکر کنم، هومممممم! شکلک تفکر. شکلک برق ابلیسی در نگاه تاریک. شکلک یافتم.
      ببین آریا می بخشمت ولی شرط داره. جاز من نتونسته علائمت رو بخونه الان مرض ناکامی گرفته حالش خوش نیست باید ببرمش واسه درمون افسردگیش من صفحه خوان درست و حسابی ندارم تمامش هم تقصیر تو شده. خوب باید1کاری کنی که بشه بخشیدت دیگه!
      خوب واسهت سبک در نظر می گیرم. سخت نیست فقط بیا تکبال2رو بنویس بده من به نام خودم بزنمش اینجا. می بینی چه مهربونم؟ این طوری می بخشمت. خوب کی اولیش رو می فرستی؟
      خخخ خخخ خخخ بچه ها من رفتم خودم به زبون خوش بمیرم!

      • مینا می‌گوید:

        آریا اینا نقشه های شیطانی پریساست بهشتوجه نکن انقدر هم معذرت نخواه آقا ما اینیییییییییییییییییییییییییییم نمیخواین کامنت بدیم کامنتاتونو ببندین والا با این وبلاگاشون خخخ تنها زمانیم دست بر میداریم که برین تکبال دورو بنویسین مینویسین یا وبلاگتونو به ویرانی بکشونیم؟ شکلک انگاری زیاده روی کردم شکلک پریسا به همراه یه چماق با یه بشکه فلزی آبزرشک داره میاد طرفم شکلک محوشدن در افق

  15. آریا می‌گوید:

    خخیییییلییی بی جنبه اییی پریسااا
    حالا خوبه یه معذرت خواهی کردم خخخ
    من کامنتمو پس میگیرم
    چه سری تکبالو انداخت به گردنم
    خخخ نوچ تکبال دست خودت رو میبوسه
    باشهههه اصلا جهنمو زرر
    باشه من مینویسم فقط هرچی شد پایه خودت
    یهو دیدی تماام جنگل رو بهم دادم کاری میکنم مادر به جوجش رحم نکنه آی مینویسم
    آی مینویسم
    تکبالو میکنم جفته فیل
    کرکسو میکنم جفته تکمار
    تمامه جنگل رو بخش بندی میکنم سند میزنم میفروشم خخخی
    جنگلی بنویسم که تو تا ده سال نوشتن نتونی سرو تهشو هم بیاری خوبه آیا؟؟؟
    خخخخ
    آخرشم خودم میرم اونجا با تک بال قلیون میکشم حلقه ای میدم بیرون خخخی
    یعنی جهان دربرابر قلمم قاسره خخخی
    در آخرم مینویسم توسط قلم توان منده آریا سلتانه جنگل
    میترسم اسکار برنده شم من وقته این جنگولک بازی هارو ندارمااا
    باید وقت بزارم برای داستان بعدیم
    واییی برم دیرم شد داستان پنجمیم نیاز به ویرایش داره نمیدونم تکبال وسطه مریخ چیکار میکنه برم بکشمش پاایین
    راستی تکبال پروازی که که هیچ زمینی هوایی دریایی شده بچمو یاد دادم که در هر شرایتی گلیمشو از آب بکشه
    راستی مشکی هم رفته جراحی زیبایی کرده سفید شده

    باااور کن پریسا خودمم نمیدونم چی نوشتم. تو میدونی آیا

    قصه ی ما به سر رسید نویسندش به خونشون نرسید

    • پریسا می‌گوید:

      واااایییی خدا دلم خدا خفه شدم مردم به جان خودم از چشم هام همین شکلی1بند داره اشک میادش آریا خدا بگم چیکارت کنه این چی بود سر هم کردی آخ دلم آخ دلم دلم آخ خدا قلیون واااییی واااییی با تکبالِ کرکس واااییی اگر بفهمه وایی خدا جدی نفسم در نمیاد به زور دارم می نویسم از خنده ایول آخجون بنویس بنویس بچه ها همگی شاهد این گفت می نویسه بگیریدش امضا کنه بنویس آریا هر کسی ننوشت، … آخ دارم میمیرم من برم1دل سیر بخندم اگر زنده بودم بر می گردم آخرین پرواز8رو می ذارم مونده روی دستم اگر هم بر نگشتم آریا زحمت این یکی داستان رو هم می کشه! شکلک بسیاااار بدجنسی از جنس تلافی جویی های خطرناااک آخجون!

  16. آریا می‌گوید:

    اگر لبخند زدی بر خط زشتم.
    به جانه عمواطم
    تند تند نوشتم
    برم تا پریسا بجای مترسک جنگل ازم استفاده نکرده

    • پریسا می‌گوید:

      وایستا ببینم مجانی نفسم رو فرستادی به ناکجا الان روحم داره می نویسه کجا در میری باید حتما بکشمت. خوب من منتظرم قسمت اول از سری تکبال2برسه دستم بذارمش اینجا. زیرش هم نمی تونی بزنی خودت گفتی اینجا مکتوبش هم کردی هیچ راهی نداره. زنده باد خودم! آخ من رفتم حالم خوب نیست کسر اکسیژن دارم از شدت خنده!

  17. آریا می‌گوید:

    کی باید بنویسه مننن
    کی؟ کجا؟ کو؟ نیست؟ کیست؟ نمیشنوم؟ نمیبینم ؟ اصلا صد معلولیتی شدم
    من کیم تو کی هستی اینجا کجاست
    من مامانمو میخوااااام. مااااماااان پریسا منو میزنه
    فرااار

  18. آریا می‌گوید:

    گناه میدم خو

    • پریسا می‌گوید:

      چه حکمتیه که تو گناه میدی من گناه نمیدم آیا؟ یعنی چی که اینهمه سرم بلا در میارید آیا؟ این کبوتره رو هم بذار دستم بهش برسه پدرش رو در میارم. تیهوی داستان من واسه خاطر این افسردگی گرفته نمیاد باقیه داستانش رو بنویسم دیگه تمامش هم تقصیر شما هاست اینهمه تکبال تکبال کردید الان من چیکار کنم! شکلک چپکی نگاه کردن به این ها!

  19. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ خوب حدود یک ماه گذشت و من تازه موفق شدم اینجا نظر دهم… شعر قشنگیه… شعر لاله هم مورد پسنده… پستهای جدیدت را که میبینم خوشحالم و دیگر از خواندن این شعرت دلم نمیگیره و فقط به قشنگی این شعر مینگرم…@

    • پریسا می‌گوید:

      سلام نوکیا. بله1ماه گذشت البته بیشتر. داره1ماه و نیم میشه. سخت گذشت نوکیا خیلی وحشتناک سخت گذشت. ولی بیخیال الان رو عشقه و به قول تو پست های جدیدم که هنوز زیاد نیستن ولی میشه بهشون امیدوار باشم. خوشحالم که دلت دیگه گرفته نیست. دل هایی شبیه دل تو نباید گرفته باشن. اگر باشن جهان دیگه خنده های واقعی به خودش نمی بینه. حال ندارم بیشتر توضیح بدم سر صبحی. شکلک تنبلی.
      شاد باشی تا همیشه.

  20. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود‎@‎ wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wo wowowowowowowowo wo wo wo wo wo wo wo wo wo‎@‎o ‎

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *