سلااام به همگی.
بچه ها امروز دیر پا شدم الان هنوز بیداری هام کامل کامل نیست دیدم وراجی کردنم میاد اطرافم هم کسی نیست مخش رو بترکونم پا شدم اومدم اینجا.
دیشب داشتم شعر می نوشتم خوابم برد. میگم شاعر شدم آخجون! تموم بشه بزنمش اینجا.
بچه ها دیشب از خجالت اسکایپ در اومدم. نمی دونم چند ساعت اسکایپ رو با1عزیزی ترکوندم بعدش هم رفتم باقیش رو با1عزیز دیگه ترکوندم بعدش هم، … بعدش دیگه نصفه شب شده بود بیخیال.
بچه ها1چیزی بگم؟ آخه بگید من از دست این جماعت عزیز چیکار کنم؟ یادتونه مروارید بافیم رو که می خواستم ادامه بدم؟ یعنی هنوز می خوام؟ من3تا شماره بعد از کلی و یعنی کلی گشتن پیدا کردم واسه آموزش. اولیش رو زنگ زدم نگفتم نابینام. گفت بیا ببینم چیکار بلدی. رفتم طرف کلی هنگ کرد و2ساعت داشت از کار هام تعریف می کرد که وایی از ما که می بینیم بهتر بافتی و چه خوب و از این چیز ها که معرف حضور همه نابینا های عزیز هستش. آخرش هم گفت مروارید بافی رو الان دیگه جایی یاد نمیدن آخه توی بورس نیست. گفتم نباشه من واسه خاطر خودم دوست دارم یادش بگیرم و طرف هم گفت چندان چیزی بیشتر از مدل های خودم نداره و گفت برم رو میزی پیشش یاد بگیرم که البته من خیلی دوست دارم برم ولی مدل های مروارییییییییید مدل های مروارید مدل های مروارید!
بعدش زنگ زدم دومی. طرف پشت تلفن کلی باهام صحبت کرد و آخرش گفت که باید صبر کنم مجوز آموزشگاه زدنش و اجاره جاش و خلاصه همه چیزش درست بشه بعد. گفتم نمیشه واسه من شروع کنه تا باقی درست بشه؟ طرف گفت نه باید مجوز باشه و خلاصه نتونستم آموزش خصوصی رو توضیحش بدم. ایشون هم آخرش همون چیزی رو بهم گفت که همه معمولا میگن البته جز این یکی2ماه آخری.
-وایی خیلی خوبه تو به اطرافت انرژی مثبت میدی حرف زدن هات و خنده هات رو ازشون خوشم میاد این خیلی خوبه که اینهمه شادی!
خخخ! خخخ! خخخ!
خوب این از این.
رفتم سراغ سومی. بگذریم از دردسر هاش که چی ها شد تا عاقبت من موفق شدم این بنده خدا رو اصلا دیدمش. طرف کلی ازم تعریف کرد و گفت مروارید بافی الان دیگه آموزش داده نمیشه و گفت کلاس واسه این کار نداره و من اصرار کردم و ایشون گفت باید بین کلاس هام جات بدم ولی نمیشه. گفتم واسه چی گفت آخه باید1روزی بذارمت که روزم خالی باشه من تمام مدت کلا بالای سر تو باشم تا یادت بدم.
بچه ها منو میگی؟
-خانمی به خدا من دیر آموز نیستم شما1دفعه بگی من انجام میدم فقط لمسی یادم بده!
اون بنده خدا گفت لمسی چه جوریه و تا حالا با نابینا کار نکرده و من بهش توضیح دادم.
خلاصه برنامهش جور در نمی اومد و گفت2شنبه فلان هفته بهم زنگ بزن یا پیام بده ببینم میشه5شنبه های خالی رو برات بذارم یا نه. پیام بده ببینم چیکار میشه کنم.
گفتم پولش چه قدر میشه و چندتا مدله و دیگه یادم نیست ایشون هم گفت بستگی داره تو چندتا مدلش رو بخوایی یاد بگیری. دیگه سرم گیج رفت خخخ!
-خانمی! عزیز! من می خوام کاملش کنم این آموزش ناتمامم رو. هرچی شما مدل بلدی رو من می خوام یاد بگیرم تمامش رو. شما بگید چندتا مدله.
طرف توی تلگرامش رو نگاه کرد و گفت ببینم چندتا دارم. خلاصه آخرش معلوم نشد چندتاست و قرار شد من2شنبه پیام بزنم که از برکت محبت های خریت های خودم2شنبه ای که باید پیام می زدم اوضاعم چیز شد و کم مونده بود ادامه دورهم رو توی بهشت آرزو کنم که خدا گفت لازم نکرده الان بیایی این بالا بهشتم رو شلوغش کنی فعلا بمون توی همون سیاه بازاری که هستی حالت جا بیاد تا زمانش برسه. خخخ شکلک اعتماد به سقف بسیااار زیاد.
خوب چیه مگه؟ بذار من1خورده واسه خودم دوغ باز کنم به جایی بر که نمی خوره! خوشمزه هم هست! بابا دوغه رو میگم. ولی به آب زرشک نمی رسه گفتم اول صبحی فشارم تنظیمش خراب نشه به دوغ رضایت دادم.
خلاصه. الان دارم در به در دنبال کتابش می گردم که پیدا کنم و به بینا های اطرافم گیر بدم تا از روی کتاب یادم بدن. به هر کسی1دونه بافت جدید رو گیر بدم حله دیگه! ولی بد شانسیم اینجاست که کتابش هم قحطی اومده هیچ کجا نیست!
نیست ولی من پیداش می کنم. من این هنر کزایی رو کامل یادش می گیرم چون دلم می خوادش. من هنوز پریسا هستم و اگر به1چیزی گیر بدم تا نشه ول کن نیستم. مگر اینکه دیگه نخوام که بشه. برعکسش هم درسته یعنی اگر نخوام جهان هم که بخواد نمیشه. چند وقت پیش1عزیزی کلی از دستم حرصی شده بود و وسط این حرصی شدن هاش گفت همهش حرفت نه بود همهش می گفتی نه همهش آسمون و زمین رو عوض کردی ولی حرفت عوض نشد حالا ببین نتیجهش شد این حالا خوب شد؟
اون روز و روز های قبل و بعدش از بس سرم به آخ و واخ کردن هام بود که نفهمیدم ولی الان که بهش فکر می کنم خندهم می گیره. 1خورده هم تعجب می کنم. یعنی جدی این شکلی هستم آیا؟ به نظرم باشم ولی این نتیجه زشته که اون بنده خدا گفت خداییش تقصیر نه نه نه گفتن های من نبودش نمی دونم واسه چی تمامش رو تقصیر من دیدش! میگم ها! بیخیال. دیگه خیالم به امر نزدیک به محال تقصیر زدایی از خودم نیست چون نه توانش رو در خودم می بینم نه بیشتر از این به گفتن و اصرار کردن و توضیح دادنش، …
بیخیال مروارید بافتن های من رو عشقه که هنوز دارم می چرخم از1جایی یادش بگیرم و آخرش هم پیدا می کنم راهش رو. فعلا کتابش رو پیدا کنم ببینم اصلا از روی کتاب میشه یا نمیشه. اگر شد که چه بهتر اگر نشد باز می گردم. کتابه نیست که نیست باید واسه پیدا کردنش بلند شم برم تهران. آخجون سفر!
بچه ها دلم سفر می خواد شدییید. فقط مشکل اینجاست که شرایط جسمم1کوچولو الان سفری نیست. با همراه می تونم ولی راستش واسه تنهایی سفر رفتن1خورده خطرناکم الان. خودم هم ریسک کنم مادرم به هیچ عنوان از این ریسک ها نمی کنه. این هفته که گذشت باهاش صحبت کردم که اجازه بده1سرکی به بازار های دور تر واسه کتاب بزنم که ترکید و گفت به هیچ قیمتی الان حاضر نیست تکی بفرستدم جایی. گفتم بابا4ساعته من نشستم داخل ماشین بعدش هم که اونجا دختر خاله هستش هیچی نمیشه ولی مادرم منفجر شد و گفت توی این شرایطی که واسه خودم درست کردم حتی بهشت هم نمی فرستدم و دست خود خدا هم حاضر نیست بسپردم. مادره دیگه. نمیشه که واسه خاطر1دونه کتاب و1عشق سفر باهاش بجنگم. همین طوریش هم کلی خونوادهم رو اذیت کردم و دارم اذیت می کنم دیگه بذار آگاهانه بیشترش نکنم. از شما چه پنهون این بنده خدا حق داره. من عقل توی سرم نیست این داره درست میگه من همین طوری داخل4دیواری خونه1دفعه گیج میرم می افتم هر دفعه هم که این طوری میشه بلند شدنم با خداست. گاهی تمام شب طول می کشه و اوضاعم میره تا لب جهنم و گاهی2دقیقه بعد پا میشم ولی تا آخر شبش منگم. این گیجی و1سری احوالات مزخرف دیگه که نمی دونم کی تموم میشن حسابی حال خودم رو از خودم به هم زده دیگه بقیه که جای خود دارن. خلاصه اینکه مادرم حق داره ولی من عاقل نیستم که!
مادرم طفلک مادرم!
این روز ها مادرم به شدت معترضه به خیلی چیز های من. به احوال این1ماهم، به اینترنت بازی کردن هام، به خخخ به خیلی چیز هام دیگه! و آخر سر هم به این که دلم سفر می خوادش و صاف بهم گفت دیگه اصلا نمی خواد رضایت اون مدل سفر ها رو بهم بده. وایی بچه هااا حالا بیا درستش کن این رو کجای دلم جاش بدم آخههه هرچند بیخیال از اون مدل سفر ها دیگه واسه من پیش نمیاد اگر هم بیاد نمیاد اگر هم1زمانی بیاد نمیاد به هر حال نمیاد هیچ مدلی نمیاد هیچ شکلی نمیاد اصلا نمیاد ابدا نمیااااد نمیاااااد نمیاد! خخخ! خخخ خخخ!
بچه ها! ………
بچه ها دلم سفر می خوادش! 1سفر شاد و سبک. از اون هایی که خوابش رو هنوز می بینم. از اون هایی که1زمانی، به نظرم اون زمان هم خواب دیدم. چه خواب شیرینی بود! کاش بیشتر ازش خاطره جمع می کردم! کاش دقیق تر تماشا می کردمش! کاش عمیق تر بود خوابم! کاش بیدار نمی شدم! کاش هرگز بیدار نمی شدم! بیداری ها واقعی هستن و واقعیت ها دارن بهم میگن که باز هم اشتباه کردم. اشتباه دیدم. اشتباه رفتم. اشتباه تصور کردم. اشتباه شناختم. اشتباه بودم باز هم اشتباه!
دیگه نباید اشتباه باشم. دیگه نمی خوام. دیگه نباید ادامه بدم اون اشتباه قشنگ رو! هرچند خیلی دلم می خواد منطقم رو خوابش کنم و باز اشتباه کنم! بچه ها! خیلی دلم اشتباه کردن رو می خوادش خیلی زیاد می خوادش خیلی!
بیخیال. شد دیگه. 1تجربه. آخ خدای من. آخ خدای من!
بسه دیگه بلند شم دیر شده و من دارم اینجا اباطیل سر هم می کنم. پا شم بجنبم که دیر کردم. من جز وراجی کردن و بردن سر شما ها کار های دیگه هم باید کنم.
راستی بچه ها! زندگی قشنگه. خیلی هم زیاد قشنگه. من عاقبت کل خونواده رو از جا تکون میدم همگی باید1سفری بریم من سفر دلم می خواد و هیچ مدلی هم این از سرم نمی پره خیلی وحشتناک هوای سفر رفتن زده به سرم خخخ!
بچه ها! برام دعا کنید. هیچی همین طوری ما همه دعا لازم داریم خوب شما هم اگر حالش رو داشتید و یادتون بود1کوچولو توی خلوتتون با خدا یاد من هم کنید. بهش بگید که، …
وایی ساعت از9صبح گذشت و من هنوز اینجام. بچه ها من رفتم باز میام فعلا یوهووو شاد باشید شاد باشید شااااااد باشید خیلی شااااد!.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 51
- 35
- 117
- 62
- 1,811
- 26,108
- 375,323
- 2,644,402
- 269,131
- 202
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
سلام.
خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخخ يعني خخخخ چيز اي بابا يعني خخخخ خخخخ يعني خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
دلت سفر مي خواد خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخ چيز يعني خخخخ خخخخ خخخخ
تو اگه بري سفر، سفر ديگه بايد كجا بره خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخخ يعني خخخخخ يعني خخخخخ يعني خخخ يعني خخخ يعني خخخخخخخ
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
ولي بي شوخي اگه رفتي سفر حتما يه سفرنامه هم برامون بنويس ببينم كه چي شد و چي نشد. فقط يه جوري اين سفرنامه رو بنويس كه خخخ توش نباشه مي دوني منظورم چيه؟ منظورم اينه كه خخخ خخخ توش نباشه يعني خخخخ نباشه يعني خخخ خخخ خخخ خخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخخخ
يعني خخخ يعني خخخخ يعني خخخخ يعني خخخخ آخ جوووون خخخ آخ جوووون من دوست دارم همين طوري بگم خخخخ يعني خخخخ خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
راستي يه چيز ديگه
.
.
.
.
.
.
هخحجچهخححجچچهخحجچ هخهحححججچچچچجججحححخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
زندگي قشنگه خعععععلي قشنگه خخخخ خخخخ خخخ يعني خخخخ خخخخ يعني خخخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاا
سلام. ای خدا آب زرشک ها رو من خوردم این روی هواست! خخخ! سفر جایی نمیره می مونه ازم پذیرایی می کنه بهم شدید خوش بگذره. واسه چی می خندی مگه من چمه؟ از حرص تو هم شده من1ماه نشده میرم سفر حالا ببین. اگر نرفتم تو بیا اینجا بترک از خنده. اتفاقا سفر های من پر خخخه. باید داشته باشه1دونه سفرنامه می نویسم تمامش این باشه بعدش تو رو مجبورت می کنم بیایی تمامش رو ترجمه کنی. مثلا خخخ اولش یعنی سلام البته سلام و کل ملزوماتش. خخخ بعدی احوال پرسیه که باید کلمه به کلمه درست ترجمه کنی و خخخ های بعدی هم همین طور تا برسی به آخرش. هر جا هم اشتباه کردی باید به عنوان جریمه1سفرنامه اندازه سفرنامه ناصر خسرو از یکی از سفر های خودت بنویسی بزنی اینجا درست همین جا. آقا یعنی چی الان تو واسه چی داری می خندی عجب ها! خوب دارم حرف می زنم نخند که! ای بابا! ببین من میرم سفر حالا باش تماشا کن اگر نرفتم، به جان خودم غیرتیم کرد پای غیرت وسطه من باید از حرص این برم سفر آآآییی من میرم سفر آآآییی من میرم سفر نه نمیشه تا نکشمش دلم خنک نمیشه ببین خودت به زبون خوش وایستا من بکشمت آخجون الان در میره می خوره زمین می ترکه من می خندم آهان خوردی حالا من خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ اوخ جاااااان دلم خنک شد تا بلند نشده خودش رو جمع و جور نکرده من در برم این ریزم می کنه بچه ها من رفتم نق بزنم خونواده رو بیچاره کنم ببرنم سفر!
ما یه فکاهی قدیمی داریم که میگه:
سَفِر بورده حموم، تیغ رِه نَوِرده،
سَفِر (جای خالی) رِه (جای خالی)
سَفِر بورده حموم کیسه نَوِرده،
سَفِر (جای خالی) رِه )جای خالی).
من هم همینطوری یک دفعه
سلام رفیق. یعنی خخخ. یعنی خخخ. یعنی خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ نه نمیشه اااااخخخخخخخخخخ! این رو دارمش یادم باشه امروز1دفعه گوشش بدم خیلی شادهههه خخخ!
سلام پریسا جان
امیدوارم رو به راه باشی
سفر.,
وای چه خواسته ی شیرینی
خیلی بهش نیاز دارم
به ی سفر بی انتها
دلم میخواد برای ی لخظه هم شده جدا بشم از این روزمرگیات
هییی
امیدوارم برات یه سفر توپ اوکی بشه
شاد باشی
سلام عزیز. سفر! آخ خدای من سفر! احتمالا پیش میاد همراه خونواده برام ولی… خدایا کمکم کن! خدایا کمکم کن! خدایا کمکم کن!.
بادرود@ همینطوری یک دفعه صبح بلیت بگیر و برای صبح جمعه ساعت 7 صبح خودتو برسون همانجا که یه بار دیگر آمدی تا با پیکان به همراه سه خواهرم و دو کوچولوشون بریم روستا و خاطراتی جدید را رقم بزنیم و خوش باشیم و خوش باشی و این سفر برایت سفری پر خاطره با خاطرات شیرین بوجود آید… تو میتونی برای یک هفته به این سفر بیایی و روزهای شادی را برای خودت بسازی…@
سلام نوکیا. ممنونم تو خیلی مهربونی. ولی به نظرم نتونم نوکیا. من هنوز به شدت زخمیم. نمی دونم تا کی ولی تصور می کنم دیگه حالا ها نتونم هیچ طوری اون طرف ها بیام چون به جای شاد بودن به شدت افتضاح میشم. می دونی که چی میگم. چند تا نمونهش رو که خودت دیدی. خدا کمکم کنه این مسخره بازی های جفنگم هرچه زود تر تموم بشه که حسابی دلم فراموشی می خواد. من نمی تونم بیام ولی از تو ممنونم. مطمئنم که اگر می تونستم و می اومدم خودت و خونواده مهربونت مثل دفعه پیش مهمون نواز و مهربون بودید. از تمامتون ممنونم خیلی زیاد. از خدا1جهان شادی واسه خودت و خواهر هات و اون فرشته های کوچولوی زمینی می خوام.
پیروز باشی و همیشه شاد.