عطر مبهمی از هوای دیروز

بچه ها سلام. حال احوال؟ خوبه دیگه مگه نه؟
من هم شکر خدا.
بچه ها قبل از هرچیز یکی معلوم نیست واسه چی به قول خودش دوباره فیلت شده کامنت هاش نمیاد. تمام خشمش از این ماجرا رو توی ایمیلش بسته بندی کرد و فرستاد واسه من. درضمن گفت اینجا بگم که هست و می خونه فقط کامنت هاش نمیاد و پدر من بیچاره رو درمیاره اگر1نفر اینجا از این بلایی که سرش اومده بخنده. صبر کن ببینم! چی شد! 1نفر دیگه بخنده پدر من درمیاد؟ آخه واسه چی؟ شکلک حیرت. شکلک حیرت بیشتر! شکلک اعتراض! شکلک خشم معترضانه! بابا این که نمیشه الان1کسی بیاد بخنده به به قول خودش فیلت شدن این من باید پدرم دربیاد؟ آخه این درسته؟ من اعترااااااض داااااارم عجب داستانیه ها!
یکی توی ایمیلت گیر دادی به پست هنر که امروز صبح نزدم! بابا شاید1کسی1زمان هایی در وضعیت پست زدن نباشه! شاید طرف مریض شد اومدن بردنش درمون! شاید طرف محل کارش هم نرفت از بس اوضاعش قلم قاطی شد. شاید الان هم ولو شده داره پست می نویسه. شاید در ادامه ماجرای امروز صبحش فردا هم نتونه بر سر کارش. در چنین موقعیت زشتی پست هنر سیری چند آخه؟ تازه تو هم که اون آموزشی ها رو پست به حساب نمی آری که خخخ! آخجون بچه ها این نمی تونه کامنت بده هرچی دلم می خواد بهش میگم! خخخ فقط خدا رحم کنه به من در زمانی که یکی دوباره بتونه کامنت بفرسته! شکلک وحشتی دهشتناااااک! خخخ! خخخ! خخخ!
بچه ها! مشکلی نیست فقط، روز های پر فشاری رو سپری می کنم. غمگین نیستن فقط سنگین می گذرن. فشار میارن و میرن. به من. به شونه هام. به چشم هام. به دلم. روز های پر فشاری هستن این روز ها واسه من. خیلی قشنگن فقط سنگین میرن.
بچه ها برام دعا کنید که سریع تر بره و به خیر تموم بشه. باشه؟ لطفا!
بیخیال بریم1خورده حرف بزنیم.
امروز عصر من به مادرم حسودیم شد و به جونش نق زدم و آخرش هم یواشکی1کوچولو داشت گریهم در می اومد از حسودی.
آقای آگاهی یادتون هست در مورد بستگی های ما صحبت کردیم؟ یکی از مثال های شما یخچال بود و من کاملا باهاش موافق بودم. یادتون که هست!
یخچال من این هفته بعد از1مدت طولانی که باهام مدارا کرده بود بلاخره کار دستم داد و مجبور شدم عوضش کنم. البته بد نشد بهترش رو خریدم فقط، … به کسی نگید ولی دلم1کوچولو، … قدیمیه رو دوست داشتم. بهش عادت کرده بودم. حس می کنم1چیز آشنا داره میره. شکلک عاقل که نیستم که!
خلاصه، یخچاله خسته شد و مجبورم کرد عوضش کنم. 1جدیدش رو خریدم آوردیمش خونه. عصر بود و کارگر ها داشتن زور می زدن اون هیکل رو بیارن داخل و سنگین بود و خلاصه ماجرا داشتیم. تصور کنید این هیاهو رو توی کریدر آپارتمان.
مشغول بودیم و در4تاق باز بود که دیدیم در ها باز شدن و همسایه ها اومدن بیرون. سلام و احوال پرسی و1قدم جلو و جلو تر و… رسیدن دم در و…
-یخچال خراب شده؟ تعمیرش می کنید؟
-نه می فروشیمش1جدیدش رو گرفته این دختر ما.
-وایی مبارک باشه میگم کمک نمی خوایید؟ واسه جا به جایی؟
-نه ممنون کارگر ها دارن انجامش میدن.
کارگر ها رفتن و همسایه ها بودن.
-بفرمایید داخل بفرمایید!
-چه جوریش رو گرفتید؟ سلام سلام ببخشید سلام … … …
اومدن داخل و حسابی شلوغ شد. من توی کار خودم مونده بودم. اگر چند ماه پیش بود حسابی و حسابی از جا در می رفتم ولی اون لحظه اصلا بدم نیومد که هیچ، خیلی هم دلم می خواست بیان بشینن1چایی با هم بخوریم. ننشستن و بچه هاشون هم اومدن و1کوچولو سرپا موندن و یخچاله رو دیدن و رفتن. من و مادرم حسابی خسته شده بودیم. نشستیم به چایی خوردن. زنگ در رو زدن. مادرم رفت باز کرد. همسایه بود.
-سلام سلام ببخشید ها!
-سلام خواهش می کنم بفرمایید داخل چایی حاضره.
-نه ممنون فقط مثل اینکه این یخچال قدیمیه رو می خوایید بفروشید.
-آره اگر خدا بخواد.
-خوب من با همسرم صحبت کردم گفت به ما بفروشید.
-آخه تقریبا فروختیمش. طرف می خواد بیاد ببره.
-ای بابا نه دیگه به ما می گفتید ما دنبال1همچین موردی بودیم!
-باور کنید نمی دونستم.
-حالا شوهرم میگه اگر اجازه بدید بیاد1نگاهی کنه عیب که نداره داره؟
-نه اختیار دارید چه عیبی بفرمایید.
من حجاب نداشتم و در رفتم. پشت در موندم و گوش دادم. خانم همسایه بعدی هم اومد و همسر خانم اولی هم اومد و بعدش همسر خانم دومی هم اومد و بچه های کوچولوشون هم اومدن و خلاصه ظرف1دقیقه اتاق پر شد از صدای سلام و علیک و خنده و اظهار نظر های شوخی و نیمه جدی در مورد اینکه چه جوری مشتری اولی رو از سر باز کنیم و به همسایه جنس رو بفروشیم. شلوغیه دلچسبی بود که چند لحظه طول کشید. همسایه ها حرف می زدن و می خندیدن و مادرم1ظرف شیرینی خونگی که داشتیم با چایی می خوردیم رو بهشون تعارف کرد که همه گذاشتن به حساب شیرینیه یخچال جدید من و خوردن و خندیدن و رفتن بیرون. دلم گرفته بود بچه ها. اون لحظه ها عطر قدیم ها رو داشتن. قدیم هایی که پدربزرگ ها برامون می گفتن. زمان هایی که هر کسی1چیز نو می خرید همسایه ها می اومدن1سلامی می کردن و از در های همیشه باز خونه ها می رفتن داخل و می نشستن داخل اتاق و بساط مبارک باشه و بعدش حرف ها و خنده ها و چایی خوردن های دسته جمعی به راه بود. زمان هایی که هر چیزی، از خرید1جنس نو گرفته تا1اتفاق عالی و بزرگ توی1خونواده می شد دست مایه برای1شب نشینیه خیلی عالی و طولانی پر از شادی و پر از خنده و پر از صفا و شور و حال. اون چند لحظه توی اتاق همیشه ساکت من، عطر مبهمی از اون گذشته های عزیز رو داشتن. مادرم از کی نگاهم می کرد؟!
-چیزی شده؟ باید الان خوشحال باشی! چرا ناراحتی؟
-مادری شما ها خیلی بدید هرچی کیف توی زندگیه1آدم می شد کرد شما ها توی بچگی هاتون بردید. پس ما چی؟ پس من چی؟
بنده خدا مادرم!
-چی میگی؟ من که نمی فهمم.
-مادری واسه چی ما امسال عید و سال های پیش عید نرفتیم خونه همسایه هامون عید دیدنی؟ واسه چی اون ها نیومدن؟ واسه چی این روز ها اگر توی1واحد سر هم ببرن واحد بغلی نمی دونه؟ این ها که اومدن واسه چی ننشستن و رفتن؟ آدم ها در این دوران واسه چی اینهمه تنها هستن؟ مادری! من این سکوت رو دیگه دوست ندارم. نمی خوام همیشه هم با ملت قاطی باشم که شورش در بیاد ولی این چیز مسخره ای که ما توی این دوره هستیم هم دیگه واقعا زیادیه.
داشت اشکم در می اومد ولی به دردسرش نمی ارزید. هیچ دلم نمی خواست توی1روز2دفعه کارم به دکتر رفتن بکشه.
-عصبانی شدن که فایده نداره! این همسایه های ما هنوز هم از همون جنسی هستن که تو داری میگی. ما اهلش نیستیم.
-آخه واسه چی نیستیم؟ واسه چی؟
-شاید واسه اینکه زمونه دیگه اون زمونه نیست. خیلی ها دیگه اهلش نیستن. تو هم این قدر حرص نخور. الان هیچی گیر نیآوردی براش اعصابت رو خورد کنی چسبیدی به این؟ بلند شو کمک کن اینجا رو درستش کنیم افتضاح شده.
پا شدم با کمک مادرم به هم ریختگی ها رو مرتب کردم.
الان خودم هستم و خودم و دلم همچنان تاریکه. تیرگیی از جنس1سؤال. سؤالی که پیش از این توی1پست دیگه هم پرسیده بودمش. از خودم و از هر کسی که می دونه و می تونه.
-یعنی واقعا هیچ راهی نیست؟!
ایام به کام همگی.

۱ نفر این پست را پسندید.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

18 دیدگاه دربارهٔ «عطر مبهمی از هوای دیروز»

  1. وحيد می‌گوید:

    سلام پريسا
    خب در مورد قسمت اول پستت چيز خاصي به ذهنم نمي رسه جز اينكه بگم:
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ خخخخ خخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخ خخخخخ خخخخخخ خخخخخخ خخخخخخخخ خخخخخخخ خخخخخخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخخ خخخخ خخخخ خخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخ خخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخ خخخخ خخخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخخ خخخ خخخخ خخخ
    اما در مورد قسمت دوم پستت بايد بگم كه يخچالت موبارك باشه شالله
    در مورد قسمت سوم هم بايد بگم كه ناراحت نباش الان ديگه دور و زمونه اين جور شده
    مرسي از پستت
    راستي خخخخ خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
    خخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
    الفراااااار هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

    • پریسا می‌گوید:

      سلام وحید. الان تو به چی می خندی آیا؟ با کیف بی دسته بزنمت نصف بشی؟ خنده داره؟ شکلک خشم. شکلک1دونه بطری برداشتم بزنم بهش دیدم دلم خنک نمیشه1خوشه انگور خیلی بزرگ از این تاک بغلیه کندم به ضرب تماااام پرتاب کردم بهش صاف رفت خورد به هدف تمام قیافه وحید رنگی شد حالا نوبت منه بخندم آی می خندم آی می خندم آآآییی میییی خندمممم!
      وحید! زمانه رو ما ساختیمش. آخه واسه چی نباید بشه که بهتر بسازیمش؟ به خدا زمانه ما هستیم. من هستم. تو هستی. اطرافیانمون هستن. کاش بشه همه بخواییم! بخواییم که همه چیز عوض بشه. همگی1روز صبح بلند شیم قلممو و رنگ بگیریم دستمون تمام سیاهی های زمونه تاریکمون رو رنگ های شاد و شفاف دیروز بزنیم. وحید! من باز می پرسم. از خودم و از همه و همه. اینقدر می پرسم تا بقیه هم خسته بشن و بپرسن. شاید که بشه. یعنی واقعا هیچ راهی نیست؟
      ممنونم که هستی آشنای من!
      ایام همیشه به کامت.

  2. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    خیلی باید قیافه یکی دیدنی شده باشه؛ نمی تونم نخندم کاش می شد می فهمیدم میزان عصبانیتش دقیقاً چه قدره؟
    کاری که شده خنده دار نیست ولی این که اگر کسی به یکی بخنده شما رو مسؤول می دونه واقعاً خنده داره پس:
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
    برای بقیه پستتون هم تکرار می کنم که شما دنبال آزار خودتون می گردید که به هر بهونه ای خودتون رو اذیت کنید و این برای من عجیبه!
    تمام حرفاتون درست ولی این دیگه رسم زمونه است و اقتضای زمانه کاریش هم نمیشه کرد.
    خودتون هم که دارید میگید اگه همه بخوان میشه و اگه نخوان هم نمیشه مثل همینی که می بینید چون همه نمیخوان پس نمیشه.
    من عمیقاً معتقدم ما اگه خودمون خوب باشیم و سعی کنیم دنیامون رو به سهم خودمون خوب تر کنیم همه چیز درست میشه؛ بقیه رو که نمیشه عوض کرد.
    گابریل گارسیا مارکز میگه:
    «باید دنیا را کمی بهتر از آن چه تحویل گرفته ای تحویل دهی. خواه با فرزندی خوب خواه با باغچه ای سرسبز خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی و این که بدانی حتی یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است یعنی تو موفق شده ای!»
    خب حالا از منبر میام پایین و اعلام می کنم که امیدوارم الآن خوب شده باشید و احتمال میدم مریضیتون به خاطر اون بشکه بزرگه باشه که همراهش پرت شدین خخخخخخخخخخخخخخ

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. خوب یعنی چی نخندید دیگه! عجب گیر کردم من! خوب نخندید! ای بابا نخندید بابا نخندید عه باز می خندن میگم نخندید دیگه!
      نمی دونم این چه اخلاق جفنگیه که من دارم. چیزی که ازش خوشم نیاد ساده توی کتم نمیره. مثل این واقعیت تلخ که دیگه هیچ راهی نیست. واسه همین باز می پرسم. یعنی واقعا هیچ راه دیگه ای نیست؟
      آهان میگم من چم شده! بشکه رو یادم رفته بود بد جوری پدرم رو در آورد. نگو واسه این داقون شدم! راستی بشکه یادم افتاد خواستم بزنمش به شما این بلا سرم اومد ایول شکلک قلللللل دادم1بشکه دیگه رووووووو آخجااااان الان خوب شدم! خخخ!
      شاد باشید تا همیشه.

  3. آریا می‌گوید:

    سلام پریسای عزیز
    امیدوارم سلامت باشی
    یکی. خخخخخ
    یکی تلاش کن تو میتونییی
    یخچال نو مبارک
    انشا الله همیشه پر باشه برات
    زمونه. زمونه. زمونه….. ..
    زمونه رو ما مسعول خرابیش هستیم
    زمونه رو ما با حصادطامون
    با چشم و همچشمی هامون
    با دوروق و نیرنگ بازی ها مون
    با بی اعتمادی ها مون
    با بی مهری ها مون
    و. و. و.
    به گند کشیدیم
    دنبال مقصر نباید
    باشیم
    مقصر خودمونیم
    دنیامون خیلی سیاه شده
    دل خوشیا کم شده اعتماد ها از بین رفته
    کاش همون زندگی ی ساده و سرشار از شادی رو داشتیم
    شاد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریاجان. آریا! من از اون صفای دیروز ها می خوام. مقصر هم خودمونیم. خودم خود من! اگر فقط هر کسی سهم تقصیرش رو برداره و اصلاحش کنه جهان چه بهشتی میشه!
      آریااا واسه چی می خندی این میاد بیچارهم می کنههه چه گرفتاری شدم هر کسی از راه می رسه به من زور میگه! شکلک داقون.
      ممنونم از حضور عزیزت.
      شاد باشی.

  4. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    بچه ها من یه جورایی باید وصیت های آخرم رو به همه تون بکنم قبل این که حرف های اصلیم رو بزنم.
    ببینید این مدت با هم بودیم حسابی به من که خوش گذشت شما ها رو نمی دونم.
    ولی امیدوارم از من چیزی به دل نگرفته باشید و به خاطر این نون و نمک مجازی هم که خوردیم دور هم بودیم و خلاصه به خاطر دوستی هامون من رو حلال کنید.
    بچه ها ممکنه اول پریسا و بعدش هم یکی من رو به فجیع ترین شکلی که فقط خودشون می دونند نابود کنند و واسه همین اگر خوبی ای بدی ای دیدید بر من ببخشید.
    من می دونم به خاطر همین فایلی که این جا میذارم هم که شده همه تون البته جز پریسا و یکی من رو خواهید بخشید و تا سال های سال به شادی و خوشی ازم یاد می کنید واسه همین دیگه اگر بار گران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم.
    راستی قبل از وداع این فایل رو حتماً دانلود کنید.
    یادتون باشه آدرس رو در مرورگر هاتون کپی کنید تا حتماً دانلود بشه چون ممکنه دراپباکس بسته باشه.
    به هر حال هشتاد و هشت بار چیز خیلی کمی نیست که قابل گذشت باشه.
    ما که رفتیم.
    روحم براتون آدرس رو میذاره:
    https://dl.dropboxusercontent.com/s/73ckytg9t1buz4i/hedyeh.rar?dl=0

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. شکلک ترس و تردید و همه چیز. جدی مطمئنم سر کاریه ولی این روز ها چنان تحریک پذیرم که از وحشت اتفاقی که نمی افته مورمورم شد. شکلک مورمور. بذار ببینم اول دانلودش کنم بعدش دوباره میام.

  5. پریسا می‌گوید:

    چه قدر یواشههه! واسه چی نمیادششش! بذار ببینم!

  6. پریسا می‌گوید:

    آااااااااااآااااااااآااااااااااااآاااااااآااااااااآاااااااااآاااااااااآاااااااااآ یکییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی،ییی به خدااااااا من بییییی تقصیرم با خود ایشون حلش کننننن نه این شکلی نمیشههه شکلک خشم شکلک فریاد شکلک هوااار نمیشه دلم خنک نشد چه شکلکی بذارم دلم خنک بشه وایی شکلکه، شکلکه، شِک، شِک، شِِِِِِِِک وااااییی شکلک سکته از شدت حرصصصصص ولی نه قبلش بذار ببینم شکلک پرتااااب1بمب زرشکی رنگ درست به هدف آقای آگاهییییییی که رادار تعقیب کننده داره و این قدر میره تا بهشون بخوره و بووووممممم! آخیش حالا برم به ادامه سکتهم برسم دیگه راحت شدم. خخخ!
    جدی ممنونم دوست خوب من! گوشش دادم و باورم نمی شد اینهمه اثر داشته باشه. جا هایی می گفتن این تأثیر می ذاره ولی من خیلی باور نداشتم اما امشب اثرش رو دیدم و معجزه کرد. برخلاف انتظارم چنان خندیدم که چشم هام خیس شدن و این دفعه برخلاف تمام هفته ای که گذشت، از شدت خنده نه از فشار خستگی هام.
    ممنونم دوست من. دوست خوب و با ارزش من!
    شاد باشید تا همیشه!

  7. آریا می‌گوید:

    خخخخ
    یعنی هههخخخخخخخهخحخهعهخخخخهحخههعخخههخخخخخههخخخههخخهخخخههخحخخه

    • پریسا می‌گوید:

      یعنی من می کشمت! یعنی منفجرت می کنم. یعنی توی آب زرشک غرقت می کنم. یعنی و زرشک! ای خدااااا من با چی این رو بزنمش دلم خنک بشه!

  8. له له می‌گوید:

    خخخخخخخخخ یکی
    ^^
    فراااااار

  9. له له می‌گوید:

    خخخخخی

  10. له له می‌گوید:

    خخخخخخ شکلک خنده خخخخخ
    شکلک ولو شدن خخخخخخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *