سلام به همگی.
اوضاع چطوره؟ واسه من شکر خدا بد نیست. در مجموع خوشم میاد. توی تعطیلات آخر هفته هستم، کاهش وزنم که توی عید کند شده بود دوباره داره سرعت می گیره و البته از نظر خیلی ها1خورده زیادی سریعه اون هم بدون تردمیل ولی من بدم نمیاد، امروز1قوری کامل بافتم و دست هام الان فقط1کوچولو درد و سنگینی دارن، این یعنی مچ ها و انگشت های زنگ زدهم دارن تعمیر میشن و این محسوسه، مو های اون2تا عروسک های آشنا که معرف حضورتون هستن دوباره براق و مرتب شدن، البته پوشش یکیشون حسابی تعمیر می خواد و شاید لازم باشه1لباس دیگه براش گیر بیارم ولی قیافهش دوباره عالیه، سردرد نکبتم که از اوایل این هفته تا دیروز و دیشب باهام بود و داشت کار دستم می داد الان دیگه نیست، امروز بعد از ظهر با1دوست بسیار عزیز بعد از مدت ها1گفتگوی تلفنی بدون مزاحم داشتم، بهش گفتم دلم براش تنگ شده بود و1سری صحبت های دیگه با هم کردیم که بینشون من براش توضیح دادم که این روز ها خودم رو زیاد تحلیل می کنم که مطمئن بشم ایراد ها تمامش از خودم هست یا نیست و اون تصدیق کرد که1جا هایی ایراد از جایی جز خودمه و من تقصیرکار مطلق نیستم و کلی خوشحالم کرد، با کمکش به این توضیح رسیدم که اون و باقی بچه هامون رو، یعنی جمع کوچولومون رو، این2-3تایی که از کابوس های91نجاتم داده بودن رو همچنان دوستشون دارم و اگر می شد و1سفر پیش می اومد برخلاف ظاهر این اواخر کفریم حتما همراهشون می رفتم و از بین چندتا دسته که حرفشون شد باز هم انتخابم این نجات دهنده های آشنا بودن، و اون هم برام گفت که اون ها هم دوستم دارن و این تصورم که حس من1طرفه هست اشتباهه، و خلاصه اون بنده خدا رو1ساعتی بعد از تعطیلیش توی محل کارش نگه داشتم و گناهی شد ولی به من پشت خط خوش گذشت چون چندتا چیز عالی فهمیدم. یکیش اینکه من کامل شبیه ایراد و اشتباه نیستم و1جا هایی حق با خودمه، یکی دیگهش اینکه هوا به هوا پریدن هام گاهی تقصیر هوا هاست که تاریکن نه تقصیر خودم و دیگرانی جز خودم هستن که با این بینش موافقن، بعدیش اینکه همراه های91من شبیه خودم دوستم دارن و دلشون برام تنگ میشه و برخلاف تصورم این شکلی نیست که فقط تحملم کنن، یکی2تا چیز دیگه هم فهمیدم که الان یادم نیست. خوب یعنی چیزه. خوب چیزه. شکلک کله می چرخونم این ور اون ور و زور می زنم بخندم نمیشه. شکلک بچه تخسی که مچش توی ظرف شیرینی گیر رفت. شکلک پاکباخته گرفتار که چیزی واسه از دست دادن نداره طلبکار میشه چپ نگاه می کنه دست پیش می گیره پس نره. شکلک خوب که چی اصلا! چیز ها توی کله خودمه نمی خوام بگم! شکلک از زیر اخم زیر چشمی دنبال راه فرار می گردم.
خلاصه بهم بد نمی گذره.
بچه ها این روز ها که مروارید می بافم از مشق بینایی غافل شدم. باید1سری مدل از کار هایی که بلدم داشته باشم که اگر مربی خواست نشونش بدم و دستم خیلی هم خالی نباشه. به خاطر دست هام خیلی خوشحالم خیلی. یعنی میشه دوباره بتونم کیبورد بزنم بدون اینکه دست هام از مچ به پایین بی حس بشن و اون گزگز نکبت رو داخلشون حس کنم؟ باورم نمیشه که بشه ولی امید همیشه هست. دلم واسه زدن هام خیلی تنگ شده. الان تمامش رو فراموش کردم. به قول اون بنده خدایی که آهنگ یادم می داد، الان انگشت هام خراب شدن ولی شاید بشه دوباره درست بشن. شاید بشه دست هام یادشون بیاد که1زمانی می تونستن ساعت ها مروارید ببافن و طولانی کیبورد بزنن بدون اینکه دردشون بیاد و بی حس بشن. آخ خدایا یعنی میشه من1کوچولو به ارتفاعات گذشته هام نزدیک تر بشم؟ می دونم که شدنی نیست کاملا بهش برسم. می دونم که امکان نداره همه چیز مثل اولش بشه. ولی1خورده شبیه تر که میشه باشه. نمیشه؟ من دیگه هرگز1جوون20ساله که توی آسمون ها سیر می کرد نمیشم. خیلی چیز ها عوض شدن خیلی. ولی ویرانی ها رو میشه تعمیر کرد. شکسته ها رو میشه بند زد. شکاف ها رو میشه رفو کرد. مثل اولشون نمیشن ولی میشه که دیگه ویران و شکسته و شکافته نباشن. یعنی نمیشه؟ من به شدت امیدوارم. خیلی زیاد. می دونم که میشه. چون تنها نیستم. چون1پارتی قوی دارم. خدایی هست که دستش رو از روی شونه هام بر نمی داره. زمانی که خودم بودنم رو انکار می کردم بود. زمانی که خاکش باهام بیگانگی می کرد بود. زمانی که زندگی از خاطرش پاکم می کرد بود. زمانی که زنده زنده می پوسیدم بود. دستم رو گرفت. هوام رو داشت. نجاتم داد. حالا من هستم. 1خورده دیوونهم ولی خدا خیالش نیست. می دونم که نیست. می دونم که می خوادم. با تمام دیوونگیم. خدایی که خیلی می خوامش خیلی. خدایی که اون زمان های تاریک ولم نکرده بعد از این هم ولم نمی کنه. باز هم هست. باز هم هوام رو داره و باز هم دستش روی شونه هامه. این رو حس می کنم. با وجود1همچین پارتی نمیشه امیدوار نباشم. به آبادی، به بهار، به رسیدن صبح!
حرف و ماجرای خاصی نداشتم فقط دلم خواست حرف بزنم اومدم اینجا حرف زدم دیگه! چیه دنبال داستان می گردید؟ خوب ندارم بابا نیست. به من چه که واسهم هیچ اتفاق مثبت و منفی نیفتاد؟ عجب گیری کردم ها! یکی! بیا جواب بده! اصلا تمامش تقصیر یکیه! نمی دونم چی تقصیر یکیه ولی مطمئنم تمامش تقصیر یکیه. آخ جون همین طوری عشقی خخخ!
بچه ها این وسط من1مشکلی دارم. دلم به شدت تفریحات می خواد. چه جوری بگم؟ دلم شلوغ کردن می خواد. پدرم در اومد از بس مثبت و ساکت و سنگین نشستم سر جام. بابا! من شلوغ کردنم میاد!
زیادی جفنگ ردیف کردم برم1مدل دیگه رو شروع کنم ببافم و این چندتا که بافتم رو1جایی جاشون بدم که سرشون جمع باشه. بعدش هم چندتا فیلم و نمایش دانلود کنم و بشینم گوش بدم و دیگه ببینم چیکار دارم! آهان از خونه اینترنتیم بزنم بیرون بچرخم1خورده اینترنت گردی کنم ببینم بقیه اهل جهان اینترنتی دارن چیکار می کنن و اگر بشه چندتا مکان جدید کشف کنم. من عاشق کشفیاتم. اگر این کشفیاتم شلوغ باشن و امکان شلوغ کاری هم بهم بدن که واااااییییی آخ جون!. جدی این پست از دسته همون بی محتوا ها بود و فقط زدمش چون دلم می خواست که بزنمش. 1خورده هم از حرص یکی زدمش که همهش میگه بیا پست بزن حالا1خورده اباطیل بخونه سر کار باشه من بخندم بهش.
شکلک نگاه یواشکی و دلواپس به اطراف برای اطمینان از نبودن یکی. شکلک آماده در رفتن. میگم چیزه بچه ها من برم دیگه.
راستی داشت یادم می رفت. زندگی قشنگه. بهار عالیه. صبح ستودنیه چون چه آفتابی باشه چه بارونی، صبح1شروع دوباره هست و میشه با شروع صبح بلند شد و گفت صبح رسید. شب رفت. همه چیز از اول!
شاد باشید همیشه شاااد!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
آمار
- 0
- 20
- 13
- 226
- 70
- 1,444
- 12,398
- 300,638
- 2,670,843
- 273,479
- 226
- 1,140
- 1
- 4,813
- جمعه, 5 خرداد 02
ایول دمت جیز پریسا خیلی خفنی. بیبین بخدا اوکی میشی. دسات اوکی میشن امروزاتم اوکی میشن خودت روفرم میای فقط جا نزن. خوب اومدی مث مث اولش شاید نشه ولی خیلی روفرمتر میشه. کیبوردم میزنی. خیالی نیس دوباره تمرین میکنی یادت میاد. بقول خودت همچی از اول. پریسا اوسکریمو دستکم نگیر هس البت ک هس مگه میشه دسشو ارو شونت بیگیره. هیچ رقمه امکانش نیس خیالت راحت باشه باهاته. راسی یچیزی. واسچی میگی دوسات تحملت میکنن? تو بازم اینو میگفتی یادم نیس کجا ولی گفتی. بیبین شاید یسریا باشن ک پسندت نکنن. یسریام هسن ک تو باشون حال نمیکنی. این واس همه هس دیگه فقط تو نیسی ک. تو دنیا بضیا باهم حال میکنن بضیام باهم حال نمیکنن. خود اوسکریمم بضی آدما کاراشو حال نمیکنن و همچی باش مچ نمیشن. اون ک اوسکریمه اوضاش بین ملت اینه تو ک آدمی. ولی پریسا دوسات اینریختی نیسن بات اونام دلشون واستو میتنگه اونام میخوانت اونام مث خودت تو دلاشون بهت محبت دارن. اونام اگه پیش بیاد خوش دارن بات بیان برید سفر. خب شرایطم باس بخونه دیگه. اونا الان خیالشون جمه ک تو دیگه مث اونوقتا نجات لازم نداری واسهمین با خاطرای تخت بدرگیریای خودشون میرسن ولی اگه وقت بشه بازم حال میکنن بات باشن و تو باشون باشی. اونا میخوانت توم باشون حال میکنی پ اوضارو بهتر کن. الان ک دیگه مث اون سالا نیسی و لازم نیس دوسات نجاتت بدن الان ک میتونی تلاش کن هی بهتر شو هی بهتر شو هم خودت حال میکنی هم دوسات حالشو میبرن میبینن تو داری بهتر میشی. اینقدم خودتو بد نبین پریسا. بخدا تو بد نیسی. لازم نیس اونا تحملت کنن. توم مث همه میشه دوسات بخوانت. هرکی عیب و ایراد داره توم داری دلیل نمیشه ک واسهمه بد باشی ک. تو فقط زیادی اهل حسی این خوب نیس اذیتت میکنه میبینی ک اذیتتم کرد. دیگه نبینم اخودت اینریختی بگیا. پستاتم اباطیل نیسن من همشونو میخونم همشونم دوس دارم. خب حالا بعدیشو کی میزنی بدو منتظرم بدو
سلام یکی. آخه یکی بذار جوهرش خشک بشه بعدش پست جدید بخواه من مُرردَم که! به جان خودم هر لحظه در حال چلوندن مخم هستم تا1چیزی ازش در بیاد پستش کنم تو شلوغ نکنی. شکلک عاجز شدم از دست این!
توی ایمیلم بود بهت این رو گفته بودم اینجا یادم نیست گفتم یا نه ولی ایمیله رو یادمه که بهت زدم. ممنونم که اینهمه به رو به راه شدن اوضاع مطمئنی و این اطمینان رو بهم میدی یکی. دوست هام. اگر نبودن الان من اینجا نبودم یکی. گاهی که خسته میشم حس می کنم واسه خاطر زور زدن های اون ها هم شده مجاز نیستم دوباره بی افتم. درست میگی این روز ها شرایط همهمون1خورده اجازه نمیده زیاد با هم بپریم ولی من واقعا دوستشون دارم. اتفاقا توی صحبتی که پشت خط با هم داشتیم به یکی از عزیز ترین هاشون دقیقا همین رو گفتم و اون هم تصدیق کرد. توی دلم ذوق کردم از تصدیقش. ولی بعدش توی دلم جا نشد بهش گفتم. من حرف خودم توی دلم جا نمیشه خخخ!
خدا هست یکی. همراهمه. دست کمکش رو می بینم انگار. باور کن1جا هایی چنان مشخصه که نمیشه ندید. ممنونشم. خیلی زیاد. من بنده پاک و تمام مثبتی نیستم ولی خدای من1خدای تمام عیاره. چیزی بلد نیستم جز شکر های نصفه نیمه خودم که به درگاهش بفرستم. کاش قبول کنه ازم!
این روز ها جسمم1خورده بیشتر خسته هست ولی جز در موارد منفی در زمان های عادی روانم به طرز عجیبی آروم و مطمئنه. انگار از سال گذشته خیلی مطمئن تر شدم که خدا توی لحظه های تاریک بالای سرم هست و اجازه نمیده اوضاع از کنترل در بره. انگار دیگه مثل گذشته نمی ترسم. انگار این روز ها کمتر می ترسم و بیشتر شجاعم. انگار… بیخیال. خدا باهامه. به شدت معتقدم به این که خدا باهامه و به شدت ممنونشم و به شدت حسم مثبته زمانی که به این موضوع فکر می کنم. خدایا شکرت که باهامی!
دیروز هرچی خواستم کامنت بفرستم نشد چرااااااااااااااااااااااا؟ میگم شما هم کیبرد میزنید؟ فکر نمیکردم خخخ
سلام میناجان. به جان خودم من کیبورد می زدم. چرا می خندی آخه؟ بهم نمیاد؟ شکلک اخم از سر تفکر. مگه من چه مدلی هستم که کیبورد زدن بهم نمیاد؟ شکلک غیرتی شدم. آآآییی نفسکش من1زمانی کیبورد می زدم حالا که این طوری شد باید حتما دوباره هم کیبورد بزنم خیلی هم بهم میااااااد! خخخ! راست میگی الان خودم رو تصور می کنم می بینم بهم نمیاد. به من میاد که شلوغ کنم و اطرافم رو به هم بریزم و1لحظه اجازه ندم کسی دور و برم آرامش داشته باشه آخجون شلوغی میمیرم واسهش خخخ!
عه راستی من با این مینا1خورده حسابی داشتم الان اینجا گیرش آوردم برم باهاش حساب کنم. حالا دیگه ارجاعم میدی به یکی بعدش که گیر می کنم کیف می کنی هااااان؟ شکلک خیز برداشتم با1بطری گنده پر از رنگ های مجاااز که بپاشم بهش رنگی بشه حالم جا بیاد!
سلام پریساجان. واسه خاطر دستهات خیلی خوشحالم که دارن درست میشن. پریسا به خاطرشون متأسفم. به خاطر دستهات، به خاطر سلامتت، به خاطر تمام چیزهایی که از دست دادی، به خاطر تمام ویرانیهایی که میشد نباشن متأسفم. نمیدونم چی بگم. دوستهایی که بارها و بارها اینجا گفتی و میگی کمکت کردن تا تو دوباره بلند شی سزاوار تقدیرن. اونقدر که شاید خودشون نمیدونن. ازشون ممنونم. از طرف و به جای هرکسی که باید ممنون باشه ازشون ممنونم. پریسا دستهات درست میشن. دردهای جسمت درمون میشن. ترسهات میرنو پاک میشن. تو باز میری به ارتفاع و دیگه نمیترسی. همه چیز درست میشه. تو باز کیبورد میزنی بدون اینکه دستهات از همراهیت بمونن. همه اینجارو خوندم. تمام پستهای اینجارو با کامنتهاش خوندم. توی عید زمان بود واسه یک گشتن کامل. یکی از چیزهایی که فهمیدم این بود که ظاهرا اینجا واسه تو خیلی بیشتر از یک سایت اینترنتی اهمیت داره. اینجا واسه تو یک جای نه اینترنتی و مجازی بلکه واقعیه که خیلی جدی گرفتیش نه اندازه یک وبلاگ یا سایت اینترنتی. و من تمام این تضمینهایی که گفتم اینجا بهت میدم. ویرانیها باز آباد میشن. تو باز سلامت میشی. بیشتر از امروزت. دستهات و تمام جسمت. تمام روانت. تو باز میبافی، باز میزنی، باز میپری، تو باز میخندی. بلند و بلند مثل گذشته ها. واسه چی تصور میکنی فقط در بیست سالگی میشه توی آسمون سیر کرد؟ باور کن که در سی و هفت سالگی هم میشه. تو برمیگردی اون بالا و مثل گذشته هات سبک و بدون ترس از ارتفاع به قول اون زمانهات شب و آسمونرو فتح میکنی. مطمئن باش که میشه و مطمئن باش که ایندفعه دیگه تو تنها نیستی. دستهای ویرانگر هم آباد کردن بلدن. مطمئن باش تا زمانی که نبضشون بزنه رهات نمیکنن و تا قدم آخر راهت باهاتن. تا زمانی که آخرین آجر افتاده بره سر جای خودش و تو دوباره آباد بشی. پریسا میدونستی قشنگ مینویسی؟ قشنگ حال و هواترو توضیح میدی؟ میدونستی قشنگ پیش میری؟ قشنگ میگی؟ قشنگ داقون میکنی؟ میدونستی قشنگ داستان میگی؟ میدونستی قشنگ توصیف میکنی؟ میدونستی؟ پریسا بنویس. اینجا بنویس. تکبال شماره دورو بنویس. بنویس تکبال حرف نداشت. بنویس کرکس گرفتار بود. بنویس چیزی نمونده بود وا بده و بره. بنویس تکبال نجاتش داد. بنویس از خاک پسش گرفت. بنویس کرکس برمیگرده. بنویس میبردش بالا. بالا بالاتر. بنویس اون دوتا باز پرواز میکنن. بنویس آسمون جنگل سرو و منطقه سکویا باز زنده میشه. بنویس پرواز زندست. بنویس منطقه سکویا و افرادش باز جمع میشن. باز میخندن. باز زندگی میکنن. بنویس تکبال باز میپره. همراه کرکس میره فتح آسمون تا اونجایی که دیگه هیچ شبی نیست. تا اون طرف شب. راستی واسه چی پست شب چهارشنبه سوری نزدی؟ خیلی گشتم گفتم احتمالا از پستهای رمزیت میشه ولی نبود اصلا نزدیش. تصور میکردم بزنی. تصور نکن نمیدونم الان واست دردسر درست کردم. عمدا کردم. به تلافی حالی که ازم گرفتی با قصه تکبالت. کرکس؟ کرکس؟! میدونی کرکسها چه موجوداتی هستن؟ شکلشون زندگیشون میدونی چه جوریه؟ منفورتر از کرکس پیدا نکردی اون هم این یکی که یازده برابر همجنسهاش غول توصیفش کردی؟ آخه کرکس؟ مگه قحطی بود؟ اون هم از پایانش که اینجا همه خوندن میدونن چه حسی میده به خواننده. حالا بیا به یکی و مینا جواب پستی که نزدیرو بده تا حساب دستت بیاد. پریسا مشق بینایی بنویس، مروارید بباف، کیبورد هم بعدا بزن، حواست هم به اطرافت باشه. من کم کامنت میدم ولی هر زمان بتونم اینجام و میخونم. دلم میخواد نوشته هات هر دفعه شادتر از دفعه پیش باشن. بیا خودتو اینجا بنویس. میخوام بخونم. میخوام بدونم.
سلام ناشناس. پس بلاخره تکبال و باقیِ اینجا رو خوندی تموم شد! کرکس مگه چشه؟ ببین به کرکس داستان من گیر نده من ازش خیلی هم خوشم می اومد هنوز هم ازش خوشم میاد. ببین من1نابینای مطلقم. یعنی اصلا نمی بینم. زمانی هم که1خورده دید داشتم هیچ وقت کرکس ندیدم که بدونم شکلش چه جوریه. من از هر چیزی که ندیدم واسه خودم1تصوری دارم. تصورم الان از کرکس و از مدلش و از قیافهش بد نیست. خداییش اگر کرکس ها زشتن برام توصیفشون نکن تصوراتم خراب میشن گناه دارم. بذار فعلا همین شکلی بمونه. ذهنیتم رو میگم. توی ذهن من این کرکس داستانم1سایه بزرگ و سیاهه که اصلا هم زشت نیست منفور هم نیست. فقط1خورده وحشیه. خخخ! خوب اگر از من بخوایی میگم تقصیر خودش نیست. کرکس کرکسه اون کبوتر هم کبوتر بود باید این تفاوت رو می فهمید که نفهم بود و نفهمید. خلاصه اینکه کرکس قصه من واسه این کرکس نشد که من بهش نشونه نفرت و نقش منفی بزنم. واسه این بود که از مدل کرکس تصورم اصلا بد نبود و اصلا هم ازشون و از این کرکسه که توی قصهم بود یعنی هست متنفر نیستم. باور کن. بعدش هم، تو الان واسه چی سختت شد؟ چرا خوشت نیومد از این انتخابم؟ نکنه از اون هایی هستی که هوادار سفت و سخت1قهرمان توی1قصه میشن و براش هوادار جمع می کنن! خخخ! بهت هم نمیاد از اون مدل هاش باشی. پس جریان چیه؟ پست4شنبه سوری؟ خوب من اون شب موندم توی خونه جایی نرفتم که پستش رو بزنم. تو، … تو کی هستی ناشناس؟
اینهمه متأسف نباش. خودم هم بی تقصیر نبودم. فردا هامون دست ماست ناشناس و من هم از این قاعده مستثنا نیستم. امیدوارم که درست بشه و درست بشم و ممنونم که اینهمه سفت بهم میگی که میشه. ولی تو از کجا اینهمه، … بیخیال.
میگم ای کاش بشه که تو به جای3تا نقطه با1اسمی بیایی اینجا! البته اصراری نیست. هر کسی حق داره که دلش نخواد توی جهان مجازی خودش رو معرفی کنه. من مجاز نیستم کسی رو مجبورش کنم. ولی این3تا نقطه خیلی… اگر دلت بخواد و اگر بشه به جای این3تا نقطه1چیزی بنویسی. مثل یکیه خودمون که اینجا اسمش یکی هست و الان اگر خودش هم بیاد بخواد اسمش رو بگه من نمی خوام چون همین مدلی که هست بهش عادت کردم. یکی صداش می کنم. تو هم1چیزی باش. اگر مایلی اسم خودت رو بذار اگر هم دلت نمی خواد، … اگر هم همین مدلی ترجیح میدی باشه همین شکلی بمون ولی، … 1اسمی به جای این3تا نقطه بذار دیگه! نمیشه3تا نقطه صدات کنم که!
چه قدر من حرف می زنم! باقیش باشه بعدا این خیلی طولانی شد. ممنونم به خاطر همه چیز.
پیروز باشی!
هی من کمک کنم این رو خودش اسم بذاره? هوی جناب بیبین منو من اسم بلدم میخوای روت بذارم? بازیافتی بیبازیافت در حال تست تست مردود خوبه? اقا سوال اقا سوال. میگم جناب نقطچین تو واسچی متاسفی? ممنونم و متاسفم و ازین داستانا تو ک نباس بگی ک. حالا واسچی میگی ما ک نمیدونیم. نمیدونیم دیگه اوکی. بدشم این حال کرده قهرمان قصش کرکس باشه تو واسچی بهت برخورده? اتفاقا کرکس خعلیم ب این شخصیته میاد. شوما مشکلی داری? اگه داری بوگو جم خودمونیه. بیبین جناب نقطچین مارو نپیچون. اینجا نمیتونی. بیخیل. متاسف نباش. تو باس جونتم دراد فقط متاسف باشی را نداره. بیا مث بچه ادم جا نقطچین یچیز بذار نترس اینجا کسی نمیخوردت. هرچند اگه بمن بود بیخیل بمن نیس. پریسا این ک نزدیو بیار بزن بیبینم این چیچی میگه
اذیتش نکن یکی. لطفا! به جان خودم من هیچی نزده ندارم جز داستان امروزم که به خدا بیرون بودم تازه الان اومدم خونه هنوز فرصت نکردم بنویسمش که بزنمش اینجا! عجب بابا!
باشه یکی. باشه فهمیدم. تو خیلی میفهمی. رفیق با غیرتی هم هستی. باشه. ولی این که گفتی خیلی طولانیه اسم باید کوتاه باشه نوشتنش خیلی زمانبر نشه تایم وردپرس بپره. اجازه بده خودم درستش میکنم. پریسا بیا از سالن انتظارت نجاتم بده کامنتم بره ببین این طوری موافقی؟
بله ناشناس موافقم. خیلی هم خوبه. ممنونم ازت. هرچند اگر دلت نمی خواد اصلا جبری در کار نیست من فقط پیشنهاد کردم. اینجا تو مجبور نیستی مدلی باشی که دلت نمی خواد. اگر دیدی راحت نیستی همون نقطه ها رو بزن. مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد. باز هم ممنون.
سلام.
همون طور که از اون زمان ها سال ها گذشته نباید انتظار برگشتشون رو داشته باشید ولی هییییییچ دلیلی برای این وجود نداره که نشه در این زمان هم شاد بود و خوشبخت و کار کرد و تلاش کرد و معنای زندگی رو فهمید.
اگه اون جوری بود که زندگی تمام آدم ها در یک برهه ای می موند و به هیچ وجه جلو نمی رفت.
زندگیه دیگه.
خوب یا بد می گذره و جلو میره و ما نباید ازش انتظار برگشتن داشته باشیم.
مسیر زندگی همیشه رو به جلو هست و ما هم باید سعی کنیم با این حرکت به جلو خودمون رو همراه کنیم.
شما هم دارید این کار رو روز به روز بهتر انجام میدین و من مطمئنم به همین زودی شاید حتی الآن دیگه این طوری شده باشه مطمئنم که به همین زودی یا شاید الآن در مسیر زندگی قرار گرفتید و هماهنگ باهاش دارید حرکت می کنید و تجربه های جدید به دست میارید.
از دوستان و دوستی ها گفته بودین.
دوستی واقعاً نمی دونم شاید اگه نبود دنیا واقعاً ارزش ادامه دادن نداشت و بهتر می شد هر طور هست خودمون رو از دستش خلاص می کردیم ولی حالا که دوستان و دوستی هاشون هست به خاطر اون ها هم که شده گاهی وقت ها پیش میاد کار هایی رو که فکرشم نمی کنیم بتونیم انجام بدیم من این رو که میگم بار ها تجربه کردم و شما هم شک ندارم از نوشته هاتون هم معلومه این طور تجربه هایی دارید.
خلاصه که در این وقت شب امیدوارم همیشه دوستانی داشته باشید که هم شما به وجودشون و هم اون ها به وجود شما ببالند.
کلاً به زندگی که نگاه می کنم خیلی عجیب می بینمش.
در مخفی ترین مکان های پنهانی ذهن من هم نمی گنجید که یک روز در این فضای مجازی با شما آشنا بشم و حتی یک بار ببینمتون و دیگه اون قدر به این جا و کامنت های یکی عادت کنم که در هر شرایطی خودم رو برسونم و با جریان زندگی همراه بشم.
این خیلی خیلی با ارزشه.
صمیمانه امیدوارم با اومدن های زیاد و حرف زدن های طولانی خسته تون نکنم.
نصف شبی نمی دونم چرا این قدر می نویسم.
چون معلوم نیست این کامنت رو چه زمانی بخونید به جای شب به خیر میگم وقت به خیر.
سلام دوست من. لایک خیلی پر رنگ و خیلی بلند لایک.
آبادی ها صد درصد نیستن ولی سعی می کنیم. اون قدر سعی می کنیم تا ویرانی تا آخرین مرز ممکن عقب نشینی کنه. کاش بشه!
در مورد دوستی ها با شما موافقم. دوستی ها رو دوست دارم. گاهی حفظشون سخت میشه ولی در مجموع از انتهاشون به شدت دلتنگ میشم و… به نظرم باید دیگه بلند شم پراکنده ها رو باز1جا جمع کنم. این طوری نمیشه کار خودمه. خخخ! اطراف من از این پراکنده های دلتنگ کم نیستن. شاید بتونم ازشون1زنجیره نصفه نیمه درست کنم. خدا رو چه دیدی شاید هم خیلی محکم شد. مثل گذشته هایی که شبیه خواب بودن. به نظرم بشه. من1خورده بلدم. 1جا هایی با حضورم و1جا هایی با غیبتم این شدنیه. مطمئنم. شکلک پراکنده پرونی های معمول و مخصوص خودم.
یکی! جدی؟ خخخ! راستش رو بگم خیال نمی کردم بخونیدش. یکی با این مدلش خیلی از رفیق هام رو عصبانی کرده و خودش هم این رو می دونه. تصورم این بود که شما هم یکی از اون عصبانی ها باشید. خیلی مسخره هست ولی از اینکه جزو دسته عصبانی ها از دست یکی نیستید توی دلم ذوق کردم. از اینکه دل ها در اطرافم با هم تاریک باشن دلم می گیره و محبت ها رو به شدت دوست دارم.
صمیمانه ازتون می خوام دیگه هرگز تصور نکنید من از خوندن کامنت های شما خسته میشم. مطمئن باشید این طور نیست. اینجا هنوز همون شعار قدیمی حاکمه. هرچی می خواییم و هر چقدر طولانی که دلمون بخواد میگیم. من میگم و شما ها هم بگید. آخجون مال خودم دراز تر شد باز هم رکورد دست خودمه! ممنونم که هستید. ممنون و خوشحال از حضور پر ارزش شما.
سلام پریسا جان
امیدوارم سلامت باشی
پریسا همه چی درست میشه
درسته مثل قبل نمیشه اما درست شدنی هستش
در حدی که راظی کننده باشه
نمیدونستم کیبورد میزدی
بزن و بهش ادامه بده
دستات زعیف شده باید نرمششون بدی که قوی بشن و آماده
هعیی دلم برای کیبورد و گیتارم تنگه
دیگه مثل قدیم وقتشون رو ندارم
همه چی یادم رفته
خخخخ
بی خیال
همه چی درست شدنی هستش عزیز
شاااد باش و لذت ببر از زندگی
پاینده باشی
سلام آریا جان. کیبورد می زدم. یادش به خیر. بد هم نمی زدم. ولی جفت دست هام داقون شدن. آسیب اونقدر بود که دیگه نتونم بزنم و نتونم کار های ظریف انجام بدم. الان رو نبین که مروارید می بافم. این هم جزو مراحل طی شده ترمیمه. دست هام هنوز کاملا سلامت نشدن. مثل همه چیزم. آریا! شما ها همه میگید درست میشه. یعنی میشه؟ واقعا؟ کاش زودتر اتفاق بی افته. دلم برای خود گذشته هام تنگ شده. همون خودی که ذهنش و جسمش از خیلی زخم ها پاک و سبک بود.
ممنونم از حضورت، از دلگرمی هات و از محبتت.
شاد باشی خیلی خیلی شاد.