سلام به همگی. یکی کجایی می خوام از رو ببرمت!
بچه ها رو به راهید؟ ایام به کامه؟ من بد نیستم خدا رو شکر فقط، … یعنی چی؟ این هم شد کار؟ حس مقدمه نیست شکلک پرش به اصل محتوا.
بچه ها من1اخلاق بدی دارم که اگر به1چیزی گیر بدم ول کن نیستم. تا نشه خاطرم جمع نمیشه. امروز داشتم با1سری مروارید خیلی ریز1سگ کوچولو می بافتم. بعدش خسته شدم چون مروارید ها شماره3بودن و کار هرچی پیش تر می رفت سخت تر می شد. رفتم قهوه و استراحت. ولی مگه می شد؟ مگه این مخ نکبت اجازه داد؟ فکر که افسار نداره تا میایی1لحظه خستگی در کنی جات می ذاره و واسه خودش همه جا میره. فکر بی افسار من که جای خود داره. خلاصه جام گذاشت و واسه خودش رفت و رفت.
این سگه بافته بشه چه قشنگ میشه ها! راستی با3بافتن چه سخته! در عوض قشنگ میشه. ولی حالا واسه پوزه چیکار کنم؟ خوب1دونه5طلایی می ذارم دیگه! وای1بند و نصفی بیشتر شماره3نداشتم اون هم از قدیم ها برام مونده بود و ته ساک پارهه پیداش کردم گفتم مصرفش کنم حالا اگر نصفه های کار کسر بیارم و شماره3گیرم نیاد چی؟ ای بابا گیر میاد چرا گیر نیاد آخه؟ ولی عجب چیزی میشه این سگه بعد از کامل شدنش! جیگیلک اگر ببیندش احتمالا دیگه رنگش رو هم نشونم نمیده. جعبه جواهرم رو که زد به جیب و گرفت رفت. گرفت که گرفت! نوش جونش! فدای نور چشم های عزیزش بشم! خدایا شکرت! بیخیال من می بافم اگر خواست بگیره. رضایت توی صداش رو عشقه. عزیزِ دلِ من! جیگیلکم عشقم بهشتکم! ولی این بچه شبیه خودمه. اگر ببینه با مروارید میشه حیوون هم بافت گیر میده بیشتر از یکی می خواد. وایی حتما میگه پدر و مادر این سگه رو هم می خوام! بهش میادش که از این چیز ها بگه! خخخ! فرشته قشنگم! عشق سفیدِ من! بهشتم! نازم! صبحِ دلِ من! پریِ من! بعدش هم بهش میاد گیر بده که گربه و مرغ و جوجه هم می خوام. راستی1دفعه بود توی1برنامه نشون می داد دختره با مروارید جوجه بافته بود، چه جوری بافته بود؟ فقط تصویر کار هاش بودش مدل بافتنش رو نگفته بود من یادمه. تازه اگر هم نشون می داد چه جوری بافته مگه من می دیدم؟ جدی من چه قدر مدل هایی که بلدم ببافم کمه! بیشترش رو می خوام. حتما جوجه هم میشه. تازه یادم نیست کی بود می گفت1جایی توی فلان مغازه به نظرم تهران دیده بود1کسی با مروارید طاووس بافته بود! وایی حتما خیلی قشنگ میشه! وایی می خوام ببافم می خوام ببافم چه جوری؟ باید1خودآموز گیر بیارم. اه به چه دردم می خوره؟ تمامش تصویره من که دیگه هیچی نمی بینم که! خوب فنی حرفه ای حتما هنوز1چیز هایی یاد میده. برم ثبت نام کنم برای… جان خودت! نه اینکه خیلی هم به نابینای مطلق یاد میدن! طرف دست می بره بالا میگه این شکلی ببافید ملت هم چشمی می بینن یاد می گیرن. حالا تو برو به حضرت مربی بگو ببخشید من نمی بینم میشه دستم رو بگیرید یادم بدیییییییییییید؟ اخ لعنتی! ولی من دلم مدل های جدید مرواریدی می خواد. مدل جوجه، مدل طاووس، مدل1جور سماور دیگه که1دفعه خودم توی1مغازه واسه تزئین دیده بودم، مدل جعبه جواهر3گوش و چند ضلعی، مدل … وایی خدایا می خوام می خوام می خوام می خوام می خوام! ولی آخه از کجا؟ خوب خره از اینترنت! از سنگ قبر بگیر تا مدل رو تختی های اتاق زایمان توی اینترنت پیدا میشه. سیستم که بغل دستته1سرچ بزن دیگه!
زدم. گوگل. سرچ. امتحان چندتا واژه کلیدی. اولیش که نشد. ای بابا این ها چیه آورده؟ این که تمامش تصویره! خوب باشه دوباره. امتحان واژه کلیدیه بعدی. عجب! این ها خودشونن! یعنی عنوانشون خودشه ولی باز هم که تصویری هستن! خوب باشه3باره. … … …
و این داستان تا برداشت یادم نیست چندم ادامه داشت تا بلاخره، آخجون وبلاگ کار های هنری اون هم چندین تا! وایی آخجون مروارید بافی! کیف و زیور آلات و دیگه نمی دونم چی! بزن اینتر قشنگه رو!
اینتر.
این، یعنی چی؟ این، آخ واقعا که این چه وضعشه؟ فایر فاکس دیوونه واسه چی هی صفحه رو رفرش می کنی اون هم با اینهمه سر و صدا؟ اینهمه تق تق واسه چی سرم رفت! لعنت به این نکبتی که اسمش رو نمی دونم چی بذارم! این صفحه واسه صفحه خوان های ما ظاهرا قابل دسترس نیست. خوب شد شیفت اینتر زدم صفحه اصلی گوگل بسته نشد. بریم مورد بعدی.
باز هم شیفت اینتر.
آخجون باز شد تق تق هم نداره. ولی این هدینگ هم نداره. بیخیال با جهتنما میرم پایین. وایی چه زیاد هم هست! ایول بلاخره رسیدم به مروارید بافی هاش. شماره9شماره8شماره…. پس واسه چی هرچی اینتر می زنم باز نمیشن؟ پس کو توضیحاتش؟ اینکه فقط میگه گرافیک گرافیک! اینکه توضیح نوشتاری نداره فقط تصویری یاد میده که! اه! مسخره! نکبت! لعنتی! من این مدل های عوضی رو می خوامشون! من می خوامشون! این آشغال های تصویر دار رو من نمی فهمم. تصویر بدون توضیح به درد من نمی خوره. من توضیح بافتن این نکبت ها رو می خوامشون! این تصویر های بی توضیح تمامشون به جهنم باید باز هم بگردم. چیزی که فراوونه کلید واژه الان میرم تمام اینترنت رو پشت و رو می کنم!.
یادم نیست چه قدر زمان صرف اینترنت گردی کردم بلکه1چیزی پیدا کنم. پیدا هم کردم خیلی هم زیاد ولی تمامش بدون استثنا برای بینا های مشتاق یاد گرفتن عالی بودن. دقیق و کامل و قشنگ. خیلی قشنگ. تقریبا همون چیز هایی که دلم می خواست درست کنم. خیلی هم ساده بودن. فقط واسه استفاده از کوه یافته هام1چیزی کم داشتم. 2تا چشم بینا که مال خودم باشن!.
خدایا ناشکر نیستم ولی این، … خدایا شکرت. شکرت!. خدایا این حال و هوای من برات آشنا نیست آیا؟ زمانی که در آتیش خوندن1کتاب که دلم می خواست بخونمش می سوختم کتاب هم به دستم می رسید ولی خطش بینایی بود و من می گرفتمش توی2تا دستم و فشارش می دادم، از شدت خواستن بازش می کردم، روی صفحه های صافش دست می کشیدم با اینکه می دونستم فایده نداره، اون لحظه هایی که بین من و اون نوشته های عوضی هیچ فاصله ای جز تاریکیه چشم های خودم نبود!، خیلی کم و خیلی زیاد! زمانی که واسه تشخیص2تا رنگ مختلف که با هم قاطی شده بودن به شدت گیر می کردم و کسی دم دستم نبود و در نتیجه با وجود اینکه تمام اعصابم ادامه بافتن هام رو می خواست مجبور می شدم متوقفش کنم و بیکار بشینم به وقت گذرونی و حسرت خوردن، خدایا بسه یا باز بگم؟ به نظرم بسه دیگه. ولی با اینهمه، خدایا شکرت! از ته ته دل!.
نخیر این طوری نمیشه. نمیشه!
خدایا شکرت ولی ببین! من این مدل ها رو دلم می خواد که ببافم. مدل های مروارید بافتن های من محدودن و من خیلی زیاد دلم مدل های جدید می خواد. شکر هام سر جاشه ولی تو دیگه می شناسیم. من گیر که بدم دیگه ول کن نیستم. تقصیر من نیست. تو خدایی و این شکلی آفریدیم. حالا هم من گیر دادم به این. خوب، توی عمرم یاد گرفتم که اگر از راه مستقیم نشد، جاده رو دور بزنم و از در دیگه وارد بشم. معمولا راهِ من همیشه طولانی تر و سخت تر از مال بقیه بنده های چشم دار سالمته ولی خیلی زمان ها هرچند سخت و داقون ولی من هم رسیدم. درست مثل بنده های سالمت و گاهی هم بهتر از اون ها. این دفعه هم باید بشه. نمی دونم چه مدلی ولی باید بشه. من مدل های جدید می خوام و امکان نداره این لعنتی ها هیچ طوری در دسترس من نباشن. باید1راهی پیدا کنم. باید. باید!
همین طوری، محض مرض، دلم می خواد این جریان بی سر و ته رو1جایی بنویسمش. آن سوی شب که هست! حریم کوچولو و خصوصیه هر مدل وراجی های من! اول برم چندتا خط بنویسم، بعدش اگر حس و حالش بود ویرایش کنم بذارم آن سوی شب، بعدش بلند شم برم1زنگی بزنم به118شماره فنی حرفه ای رو بخوام. باید گشتن هام رو از1جایی شروع کنم. فنی حرفه ای، کانون، مرکز آموزش هنر، هر جا که بتونن بهم نشونی های آموزش دهنده ها رو بدن. بعدش هم با تک تک این جناب های مربی باید حرف بزنم. امکان نداره اجازه بدم شبیه اون مورد آموزش پیانو بشه. که مربی ها تا می شنیدن من نابینام با الحان ملیح لعنتی می گفتن که معذرت می خوان چون نمی دونن باید چه مدلی به من آموزش بدن. شانس آوردن که دستم آسیب دید و بعدش هم خوب1خورده بیشتر گرفتار شدم و ماجرا رو ول کردم وگرنه، … بیخیال. این دفعه دیگه از اون دفعه ها نیست. دستم خیلی بهتره. خودم هم همین طور گرفتاری هام هم، هست ولی دردسر نمیشه. بذار اول این پست رو توی آن سوی شب بزنم، ولی شاید بهتر باشه اول به118زنگ بزنم بلکه1چیزی به این نوشتن هام اضافه بشه! بیخیال فعلا این رو بزنم حال یکی جا بیاد اینهمه میگه پست بزن پست بزن، اگر این ماجرا ادامه داشت توی پست های بعدی باقیش رو میگم. یکی هم از پست هام جا می مونه دلم خنک میشه. الانش عقبه1پست نخونده داره با این میشه2تا جا می مونه من می خندم. پس پیش به سوی ویرایش این چندین تا خط و بعدش هم حمله به118!
من پریسا هستم. کسی که زمانی تمام وجودش عشق به خیلی چیز ها بود. از جمله هنر. اون قدر این عشق به یاد گرفتن هنرش زیاد بود که با لمس1کار قشنگ هنری لرزش دست هاش رو همه می دیدن. بعدش که جهانش تاریک شد باز هم عاشق هنر بود. دیگه امکان نقاشی نداشت ولی هنر که فقط نقاشی نیست! مروارید بافی1هنر دقیقا لمسیه.
من پریسا هستم. کسی که تمام وجودش زمانی عشق به خیلی چیز ها بود. عشق به یاد گرفتن ها، داشتن ها، رسیدن ها و برنده شدن ها!
من همون پریسا هستم. کسی که به هر چیزی که گیر می داد رسیدن به اون چیز براش1باید می شد. من این باید رو می خوام.
من پریسا هستم. کسی که از4تا تصویر و5تا مدل نمی بازه و تا آخر تابستون95از هر جا که بشه بافتن های دلخواهش رو یاد می گیره.
بقیه درست میگن. بیدار شدنِ حواس و خواصِ به خواب رفته ی روحم رو توی عید95دارم به وضوح حس می کنم.
خدا به خیر کنه! خخخ!
شادکام باشید!.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 55
- 38
- 117
- 62
- 1,815
- 26,112
- 375,327
- 2,644,406
- 269,134
- 455
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
سلام.
نمی دونم چرا دلم میخواد با خوندن آخر مطلب این رو بنویسم جدی نمیخوام مسخره تون کنم ولی خیلی میخوام بگم که:
واااااااااااااای رووووووووووووووووووووووح!
خخخخخخخخخخخخ
اما از شوخی که بگذریم شک ندارم می تونید و بهتره بگم می تونیم چرا که من وقتی مدل هایی که شما بلدید رو یاد بگیرم دنبال مدل های جدید خواهم بود و بعد اون وقته که این مسأله میشه مسأله مشترک ما؛ اگر تا اون موقع حلش کردید که می دونم این طوریه به ما هم بگید ولی اگر یه زمانی به هر دلیلی نشد با هم می گردیم و راهش رو پیدا می کنیم.
یووووهاهاهاهاهاااااا من روح سرگردان آن سوی شب هستم که موندم از کجا برم اون طرف شب الان گیر کردم در اول وسط این طرف شب بعدش رفتم وسط نصفه شب بعدش رفتم سر شب آخرش چرخیدم گیج گیج رفتم باز رسیدم به همین سوی شب! خخخ خخخ!
پیدا می کنم. پیدا می کنیم. توی کله من نشد فرو نمیره. اتفاقا امروز صبح به1جا هایی هم رسیدم ولی تازه اول اول اولش هستم و باید تا آخر تعطیلات منتظر بشم بعدش باقیش رو ادامه بدم. وایی چه بدم میاد از این منتظر شدن! ولی بیخیال ورودیه جاده رو گیرش آوردم. اون هم نه1دونه! چندتا! من این رو می خوامش پس باید بشه. باید باید باید! تقاضا نمی کنم. فرمان میدم! فرمان واقعی! میام همین جا با هم جریان رو دنبال می کنیم.
سلام عزیز
سلام آریاجان. ایام به کامه؟
عشق کردم با این جملت
جملهه کو؟ خخخ! جدی آریا این مدلی خیلی اذیت میشی درستش کن گناه داری!
من میخوام و باید بهش برسم. عالیه
بله من می خوام و باید بهش برسم. می رسم آریا! من علایق گذشته هام رو همراه خیلی چیز های دیگه که وسط پیچ و خم جاده های جهنمیِ دیشب هام جا گذاشتم دوباره از تقدیر پس می گیرم و تعمیرشون می کنم. درمونشون می کنم. زندهشون می کنم. شاید دیر باشه و شاید دیگه خیلی چیز ها شبیه اولش نشه ولی من هستم پس باید تا جایی که قابل ترمیمه ویرانی هام ترمیم بشن. باید بشن. باید!
کاش میتونستم بیشتر بنویسم. کاش
اندازهش مهم نیست آریای عزیز. مهم اینه که هستی. ممنونم که هستی. ولی کاش می شد واسه اصلاح این مشکلت1کاری کنم! بلد نیستم وگرنه… ولی حتما راه داره. این هم بایده! خخخ.
شاااد باشی
شادکام باشی!
سلامپریسا خانوم
درسته کار نشد نداره فقط همین من این رو چند بار نوشتم ولی سبت نشده خداااااااا کنه سبت بشه یا خداااااااااااا!
سلام رضاا! فقط خخخ و دیگر هیچ! پس بنده خدا یکی درست میگه که کامنت هاش رو وردپرس قورت میده! فعلا که ثبت میشی. امیدوارم رفع شده باشه. خلاصه اینکه خخخ!
دمت جیز ایول پریسا. حال میکنم با این حالت. دلشونم بخواد یادت بدن. هی این پستت خیلی خفنه ازین ببعد همیشه فکراتو بینویس خیلی باحاله. اینم بیا ادامشو اینجا بزن باهم بریم. هی مارو نصفه حال نذاریا بیا بوگو بعدش چی شد
از دست تو یکی! خخخ! فعلا هنوز منتظرم بعد از تعطیلات زنگ بزنم به این چندتا شماره که گیر آوردم ببینم به کجا می رسم. البته به جا های مثبت می رسم. من می خوام که برسم پس می رسم و مطمئنم که میشه. میام اطلاع میدم. تو هم مواظب باش دیگه گیر نکنی که حسابی دلم تنگ میشه واست.
جُستمِت… هاههاهاهاهاههاهاه… واااااای هنوز هیچی نخوندم… ولی میخونم کم کم…چه با حاله اینجا؟ هاهاههاها
سلام عزییییییز با حالی از خودته خدا کنه از دست خودم و اباطیلم سردرد نشی شکلک ذوق کردن از دیدن رهگذری اینجا!