زندگی و همه چیزش!

بچه ها سلاااام. رو به راهید؟ باشید دیگه دم عیده یعنی که چی خوب!؟ من هم شکر خدا بد نیستم. می چرخم و با روزگار رجز خونی دارم جفتی زور می زنیم همدیگه رو دور بزنیم نه من می تونم نه اون می تونه خلاصه از بس امسال به خصوص آخر سال چرخیدیم جفتی سر گیجه گرفتیم هر کدوم ولو شدیم1گوش. حالا بپرید از گیجیِ بابا روزگار استفاده کنید حالش رو ببرییییییید یوهو شکلک جییییغ هواااار چرخش پرش و و و و و و و آخجووون دیوونه های شبیه خودم توی دنیا چندتا پیدا میشن بیایییییییید که جنون رو عشقه!
خخخ!
آخیش تخلیه شدم بچه ها خودمونیم ترکیدم از سکوت باید1جایی حلش می کردم وگرنه کارم به انفجار می کشید! آخیش بهتر شد.
چیه مگه؟ دم عیده، بهار میاد، من3روز دیگه تعطیل میشم، جیگیلک من هپاتیت نداره، اوضاع هرچند نسبتا ولی نسبت به2ماه تلخی که سپری کردیم بسیااار آرومه، جسم من داره راه میاد، با خودم و با آگاه تر هایی که کمک می کنن، رضایت از این پیشرویِ آروم و ملایم موجوده، یواشکی گوش کردم شنیدم، شکلک جوهر نکبتم که فرمان به اجرای این فعل زشت یعنی دزدی گوش کردن داد و من انجامش دادم و بسیااار خوش گذشت بهم، ببخشید صداقتم زیاده خوب پشیمون نیستم دیگه چیکار کنم؟ آهان داشتم می گفتم. جسمم مثبته داره همکاری می کنه، خودم هم باید مثبت باشم1خورده هستم1خورده هم، … نه خداییش بیشترش رو هستم، دلم بعد از چندتا ضربه کتک که از حضرت عقل و اراده خورد الان داره یواشی یواشی پشت سر این2اصل محترم راه میره و افسار پاره نمی کنه، من در تعادل نسبی جسم پیش میرم و خوشبینم که زمانی بشه که به تعادل نسبی روان هم برسم البته عاقل که نمیشم ولی حالا مثلا، خخخ، بابا زمان مهربونه، عمو روزگار گیج میره، من تقریبا ظرف1ماه و نیم در حدود8کیلو سبک تر شدم و دارم به سرعتی آهسته و پیوسته همچنان سبک تر میشم بدون اینکه حرص تردمیل هر شب رو داشته باشم، و، ای بابا بسه دیگه اینهمه آخجون1دفتر شد چندتا دیگه بشمرم؟
خلاصه اینکه آخ جون. با حرارت خوانده شود این آخ جون! شکلک تأکید مؤکد.
این وسط1چیز هایی هم، … خوب، … این وسط1چیز هایی هم دیریم ریم، هیس، نگیم زشته، به قول1عزیز بلاخره واسه دم سال تحویل باید1چیزی باشه که آرزو کنیم دیگه نمیشه که همه چیز کامل20باشه!
طرف می گفت، یعنی میگه، آرزو ها تزئین های زندگی هستن. اگر تمام ای کاش هامون براورده بشن نمیشه تصور کرد باقی عمر چه مدلی باید پیش بره. گاهی از این بینش حرصی میشم ولی معمولا باهاش موافقم. تصور می کنم خودم رو که مثلا امشب به هرچی دلم خواست دستم رسید و دیگه چیزی نیست که توی زندگی بخوامش. از فردا مجاز هستم که فقط لذت ببرم. ولی بچه ها جدی لذت زندگی چیه؟ اینکه مثلا من1خونه داشته باشم که تمام امکانات هر مدل رفاه که دلم بخواد درش باشه. و1حساب بانکی هم داشته باشم که بتونم هر مدلی که دلم بخواد تا هر مبلغی که بخوام ازش استفاده کنم. چیزی نباشه که از پس تهیهش بر نیام به خاطر قیمتش. خوب، نهایتش تا1ماه، از فردا تا1ماه دیگه میرم حسابی خوش می گذرونم. صبح تا شب زندگی آنچنانی می کنم، تفریح می کنم، خرید می کنم، دلواپس فردا هام نیستم، پول دارم و دیگه کار بی کار، همه چیز درسته، همه آرزو ها ردیف دم دسته، وای چه عالی، بهشت فقط مال خودم، !!!…
خوب، بعدش چی؟ بعد از این1ماه، یا1سال، بعدش چی؟ صبح که بلند میشم دیگه تفریحی نیست که دلم بخوادش. پا میشم میرم بازار ولی شوقی واسه این بازار رفتن ندارم چون دیگه چیزی نیست که دلم بخواد بخرم بیارم خونه و ازش ذوق کنم. میرم سفر ولی هیچ عشقی نیست که هواش رو کنم چون تمامش مثل آب خوردن زیر پا هام ریخته و فقط کافیه بخوام تا داشته باشمش. ولی چی بخوام؟ من که دیگه همه چیز دارم! توی این جهان هیچی نیست که واسه رسیدن بهش منتظر باشم و از کیف تب آلود این انتظار به خودم بپیچم و بگم آخجون1خورده دیگه مونده که بشه. که من تعطیل بشم. که برم بازار فلان جنس که اینهمه برای خریدن و داشتنش حساب کتاب کردم، پس انداز کردم، پول جمع کردم و از خرج های کوچولوی دلچسبم زدم تا پولم به قیمتش برسه، چندین بار پول جمع کردم و به خاطر1خرج ناگهانی و متفرقه پوله رفت و حالم گرفته شد و باز گفتم بیخیال دوباره از اول و دوباره پول جمع کردم، و خلاصه پدرم در اومد از بس دلم خواستش رو بخرم بیارم خونه. که فلان سفر رو برم. که فلان تفریح رو در فلان روز و فلان شرایط کنم. که…
تصور کنیم که1ماه یا1سال دیگه واسه من دیگه هیچ کدوم از این آخجون ها نیست. برای همیشه، تا آخر عمرم نیست چون من امشب به هرچی دلم خواست دستم رسید و از امشب دیگه چیزی نیست که بخوامش. وااایی خدای من چه تصور تاریکی! جدی وحشتناکه. زندگی چه فایده ای داره زمانی که من دیگه چیزی نداشته باشم که واسه داشتنش منتظر بشم، تلاش کنم و حتی ناکام بشم و برم واسه تلاش کردن های دوباره؟ زندگی چه رنگی میشه بدون این آخجون های کوچیک و بزرگ واسه من؟ بچه ها من خوشم نمیاد از تصور اون رنگ تاریک و بیروح زندگیم. هیچ خوشم نیومد. ترجیح میدم از این رویای بی تعبیر که از شدت سفیدی چشم های خیالم رو به شدت آزار میدن و شدت شیرینیش به نکبت می زنه در بیام و خودم باشم. کسی که خیلی چیز ها داره که بخواد. به خیلی چیز ها توی زندگیش هنوز نرسیده و شاید هرگز هم نرسه ولی همچنان امیدواره که خدا رو چه دیدی شاید1زمانی زد و شد و با این امید گاهی واسه خودش خیال های سفید می بافه و لذت می بره. چه خوبه که من همچنان می تونم دم سال تحویل آرزو داشته باشم. بچه ها بدون آرزو بودن هیچ خوب نیست. به خدا ما نمی دونیم چون تجربهش نکردیم ولی باور کنید این اصلا جالب نیست.
من این آخجون های کوچیک و بزرگم رو به هیچ قیمتی با اون کابوس سفید که لباس رویا پوشیده عوض نمی کنم. زندگی رو دوست دارم با تمام بالا پایین هاش. با تمام رسیدن ها و حتی نرسیدن ها و ناکامی هاش. با تمام خنده هایی که گاهی سخت حاصل میشن و حتی گریه هاش. گریه هایی که گاهی از سر چنان فشار و دردی شروع میشن که صدای جرق جرق استخون های روان رو میشه زیر فشارشون شنید و آخ که چه می چسبه اون لحظه قشنگ، که دست های مهربون خدا این بار رو از روی شونه هامون بر می داره و می بینیم که خدایی هست که با لبخندی از جنس مهر بگه
-بسه دیگه بنده خسته من! تا اینجا تو آوردیش بذار از اینجا به بعدش رو خودم واست می برم.
آخ که چه عزیزن اون لحظه ها و چه بزرگه خدای اون لحظه ها، خدای دل ها و خدای من و ما!
مثلا اومده بودم اینجا چندتا خط واسه آرامش دلم که امشب باز نق زدنش گرفته بود بنویسم و برم. ببین چی شد! خخخ! خوب چیکار کنم آخجونم میاد دیگه! بیخیال ایجاز. آخجون هام رو عشقه!
پس آخجون آخجون آخجون آخجون آخجووووون به زندگی که اینهمه قشنگه! آخجون خدا ممنونتم که هستی.
بچه ها! در هر حال و هوایی که باشیم، زندگی قشنگه. با تمام سیاه و سفید هاش. اتفاقا سفید هاش با سیاه هاش تعبیر میشن. اگر سیاه نباشه سفید مثل همون کابوس رویانما که اون بالا توصیفش کردم سست و بی تعبیر و تلخ میشه. ازم باور کنید و زندگی رو، انتظار ها و ای کاش ها و آرزو هاش رو دوست داشته باشید شبیه من!
ایام تا همیشه ایام به کامتون.

2 نفر این پست را پسندیدند.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

72 دیدگاه دربارهٔ «زندگی و همه چیزش!»

  1. یکی می‌گوید:

    پریسا. خیلی فوریفوتی بج داستان این سبکتر شدنت چجوریاس. تو یماهونیم هشت کیلو بقول خودت سبک شدی بیورزش و هیشکی نمیگه واسچی? هی کامنتمو ک دیدی سری میجوابی اینجا نشد ایمیل بده منتظرم خیلی. پریسا جنبیدیا

    • پریسا می‌گوید:

      سلام یکی. یکی خدا شاهده کامنتت رو که خوندم چند ثانیه کامل هنگ کردم. واسه چی اینهمه عصبانیی تو؟ جدی هنوز توی شوکم. راست میگم یکی. ببین این اصلا خطرناک نیست. یعنی دردسر درست نمی کنه. یعنی خوب تا اینجا که نکرده. یکی! من خوبم. لطفا دیگه این مدلی حرصی نباش. باز مهربون شو. شبیه همیشهت بشو. یکیه آشنای همیشگی باش. باشه؟ باشه؟

  2. یکی می‌گوید:

    من عصبانی نیسم پریسا. دلنگرونت شدم فقط. من هنو یکیم. الانم مث همیشم. ببخشید ادسم درفت یلحظه. بگو واسم بینم این قصش چیه روشنم کن اوکی شم. اوکی? ایول بهت. هی بزن پست. راسی من هنو تکبال شماره 2 یادمه. بخیالت نمیگم یادم رفته? بازم راسی چسبیدن پستاتو شرو نکردی ک. بدو بدو شرو کن تموم شه. منتظرم جدید بنویسی. زود زود بدو منتظرم

    • پریسا می‌گوید:

      سلام یکی. اول بگم که آریا رو پیدا کردم و پیامت رو رسوندم. بنده خدا حسابی گرفتاره و دستش به سیستم و اینترنت نمی رسه. ولی برات سلام رسوند. اتفاقا همین چند لحظه پیش بود. برات ایمیل فرستادم اگر نگرفتی بگیرش. یکی! دیگه اون مدلی نشو. همیشه این شکلی بمون. ممنونم که هستی.
      کامیاب باشی.

  3. آریا می‌گوید:

    سلااااام نمیتونم کامنت بزارم

    • پریسا می‌گوید:

      سلااااااااااام آریا کامنت گذاشتی اومد ولی رفته بود توی صف احتمالا ایمیلت عوض بود ولی کامنته الان اینجااااست! خخخ!

  4. آریا می‌گوید:

    میکشمت پریساااااا

    • پریسا می‌گوید:

      به من چه؟ ایمیل خودت عوض بود گیر کردی توی صف من بیچاره رو واسه چی می کشی؟ عجب داستانیه! شکلک شکلک درآوردن یواشکی واسه آریا که یعنی دستت نمی رسه بهم.

    • پریسا می‌گوید:

      علیک پخخ. یعنی این پخ رو عمراً اگر یادم بره کلی خاطره دارم باهاش! میگم آریا! واسه چی روی اسم تو لینک داره؟ نکنه یواشی رفتی سایت زدی به ما نمیگی؟ اگر زدی زود آدرسش رو رد کن اینجا خیال کردی می تونی از زیر مهمون اینترنتی در بری؟ اون هم از مدل من؟ فوتینا!

  5. آریا می‌گوید:

    تولانی هارو نمیفرسته

    • پریسا می‌گوید:

      خخخ عوضش من هرچی دلم بخواد می تونم جواب های طولانی بهت بدم تو هیچی نمی تونی بهم بگی. آخجون شکلک حرص درآر. من می تونم تو نمی تونی! نمی تونی! نمی تونی! خخخ!

  6. یکی می‌گوید:

    ایول بابا دمت جیز آریا کلا محو شدی کجایی مردحسابی! پ این پریسا راس گفت پیدات کرد پیاممو داد بخیالم واس خنده میگه. شلوغیای سرتو بپاش زیمین اگم نشد بزن جاده بیخیلی بقول خودت ک الان گفتی بخند. هی حال کردم دوباره دیدمت

    • پریسا می‌گوید:

      یکیییییی! یعنی چییییی واسه خنده چیه من راست گفتم پیداش کردم واسه چی همچین خیال باطلی در موردم کردییییییییی شکلک1شیشه خالی آب زرشک پیدا کردم پرت کردم بهش هیچیش نشد شیشه از این لاستیکی بی خطر ها بود!

  7. آریا می‌گوید:

    کوچولو باید بنویسم

    • پریسا می‌گوید:

      خخخ خخخ آخجاااان این باید کوچولو بنویسه گیر کرده! شکلک نشستم اینجا جلوی چشم آریا با توصیفات دراااز و طویل شیشه شیشه آب زرشک می خورم و مزهش رو توصیف می کنم و این نمی تونه هیچی بگه! آریا! آب زرشک هام رو یادته؟ نمیگم یادش به خیر چون اینجا1عالمه دارم.

  8. یکی می‌گوید:

    کوچولو خخخو بیخیل بنویس کوچولو بنویس خیالی نیس همین کوچولورم عشقه. این پریسا پست کم میذاره نیسی شبیه پستش کنیم بزنیمش اینجا ک. اینم بیخیل فعلا من خودم کموبیش اپسش برمیام. هی گیرارو دودر کن گاهی بیبینیمت

    • پریسا می‌گوید:

      یکی بترکی خداییش من کم پست می ذارم؟ این روز ها که تمام مدت اینجا ولو بودم! تا گنجشک از شاخه می پرید اینجا بودم که سلام به همگی. خوب امروز1دونه گنجشک از شاخه پرید رفت. شکلک خشم آشکار به تیر یکی.

  9. آریا می‌گوید:

    فدایی داری یکی جان دمت گرم

  10. آریا می‌گوید:

    تکبال 2 چیشد پریسا جان

  11. یکی می‌گوید:

    دمت آتیش ایول داری آریا دارم عشق میکنم خفن. پوخوخوخوخو تکبال 2 خودشه پریسا بیا بجواب

  12. آریا می‌گوید:

    خخخ پریسا بیاا

  13. آریا می‌گوید:

    تکبااااال 2 پریسااا

  14. یکی می‌گوید:

    زده جاده ج. پریسا آخرش ک پیدا میشی ک. بیبین این تو آستینته بقول خودت دررومرروم نداری پ بجنب تا بیشتر نشدیم

    • پریسا می‌گوید:

      یکی توجه کن این آریا گرفتاره الان هم به زور اومده بنده خدا همیشه نیستش این آریا میره خودم هستم و خودت به جان خودم می کشمت.

  15. آریا می‌گوید:

    پس به سوی تکبال 2

    • پریسا می‌گوید:

      چیچی رو به سوی تکبال2؟ بابا1چیزی میگید شما2تا؟ یعنی که چی الان؟ واایی خدایا1کاریش کن شروع نکنم به نوشتنش! شکلک رودخونه کجاست خودم رو غرق کنم؟

  16. آریا می‌گوید:

    و بعدش تکبال 3

  17. آریا می‌گوید:

    و تکباله 4 رو 5 6 7 به بالا

  18. آریا می‌گوید:

    فعلا زوره منو یکی بیشتره

    • پریسا می‌گوید:

      فعلا که تو نمی تونی کامنت طولانی بفرستی آخجون! و من می تونم جفتتون رو جدا جدا بکشم. وااایییی آریاااا مگه دستم بهت نرسه!

  19. پریسیما می‌گوید:

    سلام پریسا
    تو رمان سه تفنگدار جلد دومش خوندم که: آدم اگه یه روز ببینه که هیچ مشکلی نداره عزراییل میاد سراغش و جونشو میگیره حرف تو هم دقیقا همینه و فکر کنم درسته.
    آقا آریا شما میتونید کامنتتون رو بنویسید و بعد ازش کپی بگیرید بعدش یه اف 5 بزنید تا صفحه به روز بشه بعد تا دو دقیقه تموم نشده پیام کپی شده رو پیست کنید و فیلدها رو هم پر کنید اون وقت پیامتون ثبت میشه.
    کامنتهای کوتاه برا این منتشر میشن که کمتر از دو دقیقه وقت لازم دارن و زود منتشر میشن ولی طولانیها رو تا بنویسیدشون وقت میگذره و صفحه باید به روز بشه تا کامنت ثبت بشه.
    امیدوارم خوب توضیح داده باشم.
    راستی محله ای که عاشقش بودید رو فراموش نکنید.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام پری سیمای عزیز. نه الان ازراییل نهههه بهش خیلی ارادت دارم ولی اگر خدا بهم اجازه بده ترجیح میدم فعلا زنده بمونم. پس همون آرزو ها رو عشقه!
      پری سیمااا به این آریا یاد ندههه بذار من اذیتش کنم. هرچند آریا گیرش مرور گرشه.
      ایام به کامت.

    • پریسا می‌گوید:

      فعلا که درگیر کامنت های تلگرافی هستی! آخ جون. شکلک شکلک درآوردن واسه آریا. من می تونم طولانی بنویسم تو نمی تونی! شکلک دلت بسوزه!

  20. آریا می‌گوید:

    ممنونم بانو پریسیما

  21. آریا می‌گوید:

    مشکل از مرور گره گوشیمه

    • پریسا می‌گوید:

      آریا جدی اگر فایرفاکس اذیت می کنه از کروم استفاده کن. هرچند به نظرم توضیحات پری سیما رو انجامشون بده به احتمال بسیار قوی حل میشه. جدی پری سیما من هم ممنونم ازت. توضیحت حرف نداشت.

  22. آریا می‌گوید:

    قاتی کرده پیست نمیکنه .

  23. آریا می‌گوید:

    گوشکن رو نمیشه فراموش کرد

  24. آریا می‌گوید:

    اما گرفتاریام مجال نمیدن

  25. آریا می‌گوید:

    ببخشید که کامنتام پازل وار میان

  26. آریا می‌گوید:

    عیدی سرشار از شادی رو

  27. آریا می‌گوید:

    براتون آرزو مندم

  28. آریا می‌گوید:

    میکشمت پریسااااااعااااااعااااا

  29. آریا می‌گوید:

    خخخ پریسا
    پخخخ

  30. پریسیما می‌گوید:

    سلام آقا آریا
    قابل شما رو نداشت وظیفه بود.
    امیدوارم به زودی بازم به محلۀ خودتون برگردید و به مشکلات هم غلبه کنید و شکلات بشن
    سال نوی شما هم پیشاپیش مبارک.
    شاد و موفق باشید.
    پریسا جان عزیزم نظر لطفته.
    منتظر تو هم هستم.
    سال نوی تو هم مبارک امیدوارم سال جدید سال تموم شدن مشکلات و شروع شادیهات باشه.
    موفق باشی.

  31. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام دیگه نمی دونم چند باره چون پست و کامنت ها زیاد بودند یادم رفت شاید پنج یا شش باره باشه.
    خلاصه که سلام.
    وقتی اون طوری بشه و تصور شما هم محقق بشه اون وقت باید آرزوی مردن کرد دیگه.
    من اگر اون طوری بشم آرزوی مردن می کنم که اون رو هم تجربه کنم دیگه.
    با حرف هاتون شدییییییییید موافقم با همه اش.
    در مورد خبر هم ممنون که گفتید منتظرش بودم.
    باور کنید این خبر می تونه حال من رو دگرگون کنه که این کارو کرد.
    خیلی خیلی خوشحال شدم امیدوارم کامل کامل خوب بشه برادرزاده تون.
    رفتم سراغ بعدی ها.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. ممنونم از حضور شما. هم در لحظه های تاریک التهاب این درد که انگار خیال رفتن از خونواده ما رو نداشت، هم در لحظه سبکی و شادی حاصل از پایان این ماجرا. باور کنید حضور ها در شادی ها و در تاریکی ها به شدت ارزش دارن. و من خوشحالم و ممنونم از حضور با ارزش شما.
      شاد باشید تا همیشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *