سلام به همگی.
اول هفته شما ها چه شکلی شروع شد؟ مال من که مدل خاصی نیست. باید بجنبم بزنم بیرون بدون تأخیر یا با تأخیر کمتر برسم سر کار. توی محل کار هم که واسه من طبق معمول چیزه یعنی اینه یعنی خوب از شما چه پنهون برام جذابیتی نداره چون تکراری و بی نتیجه هست مثل همیشه، توی خونه هم1سری کیف ها و دلواپسی های ریز و درشت بود که اینجا واسه گفتن و نوشتنش امن نیست، خخخ، الان هم که اینجام.
دیروز جمعه روز بدی نبود. چندتا وبلاگ اینترنتی معمولی رو پیدا کردم که داخلشون بهم بد نگذشت، اثرات1سو تفاهم نکبت رو از دل1بیگناه که به شدت متهم و اذیتش کرده بودم پاک کردم و اون هم بعد از چند روز بلاخره حاضر شد بهم گوش کنه و به قول نمی دونم کی راه بده تا بتونم تاریکی حاصل از ماجرا رو از دلش پاک کنم، به نظرم موفق شدم، با1آشپزی کوچولو خاطره اولین آشپزیم رو که ماکارونی و البته تا انتهای تصور افتضاح بود زنده کردم و مایه انبساط خاطرمون شد، توی واتساپ سر به سر چندتا دوست عزیز گذاشتم، دوست هایی که خیلی دوستشون دارم ولی در این زمان احتمال میدم که دیگه به این زودی و به این سادگی نبینمشون، داخل پرانتز، ایراد و تقصیر از کسی نیست تقصیر خودم و نگرش و بینش خودمه، روی تخته جادویی بچه ها که واسه خودم خریدم کلی بینایی نوشتن تمرین کر دم و کلی خطا می نوشتم و کلی بساط خنده و تفریح شد و البته برای من بساط حیرت فراوون از تحمل و صبوری که می دیدم و انتظارش رو ابدا نداشتم، با1رفیق بسیار عزیز پشت تلفن ثابت به مدت طولانی1کتاب رو که جفتمون خونده بودیم تحلیل کردم، یعنی کردیم، 1گفتگوی چند دقیقه ای از نوشتن های خودم داشتیم، که در نتیجهش من بی ظرفیت گریهم در اومد، نه بابا اشتباه نکنید بحث انتقاد از نوشتنم نبود اگر هم بود به نظر خودم دیگه اینهمه بی ظرفیت هم نیستم ازم انتقاد بشه گریهم در بیاد، در مورد یکی از صحنه هاش صحبت شد و من نصفه شبی هوایی شدم و گریه و خندم رفت توی هم، عاقل که نیستم که، خلاصه امر اینکه گریهم در اومد، دیگه آخر شب بود و دیر وقت خیلی دیر وقت، شناور توی سبکی محض و عطر تلخ شکلات تلخ و1مدل حس پرواز چرخشی بی توصیف و1عالمه چیز های عجیب غریب که بلد نیستم توضیح بدمشون بیداریم تموم شد و دم آخری یعنی دقیقه95ثانیه آخر وقت اضافه چندتا نصیحت کوچولو دریافت کردم که مطمئن نیستم ماندگار باشن یا نه، خلاصه جمعه من این مدلی بود الان هم شنبه هست و من زده به سرم به جای اینکه آماده بشم بزنم بیرون دارم اینجا چیز می نویسم.
چیه! دنبال اتفاق یا حرف خاصی می گشتید اومدید تا این پایین نبود؟ خوب به من چه که نبود. چرا چپ نگاه می کنید مگه حتما باید ماجرای آنتیک داشته باشم بیام اینجا چیز بنویسم؟ نمیشه من1دفعه بیام فقط حرف بزنم مثل الان؟ خوب چیکار کنم هیچی نشد بنویسم اینجا تقصیر من نیستش که! ای بابا! اصلا دلم می خواد وبلاگ خودمه. نمی دونم میگن سایته خوب باشه سایت خودمه. اصلا هرچی هست واسه خودمه. شکلک دیوونه به مفهوم کاملا واقعی.
شاید به انتشار این انشای جمعه خود را چگونه گذراندید برسم شاید هم دیرم بشه و بمونه واسه عصر نمی دونم. ولی به هر حال، من همین مدل خرکی که هستم، خیلی دوستتون دارم. این چیزیه که تغییر نمی کنه و همیشه ثابته. راستی! زندگی قشنگه. قشنگ و با ارزش.
ایام به کام.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 91
- 41
- 72
- 37
- 1,488
- 7,214
- 295,051
- 2,672,311
- 273,932
- 546
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
سلااام خوبید؟
جمعه ی من هم بد نبود خوش هم نگذشت ولی بد هم نبود چون چند تا چیز یاد گرفتم و ی ظرر بزرگ کردم ولی در کل بد نبود امروز هم که اینجام تا علان که اتفاقی خواستی نیفتاده تا علان امروز هم باید 3تا امتحان رو باهم بدم چون معلم رابتم توی این 3تا امتحان نیومده بود وقرار شده امروز بیاد تا ازم امتحان بگیره ولی فکر نکنم امروز روزه خوبی بشه
منتظر پستهای بعدی شما هستم! ف
سلام رضا. چه کردی با3تا امتحانت؟ کاش خوب شده باشن! بیا بهمون خبرش رو بده! ضرر جمعهت چی بود؟ امیدوارم هرچه زودتر جبران بشه! راستی من دیروز هیچ طوری دستم به اینجا نمی رسید و الان هم با یدکی تونستم وارد بشم. بگو ببینم دیروزت روز خوبی بود یا کمی کمتر از خوب بود؟ رضا! سخت نگیر.
ایام به کامت.
سلاااام خوبید؟
دیروز روزه بدی نبود امتحان هامو دادم فکر کنم قبول بشم ایرانه دیگه! نمیشه کاریش کرد
ظرر جمعهم هم دیگه جبران نمیشه هارده 2 تیرابایت که برای اتلاعاتش کلی ظهمت کشیده بودم از کار افتاد و کلی خاطرات باهاش رفت یعنی کوله خاطرات خانواده که توش بود رفت و دیگه رفت و کلی سرزنش به همراه داشت ولی بیخیال همه چی مهم اینه که علان من اینجام خخخخخ زوووود پست جدید بزنید زووووود منتظرم هااااااااااااااااااااا!!!
سلام رضا. ببین هارد رو نگهش دار شاید بشه ریکاوریش کرد و اطلاعاتش رو نجات داد. یکی از رفیق هام هاردش خراب شده بود بهش گفتن اطلاعاتش رو میشه پس گرفت شاید مال تو هم این شکلی باشه.
الان1نفر از سر صواب بهم توضیح بده چرا جواب های یکی هنوز زیر کامنت های رضاست؟ از دستم در رفته چند بار حذف و ثبتش کردم ولی باز میره همونجا! این طبیعیه آیا؟ نیست به جان خودم! پست جدید. بابا رحم داشته باشید. این ها تمامش تقصیر یکیه یکی مگه دستم بهت نرسه!
سلام. این روز ها کلاً خیلی تکراری هستند شاید به خاطر خوندن برای ارشد که ناخواسته تکراری میشن و شاید هم به خاطر این که خونه خودمون نیستیم و منی که از دانشگاه اومدم مثلاً تعطیلات بین دو ترم مجبورم جز خونه خودمون باشم؛ یه احساس غریبگی خاصی دارم که زیاد باهاش راحت نیستم یه جورایی شاید نابینایی هم باعثش شده باشه که احساس انفعال زیادی داشته باشم نمی دونم خلاصه که برنامه داشتم که تا بعد بیست و دوی بهمن بمونم ولی شاید نصفه نیمه تعطیلات رو ول کنم و مثل بچه درس خون ها آخر همین هفته برم شیراز.
مطلب شما هیییییچ فایده ای هم که نداشته باشه باعث شد من بیام و کمی این جا حرف بزنم.
پس بازم از این ها بنویسید
در مورد علت خونه نبودن هم زایمان خواهرم هست که مادرم باید پیشش باشه و من هم نمی تونم راضیش کنم که خونه خودمون بمونم میگه این طوری خیلی نگرانتم نابینایی چیه که این قدر من باید و بهتره بگم ما مجبوریم به خاطرش تن به هر کاری بدیم.
با خواهرم و شوهرش خیلی خیلی رفیقم ها ولی دوست ندارم مدت زیادی خونه شون بمونم کار های معاف از خدمتم هم که هست و ناچارم تا انجام نشدند همین جا چه راضی و چه ناراضی بمونم.
دلم میخواد همین هفته از دستشون راحت بشم و برگردم شیراز.
زندگی هر طوری هم که باشه ما مجبوریم باهاش کنار بیاییم.
وای من که باز دارم حرف می زنم.
این بار دیگه رفتم.
موفق باشید.
سلام دوست من. می فهمم خیلی هم شدید. هفته اول دیماه که خانم برادرم بیمارستان بود و من و مادرم خونه برادرم بودیم من دقیقا حال این روز های شما رو داشتم. با اینکه من و برادرم و خونوادهش به هم خیلی نزدیکیم و اون بنده های خدا هم اصلا خونه نبودن فقط ما بودیم و بچه و برادرم که می اومد سر می زد و می رفت. ولی من تمام وجودم واسه خونه پرواز می کرد. الان دقیقا درک می کنم شما چه حسی دارید.
زندگی رو همه دارن سعی می کنن باهاش کنار بیان. باور کنید بینا ها هم همین طور. فقط مدل تلاش و خسته شدن اون ها شاید گاهی با مال ما متفاوته. این روز ها هم تموم میشن. روز های زمستون کوتاهن. زود میرن. 1نکته مثبت. خخخ!
شما که حرف نزدید. این که اصلا زیاد نبود! هنوز خیلی مونده رکورد من رو بزنید! هرچی دلتون می خواد اینجا بگید و بگید. محدودیت در کار نیست.
به امید روز های روشن.
سلام پریسا.
اماااان از جمعه ها.
امااااان از رفع دلخوریهای تو.
امااااان از تقصیرکاریهای تو و بیتقصیری دیگران.
امااااان از دریافتهای مدام نصیحت و عمل نکردن بهشون از طرف تو.
و در آخر هم امااااااان از این حل معادله که دیگه بد جور داره عصبانیم میکنه.
ایام به شیرینی و حس خوش شکلات تلخ.
سلام آقای چشمه.
1- من دلخور نیستم.
2- من بی تقصیر نیستم. این بینش های منه که ایراد داره و واسهم تقصیر می تراشه و این مثبت نیست می دونم.
3- نصیحت ها. کی به نصیحت عمل می کنه که من دومیش باشم آخه؟
4- خخخ.
5- ممنونم از حضور شما.
6- زندگی قشنگه.
7- شاد باشید تا همیشه.
هی پستت گویا نبود من سوال دارم حرفم دارم. اولندش واسچی گفتی دوستاتو ک دوس داری دیگه نمیبینی? جریان اون خطست یا اون ایمیله ک بهم دادی? اگه خطست ک تو زیاد گیر میدی ول کن. اگه ایمیلست حق داری منم جات بودم مخم بیریخت میزد. البت بازم بذا بعدا ک فعل ماضی شد فک کن شاید نظرت این نباشه. دومندش چرا نقل کیفا و دلواپسیات اینجا امن نیست? مگه تو با چی حال میکنی و ازچی دلواپس میشی ک اینجا امن نیست بگی? بقول خودت خخخ. سومندش داستان اون اشپزیتو بنویس پستشو اینجا بذا بخندیم. چون خودتم خندیدی میگما وگرنه کود بسر هرکی بخواد مسخرت کنه. چارمندش دم رضا جیز ک مث من بهت گیر میده زودزود پست بزنی الان من تک نیستم جیگرم یخ زد ابس خنک شد. پنجمندش این شوکول تلخه معتادت نکنه پریسا این خوشمزه نیس اشتب نکن دوباره. نشون بنشونی ک هردفه توفیقش حاصلت میشه تو بعدش میگی خوابم میاد. شیشمندش اون نصیحتا ک گفتی هواتو داشته باش ک تو بیداری بگیری خوباشو انجوم بدی بداشو بدی سیفون بخوره. بیداریتو نگهدار پریسا. دیگه خوابت نبره. هفتمندش این ایکس ایگرگاتو از این وسط جم کن دارن رو اصابم جیمیناستیک میرن. واسچی کامنت پروندن اینجا اینقد سخته? ی قطار اجدادم اومدن بحضور تا ثبت شدم. هشتمندش زودباش پست جدید بزن اینارو خوندم کامنتم دادم پس دیگه تاریخ مصرفشون گذشته بدو بدو پست جدید بیار. زودباش زودباش زودزودزود. منتظرما, فعلا بای.
سلام یکی. میگم من ترکیدم از بس گفتم سلام یکی که تو یادت بیاد دفعه بد این رو بگی ولی نگفتی.
خوب حالا بریم سر مسائل یکی!
اولیش که چیزی نیست حله. دومیش بابا هیچی به خدا گفتم امن نیست چون بد آموزی داره و به ملت قواعد جنون یاد میده و همه بیشتر می فهمن که من عاقل نیستم و خلاصه خوب نیستش دیگه! سومیش آشپزیم آخ آخ واااییی یکیییییی اگر1زمانی جرأت کنم بگمش خدااااجونم! ولی انصافا هر زمان یادش می افتم از خنده تاب می خورم اگر هم اینجا گفتم همه آزادید هر مدل دلتون می خواد همراه خودم بخندیم. چهارمیش بذار برم از روی کامنتت بخونم بابا یادم رفت چی بود. آهان خوندم رضا رو تشویقش می کنی؟ خدا به خیر کنه تا حالا که فقط خودت بودی من روزگار نداشتم همهش همه جا دنبال پست می چرخیدم الان که2تا شدید من بیچاره باید1سوراخ مورچه رو به قیمت کاخ کره ماه بخرم بلکه دستتون بهم نرسه! پنجمیش اینکه نگران نباش طوریم نمیشه. من بیدارم یکی. بیدار و کاملا بیدار. ولی می دونی؟ این مدت خیلی چیز ها یاد گرفتم و بدبختانه یکیش این بوده که خیلی زیاد شکلات تلخ دوست دارم. پیش از این خیال می کردم خیلی شکلاتی نیستم و راستش خیال می کردم اصلا نیستم ولی الان1خورده مدل شکلات خوردن رو بلدم و، اوخ! یکی! شکلات تلخ دوست دارم خیلی دوست دارم گاهی دلم خیلی می خواد. شکلک بی توصیف. خوب چیه مگه دلم می خواد دیگه! کاش این رو آخر می گفتم بعدش در می رفتم یکی نبیندم! خخخ! خاطرت جمع باشه یکی. حواسم هست. ممنونم که دلواپسم هستی. ششمیش هم نصیحت بود اگر اشتباه نکنم. اون بالا به آقای چشمه هم گفتم. نصیحت اسمش سرشه. عمل نداره که! اصلا تو1نظر به ترکیبم کن ببین به قواره من میاد اهل عمل به نصیحت باشم؟ باز هم خخخ! هفتمیش اینکه بابت این معادله ها من بی گناهم یکی باور کن. دیروز هم که کلا سایت توی دست من نبودش معلوم نیست چی سرش اومده بود که من کاملا قدرت اجراییم رو از دست داده بودم. این معادله ها، تقصیر من نیست این ها موجودن کاریشون هم نمیشه کنم. شکلک آماده فرار. ای بابا به من چه مگه من معادله ها رو زمان بندی کردم چسبوندم اینجا؟ هشتمیش هم اینکه مگه پست من غذاست که تاریخ مصرفش بگذره؟ یکی مهلت بده به جان خودم هیچی ندارم الان بزنم صبر کن دیگه! نهم اینکه ببین با این مدل نوشتنت چه بساطی درست می کنی؟ بابا بچه های ما نابینا هستن این صفحه خوان های ما بلد نیستن شبیه تو صحبت کنن نکن این کار رو!
دهمیش هم اینکه ممنونم که هستی.
ایام به کامت.
سلام یکی اینها چیه مینویسی خخخخخ من با nvda پدرم درومد تا خوندم خخخخخ یه ترجمه گر ماهر نیاز مندیم تا کامنت های یکی رو برامون ترجمه کنه خخخخ
رضا من از پس یکی بر نمیام مگر اینکه تو بتونی توجیهش کنی!
این dvda ک گفتی چیچیاس رضا? باش همینجا پریسا خودش میاد ترجم میزنه میده دستت. پریسا اگه اینطرفایی داری اینجارو انگولکش میکنی ج کامنت رضارو ازون پست پرید بذا سرجاش
سلام nvda یه چیزی مصله جاز هست که ما نابیناها برای خوندنه کامپیوتر استفاده میکنیم dvda خخخخخخخخخخخخ
از مدل یکی تعجب نکن رضا. این همین شکلیه. کاریش نمیشه کرد. یعنی شاید بشه ولی من بلد نیستم واسه همین این همین مدلی مونده.
یکییی این صفحه خوانه که بنده خدا رضا و خیلی های دیگه باهاش نوشته ها رو می خونن کامنت های تو رو هم می خونن و کلا سر و ته هرچی نوشته و صفحه خوان و کلا ورده رو تو یکی می کنی با این مدل نگارشت. از دست تو یکی!