ایراد کجاست؟ من نفهمیدم. شما بگید!

سلام به همگی.
به جان خودم پست خونم کم شده همین طور1بند دلم می خواد حرف بزنم پست بزنم همین طور بزنم بزنم بزنم تااا خسته بشم.
این روز ها روز های نمی دونم شاید جالبی هستن. البته از نظر خیلی از شما شاید لوس باشن شاید هم مضحک یا هر چیزی. به نظر من بستگی داره چه مدلی تماشا کنیمشون. بذارید1مثال کوچولو بزنم که در پی خودش برای من1درگیری ذهنی شاید بزرگ ایجاد کرد که سبب خیر شد تا بیام اینجا پست جدید و پرحرفی و از این لفظ ها.
من این روز ها صدام به شدت گرفته و به خاطر همین گرفتگی زمانی که بخوام کمی بلند تر یا زیاد تر از حد توان صدام صحبت کنم کمی به سرفه می افتم. این باعث شده توی مدرسه حسابی ازم بترسن. خیال می کنن سرما خوردگیمه که هنوز خوب نشده و تا سرفه می کنم طرف چنان از جا می پره که انگار تیر بغل گوشش در کردن.
امروز در ظاهر به تقاضای اون ها و در باطن به خواست یواشکی خودم ماسک زدم و فردا هم می زنم. راستش خیلی هم از این مسأله احساس رضایت می کنم. از شما چه پنهون، هیچ دلم نمی خواد از سرفه های بچه هایی که نتونستم و نتونستیم یادشون بدم و بدیم که زمان سرفه و عطسه روشون رو کنن1طرف دیگه داقون بشم.
درضمن این روز ها روز های خوبی هستن ولی من1خورده حوصله شلوغی های اطرافم رو کمتر دارم و الان با این اوضاعی که به وجود اومد بهانه هم گیر آوردم که کمتر توی دفتر و بین شلوغی های بقیه ظاهر بشم. امروز داخل سکوت کلاس موندم و در جواب همکارم که زنگ تفریح ازم می پرسید همراهش دفتر میرم یا نه معصومانه گفتم من اینجا باشم بهتره آخه ماسک که ویروس رو مهار نمی کنه1زمان دیدید خدای نکرده زد و از سرفه هام یکی گرفت و1بلایی سرش اومد. من دفتر نمیام این طوری امن تره.
اون هم قانع شد، تأییدم کرد و رفت.
چه عالی!
بنده های خدا چنان از صدای گرفته و سرفه های کوچیک و گاهی بزرگم ترسیدن که توی مدرسه اسفند دود کردن که نکنه از این بیماری خطرناک ها بگیرن ازم. و من پدرم در اومد که نخندم. خدایی بود که ماسک همراهم داشتم و رفتم زیرش مخفی شدم وگرنه با لبخند هایی که نمی شد قورتشون بدم باید چه معامله ای می کردم؟
جدی اگر1خورده بد جوهریم بیشتر بود حسابی از این مدل تفریح که برام فراهم شده بهره می گرفتم.
من براشون توضیح دادم که به خدا چیزیم نیست من خوبم به کسی هم ویروس نمیدم اصلا ویروسی در کار نیست من بیمار نیستم ولی کوووو گوش شنواااا! اصرار نکردم و به خودم اجازه دادم از این مدل جالب اطرافیانم که به100دلیل نمی خوام اینجا اسمی واسش بذارم، همین اندازه که براتون اینجا گفتم بهره مند بشم و کلی بهم خوش بگذره. این1خورده که ایرادی نداره. داره؟
ولی جدی اگر اهلش بودم چه ساده می شد از این ندانستن ها بهره برد؟ مثلا اینکه ادای بد حالی و سرفه های خطرناک رو در بیارم. نصف قیافهم که زیر ماسک بود. صدام هم که افتضاح گرفته بود و سرفه هم که داشتم. باقیش چندتا آخ و واخ بود و1خورده تیریپ ضعف تا بفرستنم خونه عشق و حال. من نکردم ولی انجامش ناممکن نبود و نیست.
نیومدم اینها رو بگم تا ثابت کنم چه آدم پاکی هستم. ماجرا چیز دیگه ایه.
این چندتا جمله آخری که در مورد ایفای نقش بیمار بد حال اون بالا نوشتم عین چیز هایی بودن که1کسی امروز کمی از عصر گذشته بهم گفت.
-خاک بر اون سرت پریسا که هنوز خری! خرجش1خورده نک و نال بود باور کن تا آخر این هفته آزاد می شدی و تو بوق عوضش داشتی ملت رو قانع می کردی که چیزیت نیست! آخه تو کی آدم میشی؟
مات وا رفتم.
-آزاد می شدم؟ مگه زندانی بودم که آزاد بشم؟ من اونجا کار می کنم. واسه چی باید از ساعت های کارم در برم اون هم زمانی که نه بیمارم و نه مرخصی لازم دارم؟ تا آخر هفته خونه بمونم که چی بشه؟ به چه دلیل؟ در حالی که نه از نظر جسمی و نه از لحاظ روانی هیچ احتیاجی به این غیبت از محل کارم احساس نمی کنم؟ اون هم زمانی که می دونم باید سر انجام وظیفهم باشم؟
طرف چنان حیرت کرد که انگار تازه کشف کرده بود من دچار1بیماری خطرناکم.
-آخ پریسا تو حالت واقعا خوب نیست. می دونی این ها که میگی مال الان نیست؟ می دونی چندین هزار نفر آدم عاقل و با شعور الان درست همون کاری رو می کنن که تو بوق نمی کنی و خیلی هم بهشون خوش می گذره؟ تو دیگه چه جور آدمی هستی!
موندم چی بگم. هیچی نگفتم جز واقعی ترین جمله ای که در اون لحظه توی نظرم بود.
-من که نفهمیدم چی شد.
طرف دیگه قابلم ندونست این بحث رو باهام ادامه بده. ظاهرا از نظرش من این قدر عقل توی سرم نبود که شایستگی ادامه این بحث جدی و کاربردی رو داشته باشم. البته من هم اصرار نداشتم ولی از اون لحظه تا الان که دارم می نویسم فکرم1جور هایی درگیره. جمله های آخری اون بنده خدا بد درگیرم کرد.
-می دونی چندین هزار نفر آدم عاقل و با شعور الان دارن کاری رو می کنن که تو نکردی و خیلی هم بهشون خوش می گذره؟
بچه ها واقعا چرا؟ چرا این چندین هزار نفر باید همچین کاری کنن و بهشون هم خوش بگذره؟ چرا از نظر اون بنده خدا من که مرخصی لازم نداشتم وانمود به بیماری نکردم و نیومدم خونه بوقم و اون هایی که همچین کاری می کنن با شعور و عاقل؟ ایراد کجاست؟ ایراد ناآگاهیه اطرافه؟ یا نادرستیه من که اگر به گفته طرف بحثم عاقل بودم فاعل همچین عمل زشتی می شدم؟ واقعا کدومش رو باید اصلاح کنیم تا از این مدل اتفاق ها که هم من و هم شما می دونیم همیشه و همه جا داره پیش میاد و چه ضرر ها که وارد نمی کنه متوقف بشن؟
من امروز بهش فکر کردم و به جایی نرسیدم. نظر شما چیه؟
ایام به کام.

3 نفر این پست را پسندیدند.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «ایراد کجاست؟ من نفهمیدم. شما بگید!»

  1. یکی می‌گوید:

    نیستی بعدش ک هستی جفت میزنی. خوب میکنی بزن. پریسا جم بیریاس بگو بینم تو مرخصی لازمت بشه غیبت نمیکنی? فقط آره یا نه. هی ایراد جایی نیس ک تو بتونی حلش کنی. بیخیل تو ببین خودت کجا عشق میکنی همونجا بپر. واسچی باس ادا بری تا مرخصت کنن وقتی لازم نیس. راستی من تو پست قبلیت کار دارم یادم باشه انجومش بدم. هی این جفت زدنو پایم شدید باز ازین کارا بکن خوشم میاد. فعلا بای

  2. پریسا می‌گوید:

    سلام یکی. اول جواب پرسشت. البته که غیبت می کنم. من خدا نیستم یکی. گیر می کنم، سست میشم، غیبت هم می کنم اگر خیلی گرفتار باشم و خیلی لازم باشه. ولی این دیگه خیلی زیادی ناکسی بود و یکی به خدا من با وجود تمام منفی های وجودم هرگز همچین کار افتضاحی نکردم از این به بعد هم نمی کنم. حالا دفعه های بعد گیر ندی2تا2تا پست بزنم! یکی گناه دارم اذیتم نکن. در مورد ایراد هم تو درست میگی. الان که فکرش رو می کنم می بینم این فاجعه بزرگ تر از اونه که در تصور من جا بشه.
    وای دیرم شد یکی ایام به کامت.

  3. مهرداد چشمه می‌گوید:

    سلام پریسا.
    تمارض یکی از اعمالیه که توی مملکت ما مثل قارچ در حال رشد و ریشه دووندنه.
    مثل کلاهبرداری، دروغ، ارتشا، پولشویی، بی احترامی به هم، عدم رعایت حقوق دیگران، عدم احترام به محیط زیست، بی رگی و بی اعتنایی به مسایلی که در دور بر ما میگذره و تسلیم در برابر ناملایمات و هزارتا چیز دیگه.
    خب دیگه، هر دم از این باغ بری میرسد.
    خوش باش.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آقای چشمه. بله تمام این ها هست و کاریش هم نمیشه کرد. یعنی میشه ولی از دست من بر نمیاد. گاهی البته گاهی با وجود این بر ها که هر دم می رسند خوش بودن کمی مشکل میشه. شاید هم من زیادی سخت گرفتم. مثل همیشه.
      شاد باشید.

  4. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    همین اول بگم که ایراد از بقیه آدماست که از هر فرصتی استفاده می کنند که از زیر کار در برن.
    اشتباه همیشه اشتباهه حتی اگر تعداد مرتکبینش خیلی خیلی زیاد باشه.
    به نظر من همین که یک نفر بدونه کاری اشتباهه و انجامش نده خودش خیلی می تونه باعث پیشرفت بشه مهم نیست بقیه چی میگن.
    من نمی دونم کی قراره ما انسان ها واقعاً با مسائل انسانی برخورد کنیم نه مثل ماشین حساب و کامپیوتر که از هر موقعیتی در لحظه مناسب به نفع خودمون بهره ببریم و دیگه مهم نیست این وسط آیا کسی متضرر میشه یا نه.
    راستی اون سفر رو رفتید که قرار بود دیماه با دوستاتون برید؟
    هنوز کامنت ها رو نخوندم.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من.
      البته من بی اشتباه نیستم. اصلا نیستم. ولی این…
      توضیح بسیار قشنگ و کاملی بود. شاید عمری درگیر این مسأله بودم. اشتباه همیشه اشتباهه هرچند تعداد مرتکبینش خیلی زیاد باشه. این جواب1عالمه تردید های آزار دهنده ایه که خیلی و خیلی جا ها درگیرم کردن. ممنونم دوست من. ممنونم که هستید. ایام به کام.

  5. حسین آگاهی می‌گوید:

    راستی این چرا این طوری شده دوباره مشخصات کامل من رو خواست تا نظرم رو ثبت کرد.

    • پریسا می‌گوید:

      این1خورده به هم ریخته. این روز ها مدام از دسترس خارج میشه. دیشب تقریبا اصلا نبود. خود من هم پرتاب شدم ازش بیرون و گفتم اگر تا آخر هفته این مدلی بمونه باید1فکری براش کنم. خوشبختانه امروز رو به راه بوده. یعنی تا الان. شاید این هم در غیبت من خوابش برده و به هم ریخته و الان باید کم کم بیدار و رو به راه بشه.
      شاد باشید تا همیشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *