مادرِ مجتبای گوش کن رفت! بهت تسلیت میگم مجتبی!

با اشک می نویسم، شرح از دل سیاهم،
از درد می سرایم، دستانِ اشک و آهم.

سلام به همگی.
اصلا نمی دونم الان چی باید بنویسم. به خدا نمی دونم. کلمه ها به اینجا که می رسن تموم میشن. واقعا تموم میشن.
محله من عزاداره. مادر مجتبی رفت!
مجتبی خادمی مدیر گوش کن، محله نابینایان، محله من، امروز4شنبه20آبان94پست فوت مادرش رو توی محله خوندم!.
مثل همیشه از بیرون اومدم و رفتم توی محله که1دفعه…
به مجتبی تسلیت میگم هرچند تسلیت بسیار بسیار ناچیزه در برابر این دردی که روی شونه هاشه. ولی همون طور که توی محله زیر پست هم نوشتم، من جز این تسلیتِ بارونی و جز این آه که هر لحظه داره با هقهق بریده میشه هیچی ندارم بهش بدم.
به مجتبی تسلیت میگم. به تمام محله تسلیت میگم. امیدوارم پروردگار دل مجتبی رو با دست محبت خودش آروم تر کنه. رفتن مادر رو نمیشه تحمل کرد مگر با یاری دست لطف خود خدا.
تسلیت من به مجتبی و فاتحه اشکبار من به روح مادر از دست رفته مجتبی.
حس کردم این تنها کاریه که الان از دستم بر میاد. کاش بیشتر می تونستم!
بچه ها دیگه واقعا نمی تونم بنویسم.
برای آرامش دل مجتبی دعا کنیم. نثار روح مادر مجتبی1فاتحه به زبان دل.
به امید خدا.

3 نفر این پست را پسندیدند.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «مادرِ مجتبای گوش کن رفت! بهت تسلیت میگم مجتبی!»

  1. مهرداد چشمه می‌گوید:

    سلام پریسا.
    فکر نمیکنی که بهتر از این کاری که اینجا کردی این بود که همین پست رو توی خود محله میذاشتی تا حقت رو بیشتر ادا میکردی؟
    اینجا بیشتر من، مینا، حسین و آریا مجتبی رو میشناسیم.
    تازه بعضیامونم دیگه کمتر یا اصلا به محله سر نمیزنیم.
    نمیدونم شاید اینجوری فقط خواستی احساست رو یه جورایی بیرون بریزی.
    با این حال منم به مجتبی تسلیت میگم و امیدوارم که صبر و تحمل این مصیبت براش فراهم باشه.
    ممنون از پست.

  2. پریسا می‌گوید:

    سلام آقای چشمه.
    شما درست میگید ولی این پست رو نمی شد اونجا بزنم. آخه پست تسلیت رو پستچی محله زد.
    راستش واسه پست زدن توی محله در حال آماده کردن1نوشته کوچیک و ناقابل هستم که اگر خدا بخواد تا امشب حاضر میشه.
    اینکه اینجا زدم بخش کوچیکی بود از سهم سایت خودم به مجتبی و به گوش کن که باید می پرداختم. سعی می کنم اصلی رو هرچه سریع تر حاضر کنم و بفرستم محله برای بازبینی که اگر مناسب بود منتشر بشه.
    ممنونم از توصیه به جای شما که تردیدم رو برای فرستادن مطلبم برطرف کرد.
    به امید صبح.

  3. آریا می‌گوید:

    سلام پریسا جان
    واقعا حرف از رفتن و رفتگان میاد آدم سکوت اختیار میکنه
    من امروز تا پستش منتشر شد رفتم کامنت بزارم که نمیدونم چرا پستش رو برداشتن پس الان گذاشتن هعی
    من برم اونترف
    تسلیت میگم مجتبی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریاجان. هیچی به نظرم نمیاد واسه گفتن جز سکوت، جز آه و جز اشک.
      خدا روحش رو شاد کنه و به دل و به شونه های مجتبی تحمل بده!
      آمین.

  4. یکی می‌گوید:

    متاسفم. بخودش و بتو و بهمه اهل محله تسلیت میگم. مادرا یدونن. خدا بیامرزدش

  5. بهار می‌گوید:

    سلام پریسای مهربون خودم. ت
    و خیلی مهربونی. و همیشهه به یاد همه. منم تسلیت میگم
    رفتن این مادر مهربونو. واقعا مادرها مهربونن و از دست دادنشون درد بزرگیه. من خودم عاشق مادرمم و اصلا نمیتونم فکر کنم که یه روزی نباشه.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام بهار.
      من به محله گوش کن خیلی مدیونم بهار. همه می دونن.
      مادر ها خدایان دل ها روی زمین هستن. شاید خیلی ها با من موافق نباشن ولی این نظر منه. مادرم رو خیلی دوستش دارم بهار. تصور اینکه1زمانی من باشم در جهانی خالی از حضور مادرم، وای خدایا به هر بلایی رضایت دارم در برابر این یکی.
      ممنونم از حضور و از همدلیت.
      پیروز باشی!.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *