باز من به1چیزی گیر دادم. این دفعه دل و دلیل

سلام به همگی.
چیه دلم می خواد. جوهر پست قبلیم خشک نشده که نشده باشه. حرف زدنم میاد چیکار کنم خوب. اصلا وبلاگ خودمه. میگن دیگه سایته باید بگم سایت خوب باشه سایت خودمه.
جدی نمی دونم چه جوریه که زبونم نمی چرخه بگم سایت. شاید چون بخش ثبتنامش رو بستم و این در حالیه که شنیدم هرکی توی وردپرس از این ها درست می کنه کاربر می گیره و شبیه من درش رو نمی بنده. واسه همین من همچنان بهش میگم وبلاگ. به نظرم این شکلی اگر بگم شخصی تر باقی می مونه و من شخصی تر باقی موندنش رو ترجیح میدم. اصلا هرچی. مال خودمه.
خخخ!
بچه ها یادتونه به اعتماد و اعتقاد گیر دادم؟ حالا اومدم به دل و دلیل گیر بدم.
شده1کاری رو واقعا هیچ طوری نشه که انجامش رو بیخیال بشید و خلاصه انجامش هم بدید و اتفاقا بخوایید خیلی هم درست در بیاد و بی نقص انجام بشه ولی با تمام زوری که سرش می ذارید باز ببینید که نتیجه به دلخواهتون نیست و تازه بیشتر از حد انتظار هم برای به انجام رسوندنش انرژی گذاشتید و چند برابر حد انتظار خسته شدید؟ واسه من پیش اومده. این طوری که می شد اول می گفتم حتما مال بالا رفتن سنه. ولی نیست. به نظرم کار دل باشه. بذارید بیشتر پرحرفی کنم یعنی بیشتر خودم رو توضیح بدم.
خیال کنیم1کاری رو انجام میدیم که خیلی هم ساده از پسش بر میاییم و اصلا خیالمون هم نیست و وقتی کنار میریم و تماشا می کنیم می بینیم نتیجه اگر عالی نباشه خوبه و بهمون حس رضایت میده. بدون اینکه خسته بشیم یا حس کنیم که زور زیادی زدیم. ولی زمانی همون کار رو انجام میدیم و بعدش می بینیم چه خسته شدیم و نتیجه هم به اندازه گذشته مثبت نیست و رضایت بی رضایت. کار همون کاره. پس به نظر شما چی شده؟
شما رو نمی دونم نظرتون چیه اگر دلتون خواست و حالش رو داشتید بیایید اینجا توی کامنت ها بهم بگید چون خیلی دلم می خواد که بدونم ولی نظر خودم اینه که این وسط1عاملی عوض میشه.
دل.
دفعه اول عمل با دل انجام می شد. نتیجه مثبت بود، زور زیادی لازم نداشت، در جریان کار حس رضایت همراهی می کرد بنا بر این در جریان تماشای نتیجه هم باز این حس رضایت پابرجاست.
ولی دفعه دوم1چیزی غایبه. دل. اگر دلیل انجام1چیزی باشه ولی دیگه دلت همراهی گذشته رو نکنه چی؟ باز هم میشه انجامش داد؟
بله میشه. ولی نه مثل گذشته. دل همراه نیست. رضایت همراهی نمی کنه. پس توان بیشتری باید صرف کنی. پس خسته میشی. پس نتیجه رو مثبت نمی بینی چون رضایت واقعی نیست که تشویقت کنه. دلیل واسه ادامه ها زیادن. و به واسطه همین دلیل ها که نمیشه ازشون رد بشیم و بریم ما ادامه میدیم. خیلی از موارد زندگیمون رو به دلیل ادامه میدیم. فقط با دلیل نه با دل. این حقیقت وجود داره و ما نمی تونیم ازش خلاص بشیم حتی اگر به کسی نگیمش. حتی اگر با خودمون هم نگیمش. حتی اگر هرگز نه به زبون بیاد نه نوشته بشه.
یادمه1بار توی محل کارم ازم خواسته شد1متنی واسه یادم نمیاد چه مراسمی بنویسم. بچه ها باور کنید پدرم در اومد چون مهلتش فقط1شب بود و اون شب هم من سرم افتضاح شلوغ بود. ولی متنه خوب شد و نتیجه خوب شد و من هیچ حسی جز حس رضایت نداشتم. ولی چرا. حس می کردم کاش بهتر بشه! این حس بد نبود. خستگیش هم شیرین بود.
ولی1سری اتفاق در طول چند سال پیش اومد که من زورم به تغییرش نمی رسید. چیزی هم نگفتم چون فایده نداشت. اما دلم تاریک و تاریک تر شد.
دفعه بعد چند سال دیگه بود که دوباره قرار شد1متن بنویسم. مهلت بیشتر بود. سرم هم اونهمه شلوغ نبود. متنه رو هم نوشتم. اجراش هم کردم. همه حس رضایت داشتن و این وسط کمتر کسی فهمید که این دفعه مثل دفعه پیش نبود. به طرز آزار دهنده ای خسته بودم و بدون حس رضایت.
دلم با این ماجرا همراه نبود. دفعه اول با دلم انجامش دادم و دفعه دوم فقط انجام وظیفه کردم تا فرمان بالادستم رو برده باشم.
دلیل همیشه هست. اگر هم نباشه میشه پیدا کرد. ولی دل همیشه نیست. با دلیل هم نمیشه قانعش کنیم. دل من که زبون نفهمه. مال شما ها مطمئنا جنسش بهتره. کاش بشه غیبت دل رو بعضی جا ها کامل از نظر ها مخفی کرد تا کسی نبینه فقط انجام وظیفه می کنی! هرچند این دوران دوران دل نیست و خیلی در نظر ها نمیاد. شاید این مدلی بهتر هم باشه.
ببخشید واقعا نباید این پست رو می زدم ولی جای دیگه دستم نمی رسه تخلیه بشم. دست خودم نیست بچه ها. واقعا دست خودم نیست. اگر بود اینجا خیلی نگفتنی ها رو نمی گفتم. معذرت می خوام. دست خودم نیست.
ولی با تمام این ها، حتی در غیبت دل، باز هم زندگی قشنگه. اونقدر قشنگه که بی ارزه واسش بجنگیم.
ایام به کام.

۱ نفر این پست را پسندید.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

22 دیدگاه دربارهٔ «باز من به1چیزی گیر دادم. این دفعه دل و دلیل»

  1. یکی می‌گوید:

    انجام وظیفه میکنی. پریسا چرا اینقد خودتو جیز میدی. اصلا نمیشه تو یچیزاییو نبینی? سعی کن. اگه شد ک بهتر. اگه نشدم بزن بیخیالی طی کن. این دلودلیلو هستم. راس میگی دل نباشه نمیشه. ولی ببین فک کن همون وظیفم باید بتونی صاف راستوریستش کنی. دلتم اگه یاد بگیره هرچیو تا بیخ خواستنش نره حله. بنظرم این دنباله همون اعتماد اعتقاده. اگه تو و دلت ازینطرف و اونطرف بوم پرت نشید و وسط بمونید دیگه سخت نیست. تو اصلو دیدی. یا بخیالت دیدی. خب این اتفاقا خوبه واست تو جا داری سروقت بالانس و فیکس بشی و الان دیگه دردم نداره. فقط یخورده شاید کوفتگی اصاب بیاره ک تو دفه اولت نیست. من بنظرم اگه باشم دلارو اگه بشه حلش میکنم تا نه طرف سنگینیش بیاد نه خودم بجا همدلی انجام وظیفه ببینم. خب البت نمیشه. بقول تو دل ک بچشم نمیاد. پریسا بیخیل. خودتو عشقه. راس میگی زندگیرم عشقه. پاشو دلودلیلو ول کن برو از رو اون ضبطیات جزوه بزن بیار اینجا من ببینم. هی خوب میکنی اینجا میگی. بازم بیا بگو. فعلا بای

    • پریسا می‌گوید:

      سلام یکی. با گوشی دارم جواب میدم. دفعه اوله کاش بشه! تو درست میگی یکی. من باید قوی تر باشم. قوی تر و عاقل تر. این رو هم درست میگی که انجام وظیفه هم تعهد دل رو می خواد. دارم یکی. به خدا دارم یکی. تو درست میگی. انجام میدم. ممنونم که هستی یکی.
      ایام به کامت.

  2. مینا می‌گوید:

    سلام این یکیرو کاملا هستم هزاران بار تجربش کردم این دل چه بلاهایی به سر آدم که نمیاره لامسب تو همه کار دخالت میکنه با آرزوی بهترینها

    • پریسا می‌گوید:

      سلام میناجان. وای با گوشی و این اینترنت منقطع الان گریه می کنم.
      عصر عصر دلیله مینای عزیز. این رو به دل ها تفهیم کنیم. سخته ولی میشه.
      ایام به کامت.

  3. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    خیلی عجله دارم ولی این شعر فعلاً باشه تا برگردم و نظر مفصل و مبسوطم رو بنویسم از مرحوم ابو القاسم لاهوتی هست امیدوارم حالتون رو خوب کنه هر چند شک دارم چون من رو که می بره به خاطره ها اما شعر اینه:
    نشد یک لحظه از یادت جدا دل
    زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل
    زِ دستش یک دم آسایش ندارم
    نمی‌دانم چه باید کرد با دل
    هزاران بار منعش کردم از عشق
    مگر برگشت از راه خطا دل؟
    به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
    فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل
    از این دل، داد من بستان خدایا
    زِ دستش تا به کی گویم: خدا دل؟
    درون سینه آهی هم ندارد
    ستم کش دل، پریشان دل، گدا دل
    به تاری گردنش را بسته زلفت
    فقیر و عاجز و بی‌دست و پا دل
    بِشُد خاک و زِ کویت بر نخیزد
    زهی ثابت قدم دل، با وفا دل
    ز عقل و دل دگر از من مپرسید
    چو عشق آمد کجا عقل و کجا دل
    تو «لاهوتی» ز دل نالی، دل از تو
    حیا کن یا تو ساکت باش یا دل…

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. این خاطره ها واقعا مایه عذابن. شعر عالی تر از عالی بود. ممنونم.
      ممنونم.
      پیروز باشید.

  4. .... می‌گوید:

    خب مجبور نیستی خودخواه خانم خودبین

    • پریسا می‌گوید:

      سلام. هستم. هستیم. همه. خودت رو ببین. از صبح که بلند میشی چند درصد از قدم های زندگیت از سر دل و چه قدرش از روی دلیله؟ ما همه گرفتار دلایلیم. کاش تو این مدلی نباشی!
      من خودخواه و خودبینم؟ برای چی؟
      باشه. اگر باز اینجا اومدی همین مدلی ناشناس بمون. دلم نمی خواد بدونم کی هستی. دلواپسم که نکنه کسی باشی که برام زیاد عزیز یا زیاد مهم باشه.
      شاد باشی.

  5. مهرداد چشمه می‌گوید:

    سلام پریسا.
    توی مملکت ما بیکارترین دلها و خسته ترین دلها دارن گذران میکنن.
    بیشتر کارهایی که ماها انجام میدیم فقط دلیل داره و دلی نیستن.
    کار دلی دلیل نمیخواد و دلیل هم دل رو نمیشناسه.
    اگه به دلیلی باید یه کار دلی رو انجام بدیم دیگه دلیل رنگ میبازه و دله که فرمان میده.
    البته این نظر شخصی و محکم من هستش.
    ممنون از پست.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام. آخجون اولین دفعه با گوشی جواب میدم چه عالی! 1لایک اندازه تمام کامنت ارزشمند شما. با نظر محکم شما هم کاملا موافقم. ممنونم از حضور ارزشمند شما.
      کامیاب باشید.

  6. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام مجدد.
    قرار گذاشته بودم یه بار دیگه بیام و نظر مفصل و مبسوطم رو این جا بگم ولی خوب که مطلب رو خوندم فهمیدم چیزی برای گفتن ندارم جز تشکر از شما به خاطر نوشتن بی پیرایه و این که بدون الگوی خاصی می نویسید.
    توجه کردید که الگو رو برای چی استفاده کردم آره خودشه!! جزوه ها!
    هاهاهاهاهاهااااااااااااا
    جدی ناراحت نشید از شوخی من و گیر دادنم به جزوه ها؛ فقط از جهت مزاح میگم و این که یه حرفی و گیری داشته باشم برای حرف زدن.
    چند وقتیه یک تصمیم خیلی جدی گرفتم که اساسی هم هست در سرنوشتم و وقتی یکی از دوستانم گفت: چرا این کارو کردی؟
    قاطعانه بهش گفتم: چون دلم میخواد متوجهی؟ دلم میخواد.
    از وقتی هم که تصمیمم رو به اجرا گذاشتم احساس می کنم خیلی حسِ رهایی و آزادی دارم حتی پایانش هم زیاد برام مهم نیست.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من.
      خوب الان دیگه با گوشی نیستم و کلید های عزیز سیستم عزیز کمک می کنن پس هرچی دلم می خواد طولش میدم.
      ناراحت؟ خدا نکنه. ولی دستم به یکی برسه حسابی به حسابش می رسم. شکلک مواظبم یکی این اطراف نباشه.
      به خدا تمام جزوه هام از بین رفتن و اگر این چندتا فایل خلاصه تر از خلاصه رو ضبط نمی کردم الان هیچی از مدل هایی که زمانی می بافتم در دسترسم نبود.
      کاری که کردید رو اگر به خودتون و به کسی دیگه ضرر نمی رسونه ادامه بدید. اینکه آدم بتونه احساس رضایت کنه عالیه. با هیچ حسی نمی تونم مقایسه و معاوضه کنم این احساس بهشتی رو. امیدوارم این احساس رضایت شما هرچی پیش تر میرید بیشتر بشه. بقیه هم بذار اول تعجب کنن بعد سرزنش. اصل شما هستید.
      راستی شعرتون عالی بود. خاطره ها. اگر زمانی از دستشون خلاص بشم تولد دوباره روحمه. ممنونم که هستید.
      ایام به کام شما.

  7. یکی می‌گوید:

    میدونم ک داری. شک ندارم. اگه نداشتی ک ی بیخیالش میگفتی رد میشدی الانم اینجا و اونجا و هرجا ک من نمیخوام بگم کجا اینجوری پرپر نمیزدی. ببین مگه حرف دلیلو نزدی. گفتیم تعهد دل و دلیل و وظیفه. پس دلت حکم میده وظیفتو بخاطر دلیلا درست انجام بده. خب بده. این وظیفست پس بچسب بش و انجامش بده. اینقدم خودتو خسته نکن. حالا ک وظیفه رو دوشته پس آروم بگیر و بیدردسر انجامش بده تا هم وظیفهه درست انجام شه هم خودت اذیت نشی هم دلت ازین انجام وظیفت راضی بشه هم خودت حالت رو فرم بیاد و اینجوری از نفس نیفتی. پریسا. ببین. بسه دیگه. این تقلای بیخودیرو ول کن. دیدی ک آخرشم نشد. پس آروم بگیر بهرچی ک بنظرت وظیفته برس باقیش یواشیواش حله. نه حرصی شو نه داد بزن نه در برو. درست میشه پریسا. اینقد بیتابی نکن چند هفته دیگه نشدی چند ماه دیگه درست میشی میگی عجب بیخودی واس خاطر هیچی داشتم خودمو دقکش میکردما. بیدردسر و بیحرص کاری ک بنظرت بایست انجام بدی بده و تمام. یادتم باشه تو بهیچ قانون و هیچ مخ و دلی وظیفه نداری خودتو دلتو روانتو اصابتو همه احساستو بذاری سر چیزی ک بدتم بیاد باید بگم ک الان دیگه میدونی انتخاب و اولویت اولیش تو نیستی. میدونم ملتفتی چی میگم. وظیفتو انجام بده درستم انجام بده ولی خودتم یادت نره. تمرین کن دردت نیاد. گریه نکنی. بیشتر از حدی ک لازمه دلواپس نباشی. و تمرین کن ک بیشتر از حد مجاز نخوایش. میتونی. من میدونم. خودم باهاتم تماشات میکنم. تشویقتم میکنم. این دردم مث همه دردای دیگه ترک داره. ترک میکنی پریسا. ببین این مدت چه عوض شدی? بازم میشی. بیشترم میشی. حالا اوضاع یکمی اینور اونور شده تو یکمی دیرتر حالت جا میاد. عیب نداره. حل میشه پریسا. از حد مجاز اونورتر نرو حله. ببین بنویس. خودتو بنویس خیالتم نباشه کی خوشش میاد کی بدش میاد. من خوشم بیاد بسه. البت همراه حسین و آریا و مینا و این آقای جدید ک همه کامنتشو لاکی کردی. اصلا ملتفت نیستم تو چرا هرچیرو تأیید میکنی. بذار تو باطله ها بره دیگه. بیخیل ولش کن. هی بنویس میخوام بخونمت. مث همیشه زود باشیا, نری غیب شیا, میام شلوغ میکنما, فعلا بای

    • پریسا می‌گوید:

      درست میگی یکی. چاره ای نیست جز تأییدت.
      تقریبا در مورد همه چیز. از اندازه مجاز اون طرف تر نپرم همه چیز درسته. و من همیشه از این اعتدال خارج میشم. سعی می کنم برگردم. سعی می کنم.
      وظیفه من. این رو هم درست میگی. انجامش میدم.
      من هرگز انتظار نداشتم و ندارم انتخاب و اولویت اول باشم یکی. من فقط… بیخیال.
      راست میگی الان خیلی از1ماه پیش بهتر شدم. داشتم رسما دق می کردم. یادمه. الان دیگه اون مدلی نیستم. یعنی هستم ولی فقط گاهی نه هر لحظه. اگر بشه دل آدم افسار پاره نکنه گرفتاری های این مدلی هم پیش نمیاد. من باید از پس دل خودم بر بیام که به نظرم بهتر از1مدت پیش دارم بر میام. باید سعی کنم بعضی خط ها برام کم رنگ تر باشن. این طوری دیگه دردم هم نمیاد در نتیجه هوار هم نمی زنم و منفی هم نمیشم. هرچند انصافا کسی نیومد بهم بگه واسه خاطر هوار زدن هام منفی شدم و در عوضش به زور هم شده بود بهم ثابت کردن که به این سادگی براشون باطل شدنی نیستم. حتی اگر خودم نخوام. اون ها یا ندیدن یا از بس بزرگوارن هیچی بهم نگفتن. من میگم دومیش درسته و از همه اون هایی که بزرگوارن ممنونم. باید دل کمتر خواهان باشه تا دردسر کمتر بشه. واسه همه کمتر بشه. هر چیزی زیادش دردسره. حتی گیر های دل. مال من زیادی زیاده. باید کمتر بشه. انجامش میدم.
      یکی! اینهمه سخت نگیر. همیشه که نباید مثبت ها رو تأییدشون کرد. بذار اون هایی که منفی می بینن هم باشن. چرا باید بسپارمش به باطله ها؟ تا جایی که شدنی باشه باید اجازه بدیم بقیه هم حرف بزنن. حتی اگر حرفشون تعریف از ما نباشه و حتی اگر منتقد باشن و حتی اگر من در نظرشون مثبت نباشم. خوب نباشم. چون من در نگاهشون مثبت نیستم که نباید نظرشون رو فرستاد به باطله ها. ولی من، یکی! ممنونم که هستی.
      ایام به کامت.

  8. آریا می‌گوید:

    ]پخخخخخخ سلاااااام بر پریسای عزیییز
    امیدوارم رو به راه باشییی
    بخند ^^///
    نه اشتباه شد این جاش یه جای دیگه بود
    پخخخخ. وا اینم که اشتباه اومد
    شکلک تفکر
    آهاااان یادم اومد
    اول ببخش بابت نبودم خودت از همهچی آگاهی
    دومن خیلی به خودت سخت میگیری که این در بعزی شرایت عالیه و در برخی نه
    تعادل پریسا کاریی کن نه از اینور پرت بشی نه از انور
    بریم سر مبحس دل ….
    ای جان دل
    دل که هرچی میکشیم از این دل بیساحابه خخخخ
    حرفاتو میلایکم پریسا
    درکاری که دل نباشه نه شوقی حست نه دقتی
    پریسا به خودت سخت نگیر عزیز
    شاااد باشی شاااده شااااااااد
    بخندیا فراموش نکنی
    این دفعه به جا بود
    بهش عمل کن
    من اگر دکتر بشم به بیمارام فقط خنده تجویز میکنم
    لامصب بهترین درمانه
    بیا دخترم برات خنده تجویز کردم
    در 24 ساعت یبار صبح نمیخندی یبار ظهر یبار هم شب باقیشو بخندی
    فعلا این صه وعده رو رو نخند تا ببینیم اگه دیدم درمان نشدی این 3 وعده رو بر میدارم که از صبح که بیدار شدی تا شب که بخوابی تراکتوروار بخندی
    خخخخ
    اگر دیدی تو محل کارت جالب نیست قهقهه بزنی بگو برات استلاجی بنویسم خخخ
    خول شدیم رفت
    راستی شعارمم اینه
    روحییه ی بیماره خود را به ما بسپرید پروفسور ضوقی
    دارای پروفسورای افتخاری از دانشکده ی هاروارد
    پخخخخخ
    شاااد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریای عزیز.
      میگم این پخ هم جزو نسخه تجویزیه آیا که فرستادی و الان مجبورم1جایی تلافی کنم؟ خخخ.
      کاش دردسر های تو هرچه زودتر عقبنشینی کنن و تسلیم بشن چون راهی جز این ندارن. من مطمئنم دیر یا زود تو ازشون می بری و به حسابشون می رسی.
      دل. آخ از دست این دل که کلی روانیه. تعادل آخ تعادل آریا ندارم آخ خدا تمامش واسه خاطر اینه راست میگید هم تو هم یکی باید این رو حلش کنم اینهمه بلا سرم میاد تمامش واسه این نکبت لعنتیه. شکلک جوگیر شدم الان. باید حلش کنم. باید حلش کنم.
      خنده بر هر درد بی درمان دواست البته جز دلدرد بعد از خنده های1نفسی که تو من بیچاره رو درگیرش می کنی. میگم آریا! پخ!
      شاد باشی همیشه و همیشه شاد.

  9. آریا می‌گوید:

    وااااییی اینقدر پر حرفی کردم که یادم رفت بگم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    بخند
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    بخند پریسا
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ..
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    خدافسی
    .
    .
    .
    بخندیااا .
    .

    • پریسا می‌گوید:

      خدا بگم چیکارت نکنه آریا جدی تا این1کلمه رو میگی من فنرم در میره مثل دیوونه ها می زنم زیر خنده. نمی دونم چرا این مدلی شدم.
      مثل اینکه1عادت عجیب دیگه هم پیدا کردم. اینکه تا ا شاد آخری رو چندتایی ننویسم انگار1چیزی رو توی کامنتم نذاشتم و حالم خوش نیست. پس شاد باشی آریا خیلی شااااااااااااااااد.

  10. آریا می‌گوید:

    سلام پریسا جان
    گرفتاری های من// بیخیال فعلا از من ی آریای عصبی به جا گذاشته
    اینم خوب میشه خوب
    گرفتاریام //… وای خدا از دهنت بشنوه
    شااعاااااعااااااعاااااااعاااااااعااااااااعااااااااااد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریاجان. مثل اینکه این دفعه نوبت منه قلقلکت بدم. عصبی شدی؟ وایستا اومدم بهت شوک خنده بدم. به من چه خودت یادم دادی.
      گرفتاری ها همیشه هستن. جدی ین خنده که گفتی خیلی کمک می کنه. بخند. سعی کن. گرفتاری ها مثل امواج توفان میان و میرن. سعی کنیم نیفتیم تا رد بشن.
      شاد باشی خیلی خیلی خیلی شاااااااااد.

  11. آریا می‌گوید:

    بخندیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *