از5شنبه تا2شنبه چه خبر؟

سلام سلام به همگی.
حال احوال خوبید خوشید سلامتید و از این لفظ ها! بیخیال. من شکر خدا خوبم. بذار بگم خوبم حتی اگر1کمی راست نگفته باشم. میگن اگر مثبت ببینیم و مثبت بگیم مثبت ها میان طرفمون. جدی بچه ها من نمونه های کوچیکش رو دیدم. 1بار تمام زورم رو جمع کردم1کمی مثبت ببینم و مثبت بگم به خدا اندازه همون کم که من مثبت دیدم همون اندازه کم هم مثبت های هم ترازش شروع کردن به جاری شدن و اومدن طرفم. سرعتش و اندازهش خیلی نبود ولی بود و من باید1بار دیگه خیز بردارم و سعی کنم.
آقای آگاهی عزیز و یکی عزیز گفتن در جریان انتقال تدریجی پست های قدیمیم از اون طرف به این طرف بیام اینجا پرحرفی هم کنم. به من چه تقصیر یکی و آقای آگاهیه برید با هم حلش کنید. شکلک بدجنس.
یکی! ممنونم ازت. تو عجیب ترین اینترنت گردی هستی که من می شد تصورش کنم. ازت ممنونم.
خوب جدید جدید جدید.
من رفته بودم سفر. آخر هفته خوبی بود. قطار سواری و دوستان عزیز و تجربه های عالی و زمانی که هرچند کوتاه بود حتی1دقیقهش هم تلف نشد و همه چیز.
حرف نداشت جز اینکه من صبحش میزبان اون سرگیجه عوضی که کاش می شد دستم بهش برسه تا لهش کنم شدم و بی مقدمه اومد و چنان شدید شد که قشنگ ضایع شدم و هرچی کردم کسی نبینه نشد و کسی دید و کسانی دیدن که دلم نمی خواست و خلاصه حسابی خوشم نیومد. آخر کار هم کم مونده بود از پله برقی به خاطر حواس پرتی خودم پرت بشم پایین و بعدش حسابی حالم گرفته شد چون صبحش و عصرش نتونستم تغییر حالم رو مخفی نگه دارم و باقی دیدن که چه مدلی شدم.
نمی دونم چه جوری توضیحش بدم هرچند احتمالا توضیح لازم نباشه چون همه می دونید. از اینکه در اون حال دیده بشم متنفرم. از اینکه بخوام توضیح بدم که چم میشه. از اینکه اصلا کسی ببینه که اون طوری میشم. به خصوص آشنا هام. وای خدا بدم میاد خدایا بدم میاد خیلی خیلی زیاد از این بدم میاد. کاش دیگه پیش نیاد کاش دیگه هرگز این دیده شدنه پیش نیاد!
نخندید خوب چیکار کنم دست خودم نیست بدم میاد دیگه! ای بابا!
بیخیال.
شب5شنبه رفتم، صبح جمعه رسیدم! تمام جمعه رو راه رفتم و حسابی خوش گذشت ولی به نظرم اطرافیانم رو بسیااار خسته کردم، شب جمعه برگشتم، نصفه شب رسیدم، صبح شنبه خواب و بیدار رفتم سر کار، عصر شنبه زندگی کردم، شب شنبه دیگه باتریم کامل تموم شد و به جای خوابیدن فوت کردم و صبح1شنبه با زنگ هشدار ساعتم از خواب پریدم که می گفت پاشو6شد باید بری سر کار. عصر1شنبه هم مشغول خودم و1سری درگیری های کوچیک و از نظر خودم دردسرساز بودم که بقیه اون هایی که امروز صبح ماجرا رو از این زبون دراز من شنیدن به خاطر اینکه موافق پیشامد های این مدلی نبودم و حالم کمی تا قسمتی گرفته بود بهم لبخند زدن که تو چرا این مدل رو دوست نداری و طبق معمول واسشون عجیب بودم. امروز یعنی صبح2شنبه هم رفتم سر کار و اونجا در جریان1سوتی کوچولو واسه فردای خودم دردسر درست کردم و قرار شد من1متنی شعری چیزی واسه فردا که بچه هامون یعنی بچه های نابینا به1مدرسه ای دعوت شدن ببرم و اجرا هم بشه. بعدش هم اومدم خونه و الان هم اینجام و هنوز1عالمه عقبم. از خودم و از زندگی و از کار هایی که همیشه دلم می خواد انجامشون بدم و نمی دونم چرا انجامشون نمیدم حسابی عقبم.
در حال جنگ پنهان و کمی تا قسمتی آشکار برای ترک وابستگی های عجیب و غریبم به سر می برم و به شدت یواش میرم و یواش میام که مبادا ناموافق های این جنگم دستشون بهم برسه و عزمم رو سست کنن. این وسط تا فرصت گیر میارم می پرم اون طرف و از وسط نیمه ویرانه های اونجا یکی2تا پست برمی دارم میارم ویرایش و اصلاحشون می کنم از شما چه پنهون تقلب هم توشون می کنم و1جمله هایی بهشون اضافه می کنم و می ذارمشون اینجا. باز هم از شما چه پنهون سرما و ویرانی اونجارو که می بینم میرم که بارونی بشم ولی وقتی یادم میاد اینجا گرما و سهولت و از همه بهتر شما ها هستید آروم تر میشم و دوباره میام اینجا پست می زنم.
چیه خوب! عاقل که نیستم که!
دیگه فعلا هیچی یادم نیست واسه نوشتن مگر اینکه از اباطیل همیشگی که برام دردسر میشن اینجا بنویسم که فعلا خیالش رو ندارم و درضمن شیطون نشنوه فعلا داستانی هم نیست که بنویسمش.
بیخیال اومدم آرامش اینجارو به هم بریزم که به هم ریختم و حالا برم1گوشه ولو بشم تا بعدش پاشم ببینم حس ادامه سریال اسباب کشیم رو دارم یا نه.
راستی داشت یادم می رفت. زندگی قشنگه. خیلی هم قشنگه. به شرطی که ما قشنگ ببینیمش. فحش نده وگرنه میگم خودتی.
ایام به کام همگی شما.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

14 دیدگاه دربارهٔ «از5شنبه تا2شنبه چه خبر؟»

  1. یکی می‌گوید:

    خب این شد یچیزی. هی یکمی بحرفیم. گفتی بدت میاد اینریختی ببیننت. پریسا تو آدمی آهن نیستی. همه اونایی ک دوروبرت میلولیم مث همیم. مریض میشیم میخندیم مستهویع میشیم سرگیجه هم میگیریم آمپول دوا هم لازم داریم. چرا تو بدت میاد ببینن سرت گیج میره. مگه چیه. ببین بدت نیاد بنظرم تو بدون اینکه بخوای هنو باورت نشده خودتی میخوای ی کس دیگه باشی. پریسا اونی ک توی ذهنت جا پر کرده هم یکی بوده مث تو مث همه. درد داشته مریضم میشده هوارم میزده فقط تو نمیدیدی چون نمیذاشته ببینی ک ببخشیدا ولی اشتب میزده. آدما سنگ ک نیستن. چی میشه مگه خب مریض میشن دیگه. حالا مثلا من بدلیلی ک خیلیا میدونن خیلیام نمیدونن این اواخر سرگیجه هام بیشترن این کجاش گناهه. من میدونم اون ی کسیم نمی خواست بهت یاد بده ک خودتو ضد ضربه معرفی کنی. اگه میخواست اشتب میکرد. کاردی نشو هرچیم عزیز باشه اشتب اشتبه باید قبول کنی. اصلا گیریم ک طرف اینریختی سوپرادم بوده. خب بوده ک بوده. اون یکی دیگه بود تو پریسایی. ی آدم جدا ک بهر دلیلی اینروزا سرش بد گیج میره. هیچ عیب نداره اگه دوستات ببینن سرگیجه داری هیچم بد نیست ک کمکت کنن. تو نباید بدت بیاد پریسا. اینقد سخت با خودت رفتار نکن. اگه سرت گیج رفت بذار رفیقات بدونن. بذار دستتو بگیرن بذار کمک کنن بذار باهات حرف بزنن بهت بگن درست میشه این سرگیجه ها میرن تموم میشن تو ردشون میکنی. پریسا تو قرار نیست ضد ضربه باشی. یدفه دیگه هم گفتم انگار یادم نیست. تو اومدی بدنیا ک خودت باشی. پریسا باشی. ی آدمی ک مث همه آدما مریض میشه گاهیم سرش گیج میره. این بد نیست توم بدت نیاد. ازدست منم کفری نشو. من واس خودت میگم. فک کن ببین حرفم درسته یا نه. وابستگیاتم پریسا ولش کن. میدونم بد سخته برات ولی ول کن. ناموافقاتم اگه دستشون بهت رسید اصلا جواب نده نه بله نه خیر نه هستم نه نیستم. هرچی گفتن فقط ساکت بمون خودشون بیخیالت میشن اگه تا الان بیخیالت نشده باشن. حسابی پرس میشی زیر فشار اعصابت ولی تاب بیار. بیخیال بذار هرچی میخوان حسابت کنن تو جواب نده. تا الان گرفتی ک نمیتونی نظرشونو عوض کنی نظر خودتم عوض نمیشه اونا قانع نمیشن توم نمیتونی زیر بار چیزی ک نمیخوای بری پس دیگه کش نده در جواب هر صحبتی ک از طرفشون میاد ساکت باش سر ی هفته حله بهت قول میدم. بعدشم خودت حلی. یواشیواش رو فرم میای و حالت خوب میشه دیگه وابسته چیزی نیستی ک مال خودت نیست. ببین من ی ولگرد اینترنتیم. تو بخوای میبرمت یعالمه جا ک کلی بهت حال بده شبیه این وابستگیات اعصابتم خطخطی نباشه. نخوای بازم بیخیال تو قویتر از این بحثایی. خوب میکنی بیخیالش میشی ادامه بده. هنوز واس اون وبت گریه میکنی? بیخیال اینجا بهتره پریسا. بله ک اینجا ما هستیم. من هستم. چی خیال کردی. بخیالت میای اینجا از دست من درمیری? زکی. شده بزورم میشد آدرسو ازت میگرفتم. هی بیخیال سرگیجه هات بلاخره تموم میشن. بدتم نیاد هیچ عیبی نداره. بازم اینجا جدید بنویس. اباطیلتم بنویس قصه نوشتن ایراد نداره. اباطیلتو دوس دارم خیلی خفنه. راستی بسراب بگو منم آریارو لایک. زیادی سیلبازی دربیاره سیمانیش میکنیم تا حالش جا بیاد. هی بنویس. زودزود بیا اینجا اینقدم تکبالو دستکاری نکن تمام تقلباتو گرفتم. زود بنویسیا, منتظرما, فک نکنی اومدی اینجا نمیتونم دادوبیداد کنما, بیخیال همچی. عشقو عشقه. فعلا بای

    • پریسا می‌گوید:

      سلام یکی.
      نمی دونم شاید. ولی من همچنان بدم میاد. اینقدر ترحم واسه چشم هام توی حلقم کردن که متنفرم از هرچی این مدلیه. متنفرم از اینکه بگن آخییی چی شده؟ مریضههه؟ چشههه؟ آخخ طفلکی ما نمی دونستیییییم! عجب! … یکی! تو درست میگی ولی من بدم میاد.
      وابستگی های من. بد جوری دارم اذیت میشم یکی. به کسی نمیگم. می خندم بهش. میگم تموم شده اصلا حل شده ولی بد جوری اذیت میشم یکی. کاش بیخیالم شده باشن چون فشاری که از طرف خودم داره به خودم میاد واسم بسه دیگه واقعا نفس جنگیدن با اون طرف ها رو ندارم. جای دیگه نمی خوام ببریم. فقط کاش زمان برام حلش کنه! کاش کمی بجنبه چون دارم حسابی اذیت میشم.
      راست میگی واسه اون وبلاگم نباید گریه کنم. وای این انتقال تدریجی کی تموم میشه؟ دونه دونه پست ها رو می خونم و بعضی هاشون… تازه تکبال24هستم یکی آخ خدااااای من!
      شکلک دست هام بالاست. نه زور لازم نیست همه چیز رو به راهه. تو چه خشنی بابا عجب داستانیه ها! یکی! ممنونم از حضورت.
      ایام به کامت.

  2. مهرداد چشمه می‌گوید:

    سلام پریسا.
    ضمن تایید سخنان ناب یکی، میخواستم بگم که خب بعد از اون همه سر گیجه و گیج سره، اصلا از ماجراها و شنیدهات در صبح تا عصر جمعه چیزی ننوشتی!!
    بنویس، شاید سر ما هم گیج رفت و همگی با هم همگیجه گرفتیم خخخ.
    ضمنا من همون تکبال بی دستکاری رو میخاااااام، متوجه شدی که انشا الله.
    لیالی به کام.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آقای چشمه.
      به جان خودم از این تکباله هیچی برنداشتم فقط1جا هایی چندتا کلمه بهش اضافه کردم. دست خودم نیست روی این قصه دستم می خاره.
      جمعه بین سرگیجه صبح و عصر که زندگی رو از شدت حرص کوفتم کرد رفتم تماشا و نق. توی نمایشگاه می چرخیدم و نصف بیشتر زمانم رو صرف اذیت کردن اون بنده خدا خانم سخایی کردم که طفلک1بند توضیح می داد و من بهش نق می زدم که دیگه چی ها دارید و اون عصای نمونتون رو بدید من ببرم و چرا متن خوان ها زبون فارسی ندارن و این ساعته و اون تب سنجه رو که بلدشون نیستم برام توضیح بدید من توی خونه باهاشون کار کنم و از این کار ها دیگه. خخخ! راستی خانم سخایی توی واتساپ گفتن اگر بشه نمایشگاهشون رو می برن استان های مختلف هر استانی1روز با هماهنگی قبلی برپا باشه. کاش بشه!
      حرف های یکی رو هم الان بسیار دلم می خواد بدونم با کدوم مبحثش موافقید؟ شکلک بدجنسانه فضولم. با یکی موافقم ولی همچنان از چیزی که بدم میاد بدم میاد.
      ممنونم از حضور شما.
      ایام به کام.

      • مهرداد چشمه می‌گوید:

        درودی دوباره.
        من در مورد قسمتی از حرفای اون یکی که در باره مبارزه با سرگیجه هات و توجه نکردنت به فرمایشات اطرافیان و حساس نشدن تو به این حرفها، و همچنین در مورد اینکه ما دوستان تو تو رو با همه ی خصوصیاتی که داری میخوایم موافقم.

        • پریسا می‌گوید:

          باز هم سلام آقای چشمه. ممنونم شما و یکی و بقیه بهم لطف دارید و من واقعا ممنونم ازتون. ببخشیدم این مدلی میگم منظورم شما ها نیستید. اما در حال حاضر عمیقا معتقدم لطف اطرافیانم هرچند محترم و عزیز هستن ولی به ماقبل و مابعدش نمی ارزه. دسته کم واسه من که دیگه ظرفیتم واقعا ته کشیده. من سرگیجه هام رو ترجیح میدم. میاد و میره. با هم کنار میاییم. زمانی هم که میره واقعا میره تا دفعه بعد. ببخشید مثل اینکه خستگی زیادی زیاد بوده خیلی بد رفتارم الان.
          همه شما ها رو دوست دارم. خیلی هم زیاد. ممنونم از حضور شما و بقیه.
          شاد باشید.

  3. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    وای چه قدر عجیب و در عین حال سخت و باز هم در عین حال قسمت هایی زیبا نمی دونم چی باید بگم.
    فقط می تونم کامنت یکی رو تأیید کنم خیلی اساسی هر چند که من هم دقیقاً مثلِ شما نمیخوام وقتی حالم بد میشه مردم و مخصوصاً دوستام بفهمند البته یک تفاوت که با شما دارم اینه که درسته که خودم هرگز اجازه نمیدم حالم رو بفهمند و بدونند خوش نیستم ولی اگر از هر طریق دیگه ای جز خودم بفهمند دیگه کتمان نمی کنم و با آغوش باز ازشون استقبال هم می کنم.
    آخر مطلبتون هم خیلی جالب بود فحش نده که میگم خودتی خخخخ
    من تنها مشکلی که با دوستام دارم البته اون دوستان خیلی خیلی خاص رو میگم اینه که شک می کنم آیا اون ها هم به همون اندازه ای که من دوستشون دارم و براشون احترام قائلم که اصلاً حد و اندازه نداره اون ها هم همون قدر من رو دوست دارند و در زندگیشون جایی دارم؟ واقعاً نمی دونم این رو.
    موفق باشید.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من.
      از دست این یکی که اینهمه موافق داره. به نظرم همین روز ها باید یواشکی برم بالای سرش و پخپخ. شکلک دید می زنم ببینم نباشه اینجاها!
      من ولی تا هرجا بتونم می زنم زیرش. طرف آزمایش و پرونده پزشکی ازم بیاره نشونم بده باز میگم نه این مال من نیست من سلامتم. خخخ. جدی نمی دونم چه مدلی توضیحش بدم. خیلی بدم میاد با کسی در مورد گیجی هام و باقی نکبت هام صحبت کنم. دلم نمی خواد کسی از گیر های جسمم سر در بیاره. حس مثبتی بهم نمیده. در واقع حس بسیار منفی بهم میده.
      بذارید دوستان هر اندازه که می خوان ما رو دوست داشته باشن دوست من. شما اشتباه من رو مرتکب نشید. حتی اگر ایمان دارید محبت طرف مقابل بهتون اندازه مال خودتونه باز روی این محبت حساب صد درصد نکنید که اگر خدای نکرده زمانی از دستش دادید اذیت بشید. شکلک من چه بد بینم! شکلک خطرناکم برای جوامع خوشبین بشری.
      ولی روی مطلب آخرم همچنان هستم. زندگی قشنگه. باید قشنگ ببینیمش تا قشنگ تر بشه. هر کسی فحش بده میگم یکیه چیز یعنی چیزه من نبودم اصلا میگم خودمم اصلا چیزه یعنی اینه یعنی1سوراخ موش الان مظنهش چنده؟ وای خداجونم فرااار!
      ایام به کام.

  4. آریا می‌گوید:

    سلاااام بر پریساااای عزیز و دوست داشتنی
    پخخخ
    آخیش
    درسته سرگیجه هات ضد حالی به تفریهت بوده پریسا
    سعی کن از خودت دورش کنی میتونی
    پریسا توانایی هات زیاده بهشون پی ببر و به کارشون ببر
    مثبت رو خوب اومدی
    بهش ادامه بده
    از نوشتهات خوشم میاد
    از این که از سر و ته ماجرا میزنی
    و ی آش شله قلمکار در میاری خوشم میاد
    پریسا یک دونه ای
    راستی بهم گفتی از خراب کاری خوشت میاد بیام بهم بریزم و خراب کنم
    منم میخوام از دیوار سردابت شروع کنم
    پیش به سوی سرداب پریسا
    شاااد باشی
    راستی خندیدی یا نه
    پریسا میشه بخندی
    خواهش میکنم بخند
    پریسا بخند
    بخند پریسا
    همین یک بار بخند
    پریسا میخندی
    اگر نخندی الاهی بی نت بشی
    هان میبینم که اسم نت آمد نیشت باز شد
    خخخخ
    شااااد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریای عزیز. باور کن دلم تنگ شده بود برات. مثبت رو هستم. در آوردن پدر جد این سر گیجه هام رو هم هستم. به نظرم درست میگی باید از پسش بر بیام. یعنی من از پسش بر میام. باید بشه. باید بشه باید!
      خراب کاری آخجون! وای نه سرداب نههههه آب زرشک هام رو قایم کردم اونجااااااااا! اینجا پیش رفته هست باید به در سردابش قفل ضد ورود بزنم که هر کسی بره طرفش گربه گیر بشه تحویل تامی داده بشه که با چنگول و پنجول تمام مو های سرش رو به هم بریزه. شکلک دارم عشق می کنم از این تصور با حااال! جدی دلم سوخت ول کن نمی ارزه واسه1شیشه آب زرشک.
      وای آریا به خدا این طوری میگی بهم شوک خنده میدی این ایسپیک می خونه من نمی فهمم چرا مثل دیوانه ها می زنم زیر خنده این همین طور میگه من همین طور1نفس می خندم الان هم کلی منفجر شدم از بس خندیدم.
      خوشحالم که هستی آریا. خوشحالم و ممنونم از حضور عزیزت.
      شاد باش آریا خیلی خیلی خیلی شااااد.

  5. آریا می‌گوید:

    آره پریسا میتونی از پس سرگیجه های لعنتیت خلاس بشی
    تلاش کن
    دل منم برای اینجا و پریسای آنسوی شب تنگ شده
    بهت گفتم با لبپتاپ داداشم میام آمدم دلم نیومد کامنت بزارم دلم میخواد با لبتاپ خودم کامنت بزارم برای همین به هزار بد بختی و ترفند راش انداختم و هستم هورااا
    هستم اگر گرفتاریام اجازه بدن
    بخند عزیز
    بخند تا دنیا بروت بخنده
    شاید بهم بخندی
    اما خنده دوای هر دردیه
    خوشهالم که خندوندمت
    اوه پس خندیدی
    اهوم میخندییی
    نخند
    نیشتو جم کن
    ای باابااا میگم نخند بد تر میکنی
    نخننند
    شکلک پخ خندان
    شکلک قلقلک
    راستی چه خبر از تکبال 2
    شنیدم جلد دومش دویست تا چاهارصد قسمتیه
    خخخخ
    بخند پریسا
    پریساااا بخند
    شاااد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      آریا به جان خودم این سر گیجی گیجگیجی هام اگر تموم بشن شیرینی اینترنتی میدم حالا چه جوری میدم رو نمی دونم شکلک1حرفی زدم بعدا کسی یادش نیستش که!
      آخجون پس سیستمت راه افتاد! چه خوب! اشتباه نکن باور کن واسه اینجا و کامنت و این حرف ها نگفتم واقعا خوشحال شدم درست شده. آخه من خودم سیستمم خراب که میشه حالم باهاش پشت و رو میشه. بدون گوشی و بدون سیستم نمی تونم باشم. بد گرفتارش شدم.
      آی وای نه نه تکبال2نهههههههههههه به جان خودم پدرم در میاد من الان دارم همون اولی رو میارم اینجا هی می خونم واسه اینکه خط ها قاطی نشده باشن هی حالم مسخره میشه باز می خونم باز اوضاعم بی ریخت میشه حالا تو میگی تکبال2اون هم200تا400قسمت آی نههههه خدایا من با چی بزنمش دلم خنک بشه؟
      آریا خدا بگم چیکارت نکنه سر صبحی اینقدر خندیدم مادرم اومده میگه این اینترنت همه رو دیوونه کرد. منظورش من بودم. الان من باید چه شکلی شده باشم آیا؟ چرا هنوز دارم می خندم؟ یعنی مادرم راست میگه؟ شکلک قیافه بسیار معصوم و ناآگاه و در عین حال نگران.
      من برم1شیشه آب زرشک بندازم بالا سر صبحی از تنظیم خارج شدم شاید آب زرشک درستم کنه. راست میگی خنده واقعا اثر داره. جدی داره. امیدوارم همیشه بخندی. خنده های شاد از ته دل.
      ایام به کامت.

  6. آریا می‌گوید:

    خدا شفا ام بده
    بلند بگو آآآمیییییینننن

    • پریسا می‌گوید:

      من که از شفا گذشته ام آریا. چرا باید تو شفایی باشی؟ شکلک بدجنسی. حالا واسه خاطر دل تو آمین ولی زیاد روش حساب نکن چون من خوب نشدم تو هم آنسویشبی هستی پس شرمنده. خخخ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *