سلام به همگی.
اوضاع احوال چطوره؟
آخجون به نظرم اون بیرون داره بارون میاد و من کلی خوشم میاد. هرچند خاطره هام… بیخیال.
خلاصه اینکه داره بارون میاد و من دوست دارم. هنوز نرفتم پنجره ها رو باز کنم ببینم اون بیرون چه جوریاست ولی صدا های اطراف بهم میگن یا بارون اومده یا داره میاد. امروز دیگه میشه1خورده راحت تر بلند شم در ها رو باز کنم این هوای اهتکار شده عوض بشه!آخ جون.
بهم نخندید. زندگی تمامش این آخجون های کوچیکه. وقتی از1چیزی خوشحال میشم و میگم آخجون به نظرم1طور هایی شادی هام برام نمود پیدا می کنن و ازشون بیشتر خوشم میاد. بیخیال دیگه نمیشه کاریش کرد بخندید.
چیکار کنم! عاقل نیستم که!
ببین چی شد! من اومده بودم اینجا نق بزنم اصلا داشت یادم می رفت.
گیر کردم یکی بگه چیکار کنم.
داستان اینه که من از اون متن بی ریخت کوچیک های پیش از تکبال نوشتم می خوام بذارم اینجا ولی هرچی می کنم خطبندی های من اینجا اعمال نمیشه. هی می ذارم می بینم فاصله های بین خط هام تنظیم نیست برش می دارم دوباره درستش می کنم باز می ذارمش ولی باز همون طوریه. همین طور هی می ذارمش هی بر می دارم از اول درستش می کنم دوباره می ذارم باز می بینم اونجا هایی که من می خواستم بین خط ها فاصله بذاره نذاشته و اونجا هایی که من دلم می خواد خط ها جفت هم و زیر هم باشن فاصله بین خط ها می افته. شکلک قیافه داقون و گریه ای!
بچه ها چیکار کنم درست بشه. من1اخلاق بد وسط هزاران اخلاق بدم دارم به این شرح که اگر گیر بدم به انجام1کاری تا انجام نشه حالم خوش نیست. الان هم گیر دادم به اینکه این متنه رو بذارم اینجا و نمیشه و من کفرم در اومده. کی می دونه من چه جوری باید حلش کنم این مشکل فاصله ها رو؟
جدی تا الان هیچ وقت اینجا پست این مدلی نذاشته بودم. این دیگه از اراجیف هم چندتا پله قل خورده پایین تر. خوب چیکار کنم؟ خورده که خورده. وبلاگ خودمه. شکلک اخم به دیوار.
راستی یادم رفته بود. دارم میرم واسه شروع مجدد کلاس های زبانم که خیلی پیش ولش کرده بودم. بد پیش نمی رفتم ولی رهاش کردم. مدت ها پیش رهاش کردم و حالا اگر خدا بخواد باید دوباره شروعش کنم. فردا باید برم برای تعیین سطح مجدد. شاید خیلی مهم نباشه ولی دلم خواست اینجا بگم. آخه من1گیری دارم که باید چیز های این مدلی رو واسه1کسی تعریف کنم. مثلا زمان هایی که توی انجام1کاری موفق میشم، یا می خوام1کاری مثل این رو انجامش بدم، یا اگر1چیزی پیش بیاد که خیلی به خاطرش خوشحال بشم، نمی دونم اسم این مرض چیه ولی من دارمش. باید بگم. باید به1کسی بگم و حال و هوام رو باهاش نصف کنم و این روز ها دیگه جز اینجا… بیخیال!.
دیگه بسه خیلی گفتم و گفتم. باقیش باشه واسه دفعه های بعد که حرف واسه گفتن داشته باشم. هرچند اگر به من باشه از بس وراجم حرف کم نمیارم.
ببخشید که توی این نوشتهم هیچی نبود. به جان خودم من متن داشتم تقصیر این بلاگ اسکای شد که به جای متنم این چیز ها رو نوشتم گذاشتم اینجا.
باید برم بچرخم ببینم کی بلده یادم بده چه مدلی از پس این خطبندی ها بر بیام.
دوستتون دارم خیلی زیاد،
ایام به کام همگی از حال تا همیشه.
دیدگاه های پیشین: (8)
یکی
سهشنبه 23 تیر 1394 ساعت 10:47
هی زبانو برو خوب میکنی دوباره شروع میکنی. درضمن من بهت میخندم. میخندم و هرچی بیشتر بهت میخندم بیشتر از خودت و از وبت و از شکل نوشتنت خوشم میاد و هرچی بیشتر خوشم بیاد بیشتر میخندم. بنظر من این هیچم بد نیست. شادیای کوچولوتم تنها نمیتونی بخوری باید با یکی قسمتش کنی این خیلیم بامزست. هی ادامه بده. بیا از امتحان فردات بنویس ک چجوری دادیش. از خودت بنویس. از هرچی ک میپروندت بگی آخجون بنویس. بذار کوچیک باشه بنویسش. بمن بگو. بما. من که خوشم میاد. بیخیالیارو هم بیخیال خوب البته سخته ولی بیخیال. راستی خیلی عشقه ک راحتتر پامیشی میری دنبال باز کردن در و پنجره. درست میشه پریسا من میدونم. تو میبری. تو حتما میبری. هی اون متنتم هرچی هست بذار بیخیال خطفاصله. تو بذار ما هر شکلی عشقمون بشه میخونیمش. تا وقتی متن نذاشتی یا نشدم بیخیال همین شکلی حرف معمولی بنویس بذار. من همرو میخونم و ازشون خوشم میاد
پاسخ:
سلام یکی.
ممنونم واسه همه بیخیالی هایی که گفتی. جدی میگم. گاهی چیز هایی که خودمون از حفظیم و می دونیمشون رو باز اگر از1زبون دیگه بشنویم کلی مایه سبکی خاطر میشن. ممنونم ازت.
بخند ولی چه خوبه که جنس خنده هات این مدلیه که توصیف کردی. یکی این جنس خنده خوبه. از مدل های دیگهش1خورده بفهمی نفهمی خسته شدم. به کسی نگی ها!
ممنونم که هستی.
ایام به کامت.
حسین آگاهی
سهشنبه 23 تیر 1394 ساعت 11:54
سلام. زندگی رو اگه بخوایم تعریف کنیم شاید همین شادی های کوچیک باشه.
این خیلی خوبه که می تونید احساساتتون رو بروز بدید.
بارون خیلی دلتنگشم ما تو کویر تا پاییز یا شاید هم زمستون رنگ بارون رو نخواهیم دید.
حالا من لا اقل میرم شیراز مهر قطعاً رخ زیبای بارون رو خواهم دید یعنی اون من رو می بینه و قطره هاش که به صورتم بخورن من اون رو حس می کنم.
در مورد فاصله ها هم من دقیق نفهمیدم چی میگید می تونید از ستاره استفاده کنید البته ستاره در ورد خیلی خوب عمل نمی کنه و بهتره در نوتپد این کارو انجام بدید.
اگه شد بیشتر توضیح بدید و اگر هم نشد هر جور متن رو بذارید ما دوست داریم و می خونیم.
http://www.foggylife.persianblog.ir
پاسخ:
سلام دوست من.
بارون و احساس و دلتنگی! وای که این3تا چه مجموعه آشنایی هستن واسه من!
اینجا بارون هاش این روز ها کم و کوتاهن. هر جا بارونی که بارون باشه رو دیدید بهش سلامم رو برسونید و بگید لازمش دارم. واسه هم صدایی، واسه هم صحبتی، واسه هم دلی.
این بلاگ اسکای در غیبت من همه چیزش رو عوض کرد و حسابی دردسر شد. باید بفهمم چه مدلی میشه باهاش کنار بیام.
خط فاصله ها یعنی مثلا من1متنی نوشتم که2خط اولش رو می خوام بدون فاصله زیر هم بنویسم و بعد با1خط فاصله زیر این2تا می خوام خط سوم زیر اون2تا خط به هم چسبیده بی افته و بعدش دوباره1خط بینشون فاصله باشه و خط های4و5به هم بچسبن یعنی بدون فاصله زیر هم بی افتن ولی این بلاگ اسکای بدجنس متن پستم رو با فاصله های دلخواه خودش تنظیم می کنه. مثلا3خط اول رو زیر هم بدون فاصله میندازه بعدش1خط فاصله و2تا خط دیگه رو هم زیر هم میندازه و من از این چیدمان خط ها هیچ خوشم نمیاد.
وای چی شد! من خودم که نفهمیدم چه جوری توضیح دادم. یکی بیاد توضیحاتم رو برای خودم توضیح بده.
ایام به کام.
آریا
سهشنبه 23 تیر 1394 ساعت 13:10
سلام پریسا ی عزیز
امیدوارم سلامت باشی
خودت میدونی که عاشق بارونم اونم شدیید سلامه منو بهش برسون
پریسا باور کن همین دل خوشی های کوچیکو عشقه خوش باش لبخند بزن روی گرفتاریهات و خاطراتت رو کم کن عزیز
همین آخجوناتو عشقه شاد باش و زندگی کن بیخیال سخت بودنش
در مورد فاصله ها من وقتی تو گوشکن پست میزارم وقتی مینویسم و برای خط بعد رفتن اینتر میزنم خود به خود بین دو خط فاصله میندازه برای این که نخوام فاصله بندازه بعد نوشته ام و بخوام برم خط بعد شیفت اینتر میزنم عزیز
امیدوارم مشکلت حل بشه پریسا
بزار هر جور و هر طور دوست داری بزار هر طور بزاری ما میخونیمش و ازش لذت میبریم
شااد باشی
http://www.gooshkon.ir
پاسخ:
سلام آریاجان.
وای آریا زدم و گرفت ممنونم ازت اندازه1000شیشه آب زرشک!
آخه پیش از این توی بلاگ اسکای بر عکس بود یعنی اگر شیفت اینتر می زدم فاصله می افتاد ولی الان اینکه گفتی رو کردم و شد! آخجون آخجون آخجون آخجون آخجوووون!
کاش می شد جیغ و فریاد و لحن و احساس رو هم نوشت! شاید هم1روزی بشه. خیلی دلم می خواد اون زمان باشم و ببینم.
ممنونم آریا خیلی خیلی خیلی زیاد. مونده بودم توش. ممنون.
راستی دلم می خواد کتاب درست کنم واسه خودم و محله مثل تو ولی بلد نیستم. یعنی زیاد بلد نیستم. یکی2تا وبلاگ رفتم داشتم درست می کردم ولی گرافیکی هاش هم می اومد لای صفحه های کتابم هرچی می کردم نمی رفت خوشم نیومد دیگه نرفتم از اونجا کتاب بگیرم. برم ذوق کنم واسه این اننتر و شیفت اینتر.
ممنونم که هستی.
شاد باشی از حال تا همیییشه!.
آریا
سهشنبه 23 تیر 1394 ساعت 17:40
همین شادیت و آخجون گفتنات رو عشقه خخخ
شاد باش خوشحالم پریسا که تونستم خوشحالت کنم و مشکلت حل شد.
عزیز هر کتابی رو دوست داری بگو برات درستش میکنم اوکی میشه باور کن اذیت نمیشم وظیفم هستش.
و درمورد سیو کردن کتاب ها
من اول میرم کتاب مورد نظر رو باز میکنم مثلا قسمت اولش بعد از جایی که متن کتاب شروع میشه از خط اول یا رو خود خط وای میستی یا رو خط بالایی اش بعد شیفت رو نگه میدارم بعد با پیج دان میام پایین اول یه پنج شیش تایی میزنم تا مطمئن بشم انتخوابم بیشتر از رمان نرفته بعد با احتیات پیج دان میزنم در حالی که دستم هنوز رو شیفته
وقتی پیج دان میزنی وقتی انتخواب بشه میگه مثلا 251 کارکتر سلکتد
وقتی اینو نگفت و لینک اعلام کرد بدون از خط پایانی رمان رد کردی با همون شیفتی که گرفتی هم میتونی با جهت نمای بالا آن سلکت کنی بری بالا و هم با یه پیج آپ بری بالا تا متن کتاب رو پیدا کنی یادت باشه انگشتت رو از روی شیفت بر نداری که میپره وقتی با پیج آپ رفتی بالا متنو پیدا کردی با جهت نما پاین بیا پاین تا به خط آخر برسی معمولا بعد از خط آخر نوشته موضوعات مرتبط:
به این اونجا انگشتت رو از رو شیفت بردار و متن رو کپی کن
و تو ورد پیست کن
امیدوارم خوب آموزش داده باشم
اگر دوست داشتی آموزش صوتیش رو آماده کنم برات بفرستم پریسا کاری نداره زود یاد میگیری
شاااد باشی
http://www.gooshkon.ir
پاسخ:
آخجون به آخجون گفتن هام! جدی خوشم میاد وقتی این رو میگم. دست خودم نیست خوشم میاد دیگه!
وای آره حل شد دوباره یادم افتاد و رفتم رو دنده ذوق کردن.
کتاب. باید برم وبگردی هام رو دوباره شروع کنم و چیز های جالب از توی وب ها گیر بیارم مثل کتاب. چند وقتی بود دیگه زیاد وبگردی نمی کردم. دوباره باید شروع کنم. باید شروع کنم! باید شروع بشم!
به محال می زنه آریا! آخ خدای من!
بیخیال!
ممنونم که هستی.
پیروز باشی!.
مینا
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 15:38
سلام اوووووووووووووووووه چه قدر پست! من طبق عدت این که تکبال رو هفته ای یه بار میذاشتین مدتی نیومدم اینجا البت هدو سه روز و دو سه تا پست اضافه شده واقعا آآآآآآآآآآآآآآآآآافََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََریییییییییییییییییییییییییییییییین
دیگه چی؟ آها منم مثل شما عاشق این شادیای کوچیکم مدتیه که شادیای بزرگ خیل ینمیان سراغم.
در مورد سایت هم متاسفانه نمیتونم کمکی بکنم من برم بقیه پستارو بخونم خدافظ به قول یکی از بچه ها وییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
پاسخ:
سلام میناجان.
شادی های بزرگ هم شاید از ترکیب این کوچیک هاش درست میشن. فعلا همین کوچولو هاش رو عشقه! خطبندی ها به لطف آریا درست شدن. یادم باشه1بطری آب زرشک بهش بدم.
به امید زمانی که بیایی اینجا و بگی1شادی خیلی خیلی بزرگ هوار شده روی سرت و از بس بزرگه زیرش گیر کردی!
ایام به کامت.
آریا
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 21:31
دوست داشته باشی میتونم کمکت کنم پریسا . اگر کتابی رو دوست داری بگو متنیش کنم برام هیچ زحمتی نداره. همین یه کار خوب از دست بیخودم بر میاد باور کن پریسا خوشحالم میشه که کمکت کنم
شاد باشی
http://www.gooshkon.ir
پاسخ:
آریا! دست تو بی خود نیست. دیگه به خودت این طوری نگو. به همراه عزیز من در آن سوی شب توهین نکن. کتاب خیلی دوست دارم و خیلی خوشم میاد که در ردیف کردن صفحه هاش سهم داشته باشم. این هم1کاره که آخرش دلچسب و قشنگه و گذشته از تمام این ها، من1مرضی دارم که باید مطمئن بشم از پس کار ها بر میام. اگر حس کنم نمیشه یا نمی تونم این قدر گیر میدم تا بشه و بتونم و خاطرم جمع بشه.
آریا دفعه بعد به خودت این مدلی نگاه کنی بهت آب زرشک تقلبی میدم تا گیجی بگیری.
شاد باشی.
آریا
پنجشنبه 25 تیر 1394 ساعت 08:03
سلام پریسا جان
امیدوارم سلامت باشی این روزا یه خورده به هم ریخته هستم ببخشید اگر ناراحتت کردم ببخشید بابت همه چی…… …
بابت کتاب ها من همه جوره در خدمتم چه بابت تبدیل کردن چه بابت آموزشش همجوره در خدمتم
سخت نیست به خودت سخت نگیر
بازم بابت کامنتام عذر خواهی میکنم امیدوارم دل خور نشده باشی
این روزا احوالم جالب نیست ببخشید
شاد باشی
http://www.gooshkon.ir
پاسخ:
سلام آریای عزیز.
چی شده آریا؟ اگر از دست ما کاری بر میاد بگو تا به حساب گرفتاری این روز هات برسیم.
من دلخور نشدم عزیز. فقط نگران شدم. نگران از این که تو دیگه راحت هرچی می خوایی اینجا نگی. اگر هر مدلی واسه بهتر شدنت از دستم چیزی بر میاد حتما حتما بهم بگو. هر طور که مایلی بهم برسون. و اگر هم چیزیه که نمی تونم در دفعش کمک کنم بیا همینجا اینقدر ازش بگو و بگو تا سبک بشی. ما می شنویم. خنده ها و آه های هم رو اینجا می شنویم. امیدوارم هرچه سریع تر بهتر بشیم. همه. تو و من و همه ما که این روز ها1گیری داریم.
ایام به کامت.
آریا
پنجشنبه 25 تیر 1394 ساعت 18:47
سلام پریسا جان
امیدوارم شاد وسلامت باشی
چیزی نیست دیگه عادتم شده که هرض چند وقتی این طور بشم
آخه من شخصیتم طوریه که از هر چیزی نمیتونم به سادگی رد بشم اگر ببینم کسی از اطرافیانم از عزیزانم غمی داره شاید برای خودشون نا چیز باشه اما من سختمه ببینم سختمه ببینم عزیزم یا یه بنده ی خدا مشکلی داره اما من یا کسی نیست کمکش کنه این طور مسایل رو میبینم تو دلم میریزم این طوری میشم
خودم وقتی غم و غصه ای داشته باشم همیشه سعی میکنم بروز نمیدم که اطرافیانم یه وقت دلشون نگیره
حطا بیماری هامو پنحون میکنم پریسا
همین رفتارم خیلی جاها بلا سرم آورده برای خیلی ها دل سوزی کردم اما تا کارشون باهام تموم شد رفتن و پشت سرشون رو نگاه نکردن به خیلی از رفیقام اعتماد کردم و چوبش رو خوردم
الان تقریبن یه سه سالی میشه که با کل رفیقام که همشون هم نوع من بودن و همشون بهم نامردی کردن قت رابته کردم وسیمکارت و اسکایپ اصلیمو بستم
هعیی پریسا کاش حرمت وقتی گرفتار بودن دستشون رو گرفتم نگه میداشتن.
خخخ حنوزم آدم نشدم مثل سابقم حساس به اطرافمم خخخ
نمیدونم کی میخوام دس از سادگیم بر دارم
ممنونم پریسا جان
بابت همه چی ازت ممنونم بابت بلاگ زیبات بابت خودت بابت که شلوقیامو تحمل میکنی بابت همه چی ممنونتم
شااد باشی
http://www.gooshkon.ir
پاسخ:
سلام آریای عزیز.
چه قدر شبیه خودمی! ولی1چیزی. اینکه ما از اشخاص ضربه می بینیم تقصیر خودمونه. خودم رو میگم آریا. دارم تمرین می کنم که هرچی توان و اطمینان و حس مثبت دارم خرج نکنم که آخر کار با سردیشون آتیشم بزنن. الان اگر کسی باشه که کاری براش از دستم بر بیاد انجام میدم ولی اگر به مرحله ای برسه که حس کنم خودم اذیت میشم فوری می کشم عقب. می دونی واسه چی؟ چون دیگه راحت تر از گذشته می تونم فردایی رو مجسم کنم که اون عزیز ایستاده هست و من خوردم زمین و اون عزیز اصلا خیالش نیست به زمین خوردنم. و کاش فقط خیالش نباشه! … بیخیال.
می فهممت آریا. نمی دونم الان در اطرافت درد کدوم دل اذیتت کرده. کاش می تونستم دردش رو تخفیف بدم فقط به خاطر دل مهربون تو!.
تو شلوغ باشی یا نباشی، اصلا تو هر مدلی که باشی اگر توی آن سوی شب نباشی من دلتنگت میشم. هر مدلی که هستی باش و اصلا هم تردید نکن که تو اینجا حسابی عزیزی.
ایام به کامت.