***
بیا ای اشک!،
بیا باز هم میهمانم کن،
همچون دیروز،
همچون تمام آن دیروزهای تلخ و طولانی،
بیا ای اشک!،
بیا باز هم همراه ساکت و صمیمی من باش!.
بیا تا سکوت درد آلود شب زندهداری هایم را،
با حضور سوزانت آبیاری کنم!.
بیا ای اشک!،
بیا باز هم میهمانم کن.
میهمان دیدار چهره ی پاک و شکسته ی راستی،
در آیینه ی شفاف وجودت.
بیا ای اشک!،
بیا و باران کویر خشک وجود خاکستری من باش!.
بیا ای اشک!،
بیا و باز هم میهمانم کن،
میهمان لحظه ای آرامش در پناه گریستن،
گریه ای بی صدا و صمیمی و صادق.
بیا ای اشک!،
بیا و باز هم میهمانم کن!.
*******
دیدگاه های پیشین: (3)
نادم
یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 12:51
نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد / آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد .
http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com
پاسخ:
تشنه در دامن آتش گه دیدار کجاست؟
ختم این درد فزاینده دشوار کجاست؟
سوختم در تب و این شب به سحرگه نرسید!
گریه خلوت طلبد، شانه دیوار کجاست؟
آزاد
یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 18:03
بغضهای سر بهوا …
و اشکهای سر بزیر …
شاهدان احوال این روزهای بارانی اند …
حس و حالتان …
به طراوت و زیبایی رنگین کمان پس از باران .
سلام
سپاس از این شعر بارانی .
پاسخ:
سلام دوست آزاد من.
چه زیباست رنگین کمان پس از باران! به یاد دارم تصویر مهربانش را، که پس از هر باران به نگاه کودکیم لبخند می پاشید. چه دلتنگم برای تصویری که دیگر بیگانه است با چشمان تاریکم!
یعنی میشه به رنگین کمان پس از باران رسید؟ منتظرم. برای خودم، برای شما، برای همه.
دعا کنید دوست من. دعا کنید. می ترسم تاب نیارم. دعا کنید.
ایام به کام.
زهره
جمعه 14 شهریور 1393 ساعت 23:14
سلام پریسای مهربون
عالی بود
امیدوارم همیشه شاد باشی
http://www.whiteeagle.blogfa.com
پاسخ:
سلام دوست عزیز.
چه ذوق کردم اومدی! ممنونم از تعریفت و از حضورت.
پاینده باشی.