هماره به پیش!

***

تمامی وسعت ساکن دیشب را، لحظه به لحظه، ذره به ذره، ستاره به ستاره،
دوشادوش حرکت نا ایستای زمان،

آرام، خسته، همچون غباری بی نشان،

پیش رفتم با نگاه تاریک، تبدار،
بیدار

و جُستَم، آه به آه،
در میان خاموشی سیاه لحظه های شب اندود،

غبارین، تاریک، نابود،

تا مگر بیابم سکوت امنی را که بتوان فریاد کشید در سینه اش،
سنگینی تلخ دلتنگی های ناگفته را.

جدا از شب، فارغ از خود، غایب از حضور،
دور از مهر عطابآلود دیدگان همراهان دور،

نیافتم!
هیچ نبود!

هیچ!.

جایی نیست!، نفسی نیست!،
هوایی نیست!.

در جای جای این زمان و این زمانه تبآلود،
جایی نیست برای به امانت گذاردن دلتنگی های من!

کجاست آن سکوت صبور که به ودیعه بگذارم بر شانه های ناپیدایش،
دلتنگی های ناگفته و نانوشته خود را؟!

به کجا باید برد، در این آواره بازار سراسر انکار،
حدیث نهان اشک های ز آتش سرشته خود را؟!

به که باید سپرد، در این بی آغاز بی انجام هستی،
خاطرات به خون آغشته خود را؟!

شب رفت و امروز،
باز من،

در مهار پنهان روحی خسته، بی تاب،
شکسته،

غوطه می خورم در میان دیگرانی که چه بسا آنان نیز، اسیرند در حصار شکستگی های نهان خویش،
می بالم، می خندم، می گویم همچون دیگر عروسک های این خیمه شب بازی بزرگ و بی پایان:

-زندگی در پیش است! پس هماره به پیش!،
هماره به پیش!.

***
دیدگاه های پیشین: (4)
هادی
جمعه 7 شهریور 1393 ساعت 11:32
سلام
با چند قالب وبلاگ حرفه ای و خاص به روزم
خوشحال میشم که از سایتم دیدن کنی
http://sitesetup.ir
پاسخ:
سلام.
خیلی هم خوشحال میشم. کاش بلد بودم از طرح های شما استفاده کنم! بلد نیستم ولی عاشق دیدنی های جدیدم. ممنونم که دعوتم کردید. حتما میام.
ایام به کام.
فرشته
جمعه 7 شهریور 1393 ساعت 14:22
بسه دیگه کوتاه بیا

پاسخ:
نه.
آزاد
جمعه 7 شهریور 1393 ساعت 15:42
زندگی پژواک دلتنگی است
از روز زاده شدن
تا لحظه ی وداع …

سلام
سپاس فراوان
مثل همیشه زیبا سرودید .

پاسخ:
سلام دوست عزیز من.
خوشحالم که باز می بینمتون.
قصه غریبیه زندگی.
به راستی چیست تعبیر این رویای رنگین که گاه سیاه است و گهی سپید؟! چه کسی می داند!
ایام به کام.
حسین آگاهی
شنبه 8 شهریور 1393 ساعت 12:29
سلام. زیبا بود مثل همیشه.
زندگی هم بازی عجیبیه ما که داره شب و روزمون یکی میشه.
همه اش شب.
http://www.foggylife.persianblog.ir
پاسخ:
سلام دوست من.
ممنونم شما لطف دارید به من مثل همیشه.
بازی زندگی هم برگه هاش گاهی رو میان گاهی پشت. واسه ما سیاهش کمی بیشتر از حد معموله. سفید کردنش هم تا جایی که من عقلم می رسه کار من یکی نیست. چی میشه گفت! تا چی پیش بیاد و صبح کی برسه. خدا رو چه دیدی شاید هم رسید.
ایام به کام.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *