***
باز، آغاز می کنم،
این شرح هزاران بار، گفته را.
باز، پرواز می کنم،
وسعت این آه در سینه نهفته را.
و در شکست شفق در نگاه دلم،
این آغاز را چقدر خسته ام!،
و بر ویرانه های این انتهای خاکستری،
خاموش، بر شانه ی یلدا شکسته ام!.
به راستی، کجاست، پایان این آغاز!؟
به راستی، کجاست، بطلان این بال های بی پرواز!؟
و باز، آغاز می کنم،
در این هوای خاکستری،
عشق را، خون را و شفق را،
باز، پرواز می کنم.
و آیا می توان دوباره آغاز کرد،
این دردناک ترین انتها را، تا پایانی سپید!؟
و آیا می توان دوباره پرواز کرد،
با یک داستان درد، با هزاران داستان زخم جاویدان، شب را تا طلوعی ناپدید!؟
برایم دعا کن خدای خاکی من!،
برایم دعا کن!.
*******
نوشته شده توسط پریسا جهانشاهی
نظرات (2)
آزاد
چهارشنبه 22 مرداد 1393 ساعت 11:33
پایان پذیر نیست …
راهی
که با ” آه ” آغاز می شود .
سلام
بسیار زیبا سرودید
عمیق و پر احساس
تشکر فراوان ، از بذل این همه زیبایی .
پاسخ:
سوختم! چه گدازان است این شب ها آه من!
***
سلام دوست عزیز.
ممنونم از لطفی که بهم دارید.
شاد باشید و همیشه آزاد.
مریم
چهارشنبه 22 مرداد 1393 ساعت 18:25
سلام عزیزم. عالی بود.
چرا دیگه کتاب نمیزاری؟ چرا بهم آدرس ندادی رمانها رو بهت بدم؟ من هنوز سر قولم هستماااااا. موفق باشی دوست خوبم.
http://ashaareman.blogfa.com
پاسخ:
سلام دوست من.
فضای ووالای من داره تموم میشه و باید بیشترش کنم تا بتونم کتاب بذارم. اگر خدا بخواد امروز و فردا اقدام می کنم.
ممنونم از حضورت دوست من.
ایام به کام.