لبخند بیداری

***

در آغوش این دیوارهای تا به آسمان،
زیر سقفی به رنگ ابدیت،

در قلب هجوم طوفان های خزان،
که می آیند، دست در دست دهشت،

در مسیر سیل وحشی فاجعه،
که می تازد گویی تا همیشه،

بر بلندای پرتگاه سیاه تردید و ای کاش،
محو در ژرفای بیم فرو افتادن،

در تماشاگه ویرانی تمامی خویش،
فرو در هیاهوی ساکن سکوت،

در شهر بی ستاره ی شب،
در عصر بی نهایت غفلت،

من، پیچیده در لفافه ی خیس آه،
دمی لبخند بیداری را به خواب می بینم!.

*******
دیدگاه های پیشین: (1)
آزاد
یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 11:11
تعجیل دارند …
برای رهایی
پرنده های اشک
از قفس چشمانم .

سلام
بی نهایت زیبا
ممنونم

پاسخ:
سلام دوست من.
چه نام قشنگیه آزاد!
حس می کنم شما از اون دسته عزیزانی هستید که حضورشون رو همیشه دوست دارم. پس لطفا بدون حتی1لحظه تردید با ما در آنسویشب بمونید و یقین داشته باشید که من همیشه و همیشه شاد میشم از بودنتون.
این چند روزه هیچ کار درست درمونی نکردم و کلی عقبم. از اون جمله ایمیل ها و پیغام هاییه که نشد بهشون جواب بدم. امیدوارم فرستنده هاشون سکوتم رو ببخشن. امروز اگر خدا بخواد باید بجنبم. ببخشید جناب آزاد که این ها رو توی جواب کامنت شما میدم آخه این چیز ها رو نمیشه توی مثلا1پست گفت و من هم زیاد پر حرفم و دوست دارم حرف بزنم پس تمام پر حرفی هام خراب شد روی کامنت شما. معذرت می خوام.
خوشحالم دوست عزیز که هستید. همیشه بمونید و دوست عزیز من و آنسویشب باشید.
ایام به کامتون از حالا تا همیشه.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *