آه خدایا!

***

آه خدایا!،

ای هستی جاودان!،
ای غبار قصه ی مهربانیت نشسته بر خیال شکسته ی من!،

ای نهایت نیاز عارفان!،
ای کوه کَرَمَت شکسته بال های خسته ی من!،

آه خدایا!،
خدایا!،

از آن بالا ببین، که اینجا میان خاک،
دست توانای عدل و رحمتت، چه سیاه یکدست، تقدیر مرا نقش کرده است!.

از آغاز سیاهم تا کنون، بسیار می گذرد،
و دست خسته ی شب، هنوز بی وقفه از روی داستانِ بودنم مشق می نویسد!.

آه خدایا!،
خدایا!،

کاش در آن لحظه ی سرد،
قلم لطف تو مرکب نداشت تا از این نعمت سیاه، برخوردارم سازی!.

***
دیدگاه های پیشین: (2)
آرشید
سه‌شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 18:55
شکسته ام …
حال پرنده ای اسیر را دارم
که با قفس سقوط کرد .

سلام و سپاس فراوان
برای این مناجات سروده ی زیبا .
http://sheed.blog.ir
پاسخ:
پرواز ماندنیست!
چه دروغ تلخی!
در ناکجایی که آسمان بر سیاهی خاکش فرو می ریزد، پرواز را در کدامین افسانه می توان جست؟! پرواز را به خاطر بسپار. در قاب سیاه یادگار از آسمانی که دیگر نیست این تصویر محو را جاودانه نگاه دار.
پرواز را به خاک بسپار.
آسمان اینجا سرابی بیش نیست.
***
سلام دوست من.
ببخشید که اینهمه سیاهم. دست خودم نیست. این روز ها زیادی سیاهن. ببخش دوست من.
پاینده باشید.
حسین آگاهی
جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 12:41
سلام.
مناجات زیبایی بود.
http://www.foggylife.persianblog.ir
پاسخ:
سلام دوست من.
ممنونم.
پاینده باشید.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *