***
خاک،
این دریادل تاریک،
چه قصه ها دارد نهان در سینه ی خویش،
از همیشه تا همیشه.
و چیست در این خانه ی سیاه اسرار،
اگر روزی خاک، سینه گشاید.
همه چیز.
خاک،
این انتهای تمام آغاز ها،
اگر روزی افشای راز کند،
تمام داستان هستی را می توان دید، از آغازتا انجام،
از وجود تا عدم،
تمام داستان هستی را می توان خواند،
از ابتدا تا انتها،
در سینه ی این نماد سرد عدم.
و این، خود، داستانیست غریب،
در دفتر آفرینش.
و چه ناخواناست!.
*******
دیدگاه های پیشین: (4)
حسین آگاهی
سهشنبه 31 تیر 1393 ساعت 23:15
سلام. دید جالبی نسبت به خاک دارید.
خیلی دوست دارم من و خیلی های دیگه توجه کنیم که فقط خاک بودیم که این همه به قول امروزیا جوگیر نشیم.
سفری از خاک و دوباره به همون خاک.
http://www.foggylife.persianblog.ir
پاسخ:
سلام دوست من.
خاک. بله ما فراموش کردیم و کاش می شد که به یاد بیاریم! اگر اینطور می شد خیلی از اتفاق های سیاه دیگه نمی افتاد.
پاینده باشید.
علی
چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 02:59
سلام وبلاگ جالبی داری وقت داشتی به من هم سربزن ایراد وبلاگمو بگو خوشحال میشم
عــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــی
http://ploton.blogsky.com
پاسخ:
سلام دوست عزیز.
به وبلاگ شما چندین بار اومدم و این اواخر نمی فهمم چی می شد که نمی شد وارد بشم. باز هم امتحان می کنم.
ایام به کام.
صونا
چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 12:02
سلام دوست عزیز
اگه موافقی تبادل لینک کنیم ب وبلاگم ی سری بزن
www.lsheep.blogsky.com
پاسخ:
سلام دوست عزیز.
دارم از وب شما میام. جای دنج و با مزه ایه. من آدم فضولی هستم و دست خودم نیست. این گوسفنده داستانش چیه؟
ایام به کام.
آرشید
پنجشنبه 2 مرداد 1393 ساعت 10:27
زمین …
این پاره ی دل آسمان …
کرورها بار متولد شد و مُرد !
با هر میلاد و مرگ ناگزیر رهگذران
اما آنچه هنوز بر مدار او مقدر است …
حفظ اسرار بشریت است …
تا شهادت رستاخیز .
————
بسیار زیبا … خاص … و تامل برانگیز
تشکر ویژه دارم
بابت این اثر نفیس .
http://sarvina.blogsky.com/
پاسخ:
چه دردیست سنگینی بار این رسالت تاریک بر شانه های خاکی خاک!
***
ممنونم از حضور ارزشمند شما دوست عزیز من.
ایام به کام.