دیشب

***

دیشب،
آسمان به احتضار عشق، سیاهپوش بود.

و سکوت،
آواز را به مسلخ می کشید.

از نگاه شب،
بر گور سحر، ظلمت می بارید.

و ستارگان،
در آتش غیبت مهتاب، خاکستر می شدند.

دیشب،
شب تولد فاجعه بود.

بر خاک خزانزده ی بهار،
بوستان بوستان، همیشه بهار پرپر بود.

و عشق،
در گوش سرو فرو افتاده ی باغ، وصیت می کرد.

و جهان،
در زیر خیمه ی عزای عاطفه خورد می شد و فرو می ریخت.

دیشب،
سالگرد وداع بارانی ما بود.

*******
دیدگاه های پیشین: (2)
آرشید
پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 14:52
مرا بخوان !
من از ابهامی تلخ …
خزیده بر انزوای سرابِ نقطه چین های ته نشین شده …
در انتهای سطر می آیم .

سلام
بسیار زیبا سرودید . سپاسگزارم .
http://sarvina.blogsky.com/
پاسخ:
نقطه ها چه تنهایند. تنها ترین کامل کننده های جهان. پایانبخش های بی صدا که آخر سطر ها نظاره می کنند آغازها، ادامه ها و پایان می بخشند بر ناتمام هایی که بدون آن ها تا ابد ناتمام می مانند.
و چه تنهایند این پایانبخش های تنها!.
سلام.
ممنونم. فقط نوشتم. فقط نوشتم. فقط.
ایام به کام.
علی
پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 15:44
سلام وبلاگ جالبی داری وقت داشتی به من هم سربزن خوشحال میشم
عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
http://ploton.blogsky.com
پاسخ:
سلام. ممنونم. همین الان میام به وب شما.
پیروز باشید.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *