کاش گریه می کردم!

***

کاش می دانستی چقدر می خواهمت!،

تمامی مسافت تاریک تقدیر خاکی خود را،
از کران تا کران،

از آغاز تا پرواز،
از فغان تا افغان،

تمامی ترسیم احساس را،
تا جایی که در میان حصار شب اندود وجود عتشناکم جای می گیرد،

تمامی وسعت فریاد را،
تا آنجا که سوار بر پژواک، می توان پیمود،

تمامی حضور این غیبت همیشگی ات را،
تا انتهای بودن و فراسوی هستی سیاه خویش،

همه را و همه را،
برای یافتن دست های عزیزت

جای به جای،
قدم به قدم،

نفس به نفس،

همه را و همه را،
از ستاره های سرخ، سرشار می کنم.

کاش یافتنی بودی!
کاش!.

آه! آری ای فاتح رویاهای بی تعبیر خواب و بیداریم!،
این قصه چه آشناست،

در زنجیر تقدیریم،
تقدیر، نامراد است! می دانم،

رسیدنی در پایان این رفتن و رفتن نیست،
فاصله ها زیاد است! می دانم.

کاش نمی دانستم!،
کاش!.

و حال، که می شنوم در نهان،
طنین تابناک شکستن روح خود را در زیر بار این قصه ی آشنا،

چه تلخ است سکوت!،
چه دشوار است فریاد!،

چه بسیار است بیداد!.

خدایا!،
خدایا!، کاش گریه می کردم!.

کاش گریه می کردم!،
کاش!.

اما باید بود،
باید ایستاد،

باید ماند بر جای، چون کوه،
پایدار، استوار.

-خواستن، توانستن است-

این شعارها چه آشناست!،
شاید جاودانهترین دروغ.

به جاودانگی شکست و شکستن.

و زندگی،
این مردن آرام،

لحظه به لحظه،
قدم به قدم،

نفس به نفس،

خدایا!،
خدایا!،

چه باید گفت؟

وقتی که دانستیم پژواک تمامی آرزوهایمان،
که از مشت های بسته ی تقدیر، گداییشان می کنیم،

در لایه های مه گرفته ای به نام -حکمت-محو می شوند،
مثل خود ما.

چه باید گفت!؟

کاش می دانستم!،
کاش!.

لیک، باید باور داشت، راستیِ این دروغ جاویدان را،
باید باور داشت!.

باید بود،
باید ماند،

باید رهسپار شد در این جاده های پیچ در پیچ،
تا هیچ.

باید تنها بود و تکیه زد بر خیال،
باید سفر کرد به سوی محال،

باید بر جای ماند، چون کوه،
باید ایستاد.

بی جنبش،
بی فریاد.

آری، باید ایستاد.

حتی خسته،
حتی شکسته.

کاش می توانستم!،
کاش!.

*******
دیدگاه های پیشین: (7)
sepanta
سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 09:04
ولی گریه نکن ! آره ،باید پایدار و استوار باشی

پاسخ:
گریه رو نمی تونم بگم که نمی کنم. اما استواری رو دارم سعی می کنم. با تمام تکه های اراده خورد شدهم دارم سعی می کنم.
کاش موفق بشم!
ستایش
سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 17:38
گاهی وقت ها “سکوت” بهترین حرف و “نبودن ” بهترین حضور است . . .
http://www.sokootefereshteh.blogfa.com
پاسخ:
در سکوت خویش مردم، در غیبت خود گم شدم. نتیجه تاریک بود.
فراموش شدم!
فراموش!
نخودی
دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 01:12
سلام پریسا جون شرمنده که اینجا مزاحمت می‌شم
گفتم پست قدیمی هست کمتر ممکنه کسی سر بزنه این طوری راحت تر بتونم بپرسم “البته اگر خواستی جواب بده و اگر هم خواستی بعدی این کامنت رو پاکش کن”
شاید بگی این نخودی هم همه چیز و همه جا رو با هم قاتی می کنه از تکبال توی محله می پرسه از محله اینجا ولی خب نمی‌دونم من دست خودم نیست انگار و این سؤال رو توی محله هم نمی تونستم بپرسم
خب چطوری بپرسم در مورد رعد شما چرا با ایشون متفاوت با بقیه هستی؟ آیا شخصیت حقیقی ایشون با اونچه که خودشون تو محله گفتند متفاوت هست و نمی‌دونم من واقعاً دچار تردید شک و یه حس و حال قرنقاتیی شدم که توضیحش واقعاً از دست قلم و کیبردم ساخته نیست …. نمی‌دونم اصلاً من درست حس کردم یا نه؟ و آیا اصلاً درست بوده مطرح کردن این سؤال اینجا یا نه؟ در هر حال اگه خواستی کمی برام توضیح بده میام می خونم اگر هم که صلاح می‌دونی این کامنتو پاکش کن اصلاً چی گفتم کاشکی خیلی قرن قاتی نشده باشه ….
http://lanternmoon92.blogfa.com
پاسخ:
سلام نخودی عزیز.
شما هر جا که دلت بخواد هر چیزی دلت بخواد می تونی ازم بپرسی عزیز. چرا پاکش کنم؟ مگه حرف بدیه که پاک بشه؟ من بد های واقعا بد توی کامنت دونیم دارم و پاکش نمی کنم. کامنت شما که نشان1دوسته جای خود داره.
درست حس کردی عزیز. البته در مورد بینش منفی من.
راستش این بنده خدا رو دوست ندارم. باهاش موافق نیستم. من در مقامی نیستم که سفت و مطمئن بگم این آدم چنین و چنانه ولی می تونم نظر خودم رو بگم که مثلا از نظر من یا از دید من این بنده خدا چجوریه. واقعیتش من به چند دلیل که شاید فقط بینش خودم باشه با ایشون موافق نیستم.
دلیل هاش چندتا هستن.
1. بهش اعتماد ندارم. احساس می کنم هرچی از خودش توی محله گفته دروغه. احساس می کنم ایشون نه متولد57هستن نه معلمن نه اینی که نشون میدن هستن. احساس می کنم در مورد مهرش به اینجا و به بچه های ما هم راست نگفتن و نمیگن و خواهان بچه های ما و محله ما هم نیستن. این اولیش.
2. احساس می کنم دروغ هاش واسه حفظ حریمش نیست و دلیل های دیگه ای داره. حس می کنم این دلیل ها هرچی هست به ضرر محله من هستن و ایشون با آگاهی کامل داره این کار رو می کنه. بله گفتم تصورم اینه که در مورد خودش راست نگفته ولی از نظر من با تمام این حرف ها فقط همین اندازه که بهم، به من1نفر ثابت بشه و واقعا مطمئن بشم قصد و نیتش ویرانی محله عزیز من نیست باقیش رو بیخیالم. یعنی اینکه کی هست و چی هستن واسهم تفاوتی نمی کنه. به هر دلیلی که واسه خودش داشت دلش خواسته بگه که1معلم ادبیات هست و متولد57هست و دیگه هرچی. اتفاقا حفظ حریمش واسهم محترم هم هست ولی فقط به این شرط که خاطرم ازش جمع باشه که البته نیست. احساس می کنم از طرف نمی دونم کی و چی اومده محله رو از هم بپاشه. ببین من به گوش کن1چیزی بیشتر از1سایت اینترنتی معمولی عشق دارم و بهش، به همه چیزش، از مدیرش گرفته تا تک تک اعضای آشنا و ناشناسش احساس محبت و بستگی می کنم. و ایشون از نظر من اومده با پنبه سر ببره و به روش موریانه ها داقونش کنه چون دشمن با تبر نتونست کاریش کنه از این راه وارد شده. من از خیلی پیش تا حالا در مورد گوش کن و بالا و پایینش منفی زیاد شنیدم و می شنوم. حضوری و غیر حضوری، کتبی و شفاهی خواستن قانعم کنن که دارم1جا هایی در موردش اشتباه می کنم. شنیدم و در خیلی موارد حتی دفاع هم نکردم و فقط گفتم عجب. دفاع نکردم چون فایده ای نداشت. ولی همون لحظه ها هم حتی1درصد از محبت و سپاسم نسبت به گوش کن و همه چیزش کم نشد. گوش کن واسه من بیشتر از تصور ایشون ارزش داره و عزیزه و حس می کنم ایشون اونجاست که ستون هاش رو سست کنه. واسه تفریح یا واسه هر چیزی که من تصور می کنم و گفتنش جایز نیست.
3. از نظر من ایشون وقیح هستن. اینقدر وقیح هستن که تمام ما رو تک تک به تمسخر گرفتن و به تمام انتقاد هایی که به هر زبونی بهش شد، زبون منطق، شوخی، پند، خشم، و سکوت، به همهشون جواب های تمسخر آمیز و سر بالا دادن و به معنای واقعی شورش رو در آوردن. و در تکمیل تمام این ها در جواب آقای چشمه که بسیار محترمانه دلایل دلگیری ها ازش رو واسهش توضیح داد در کمال وقاحت گفتن من همین هستم و عوض بشو هم نیستم. جای دیگه هم گفتن خوب من اینطوری هستم و هر کسی نمی خواد مجبور نیست من رو بخونه، می تونه ازم رد بشه. باقی اهل محل به من و چندتا دیگه از هم محلی ها معترض شدن که باید بهتر باهاش برخورد کنیم که بینا ها نگن ما نابینا ها بی اعصاب و بی ظرفیتیم. ولی من یکی خیالم نیست. ایشون می تونه بره هر جا نشست بگه1سایتی بود که بهم نشون داد تمام نابینا ها با ظرفیت و محترم هستن فقط1پریسا اونجا بود که نه اعصاب داشت نه ظرفیت و نه هیچ صفت مثبتی داشت و تمام وجودش منفی بود. به نظرم فعلا همین3تا که گفتم بس باشه.
ببین درست گفته ازش خوشم نمیاد ولی دارم سعی می کنم ندیدش بگیرم. تا اینجاش توی این سعیم نه موفق بودم نه ناموفق. ولی اگر زمانی ببینم نمی تونم و حضورش و رفتارش داره زیاد اذیتم می کنه ترجیحا ظرفیت محدودم رو برمیدارم و بی صدا از محله میرم. ترجیح میدم در جایی باشم که فهم بالای تازه وارد هاش به احساسات سطح پایین من بی جنبه برسه. یکی2روزیه که بی صدا دارم به این رفتن فکر می کنم. شاید بهتر باشه من بجنبم. در جایی که بیگانه هایی شبیه ایشون خودی هاش باشن همون بهتر که بی ظرفیت هایی شبیه من1فکر دیگه واسه خودشون کنن. ولی بهش بگید. من هر جا که باشم گوش کن رو بی نهایت دوست دارم و اگر زمانی بشنوم که تصورم درست بوده و دستش به خراب کاری اینجا رفت بالا هر کاری از دستم بر بیاد واسه ضربه زدن بهش می کنم. این هر کاری می تونه از هر مدلی باشه. شاید هیچ کاری ازم بر نیاد جز بدترین دعا ها که هر زمان یادش بی افتم بفرستم واسهش.
البته باز هم میگم این ها تمامش نظرات شخصی خودم بود در مورد این بنده خدا که می تونن اشتباه باشن و خدا نکنه نظرات شخصی من که احتمال خطا هم توش کم نیست، شما رو نسبت به این آدم مردد و مشکوک یا خدای نکرده بدبین کنه. من فقط دیدگاه خودم رو گفتم و امیدوارم این ها که نوشتم بینش شما رو نسبت به ایشون تغییر نده که اگر من اشتباه کرده باشم گناه خراب کردن دید شما هم می افته گردنم و خدا نکنه که اینطوری بشه!.
ببخش عزیز اینهمه صریح و بی پرده حرف زدم. شاید درست نبوده اینطوری بگم ولی ترجیح دادم صادق باشم و حتی اگر خودش هم اومد و خوند نظر واقعیم رو بدونه نه1مشت تعارفات و احتیاط های معمول رو. از شما معذرت می خوام نخودی. دوست نادیده و عزیز من. صداقتم زیادی تند بود شاید از نظرت ولی به خدا من فقط خواستم راست بگم. ببخش عزیز. پاکش نمی کنم. هر زمان که دلت خواست و تونستی بیا و هرچی دلت می خواد برام بگو. انتقاد کن، نصیحت کن، ایرادم رو بگیر، یادم بیار که باید مهربون تر باشم، و بهم بگو اگر جایی، کسی، چیزی، ماجرایی هست که مهربون بودنم رو بی اون که بخوام و بفهمم ازش گرفتم و نباید اینطوری باشه.
برام دعا کن دوست عزیز من. دعام کن. دعا لازم دارم خیلی زیاد. برام دعا کن.
معذرت می خوام اینهمه دراز شد. اندازه1پست.
ممنونم از حضور عزیزت.
ایام به کام.
نخودی
دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 23:57
ممنون خانمی که با حوصله برام نوشتی شدیید
خب از کجا شروع کنم
اولش که مطمئن باش دیدگاه من نسبت به دیگران هیچ وقت متأثر از نظر دیگران راجع به اون فرد نبوده و خب این بار هم مستثنی نیست و به هر نتیجه ای هم که آخر برسیم من شخصاً مسؤولیت دیدگاه خودم رو می‌پذیرم.
در مورد گمان های شما در مورد این که در مورد سن و تحصیلات و شغلش اونی که می‌گه نیستش واقعیت برای من هم چندان تفاوتی نداره چون در واقع فرقی هم نمی‌کنه که ایشون چه کاره یا چن ساله باشند
ولی اینی که می‌گی مهری به بچه ها ندارند و هدفشون ضربه زدن به محله و ویرانی اون هست رو هنوز کامل به این نتیجه نرسیدم یعنی من چنین برداشتی نکردم و خب بنظر من هم ایشون هرچقدر هم که توانمند باشه اگر هم که به فرض چنین هدفی رو دنبال کنه موفقیتش در حد منهای صفر هست چون ما همه محله رو دوست داریم و این که محله رو دوست داریم نه به خاطر خود محله هست که خودش به تنهایی فقط یه وبسایت هست مثل هزاران هزار وبسایت دیگه ای که یه سرچ بزنیم تو گوگل برامون میاره، ما محله رو به خاطر گرماش، دوستیهاش و مهربونیهاش و هم دلیهاش دوست داریم البته می‌گم ما چون فکر می کنم شما هم در این مورد موافق من باشی ولی خب اعتراف هم می کنم در مورد همه نمی تونم اینو بگم
بگذریم داشتم می‌گفتم که خب شاید این خانم آدم مشکوکی باشه ولی خب نمی‌تونه که ستون های محله رو کاریش بکنه و اصلاً از همه این حرفها گذشته می‌دونی وقتی آدم به کسی حس بدی داشته باشه و بینشش منفی باشه همه این منفی ها فقط برای خودش هست خودش هست که اذیت می‌شه و حالا ون فرد چه در واقع آدم منفیی باشه یا مثبت ….
می‌دونی این که تو بخوای از محله ای که دوستش داری بخاطر یک نفری که حس و بینشت نسبت بهش منفی هست بکنی بری خب قابل قبول نیست این مدل کنده شدن آدم رو میشکنه دردناک هست سخت هست و همهش منفی هست … همینجایی هست که نشون می ده چقدر مهربونیت به خودت کم هست یعنی هی هرچی من می‌گم مهربون باش بازم گوش نمی کنی که….
خب خیلی حرفیدم معذرت ولی نمی‌دونم اصلاً تونستم منظورم رو برسونم یا نه ….
راستی یادم رفت هیچ وقت برای هیچ کس یعنی هیچ کس هیچ کس از اون بد ترین دعاهایی که از دستت برمیاد نفرست هیچ وقت در هیچ شرایطی ….
من واقعاً قابل نیستم که برای کسی دعا کنم ولی صمیمانه از خدا می‌خوام که همیشه هوات رو داشته باشه و پشت و پناهت باشه تو هم برای من دعا کن که این روزها شدید محتاج دعا شدم گویا انگار؟

پاسخ:
سلام عزیز من.
بله موافقم با تمامش. منفی دیدن ها اول خودم رو اذیت می کنن. من در تمام عمرم فقط از1نفر به معنای واقعی متنفر شدم و این نفرت هر لحظه که به یادم میاد چنان اذیتی می کنه که باورم نمیشه1حس بتونه اینطور آزار بده. نه! منظورم این خانم نیست. از ایشون فقط خوشم نمیاد یا دیگه خیلی سفت بگیم ازش بدم میاد. ولی نفرت داستانش متفاوته. من تا زمانی که خودم نفرت خالص رو درک نکرده بودم این رو نمی فهمیدم و حالا با شما موافقم.
این هم درسته. من محله رو بیشتر از اینکه بشه توصیفش کنم دوست دارم. در شرایط بسیار بدی گوش کن رو شناختم و قدم به قدم توش چرخیدم تا بهتر و بهتر شدم. اگر به من باشه که امثال این بنده خدا به هیچ قیمتی نمی تونن کاری کنن حتی با معجزه. ولی همه شبیه من و شما نمی بینن و من حسابی دلواپسم.
نمی دونم. دیروز اسم این بنده خدا از3جا بهم رسید. پیامک، اینجا، اسکایپ. که تو پریسا چرا با این خوب نیستی. و من فقط برای شما درست و حسابی توضیح دادم و با آخریش که اسکایپی بود رسما درگیر شدم. اون بنده خدا هم هیچی نگفت و من از جا در رفتم و هرچی دلم خواست گفتم. این آدم می خواد هر طور شده خودش رو به همه ما تحمیل کنه. شما ها همه اینقدر بزرگوار هستید که تحملش کنید ولی من اینهمه بزرگوار و اینهمه صبور نیستم. باید بفهمه که همه جا این مدل لوده و جلفش جواب نمیده.
کندن از محله هم، راستش نمی دونم. این روز ها فشار های نامرئی1کمی به همم ریخته. باید سر فرصت وقتی فشار ها کمتر و زخم ها کهنه تر شدن درست و حسابی روی نظرات الانم فکر کنم. کاش هرچه زودتر بتونم دوباره درست بشم!
دعا. همیشه کارمه. این تنها کاریه که بر میاد ازم واسه تمام افرادی که می شناسم و نمی شناسم و به خصوص عزیزانی که هرچند ندیدمشون ولی عزیز هستن و خودشون نمی دونن که چقدر.
ممنونم از حضور عزیزت.
ایام به کام.
نخودی
سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 14:33
پاسخ:
سلام بر آقای آگاهی گرامی در کشاکش امتحانات
واقعاً ممنون از صمیم قلب
باور کنید بدون هیچ اغراقی می‌تونم بگم این یکی از بهترین بهترین کامنت هایی هست که دوستان برام گذاشتند اون قدری که فکر کنم هر چند وقت یه بار بیام بازش کنم از روش یکی دو بار بخونم شدییید ممنون خیلی ….
یوگا رو هم حتماً برید امتحان کنید واقعاً ارزشش رو داره و ان شا الله که از پس دادرسی مدنی هم بر میایید و پاس که شما
همیشه پاسید بهش گل بزنید اونم از نوع چرخشیش …..

باز هم ممنون از کامنتتون و حضورتون و کلاً شدییید مرسی :)*

پاسخ:
سلام نخودی عزیز.
ببخشید!؟ الان چی شد!؟ من باید الان جواب بدم به این کامنته!؟ به نظرم این مال آقای آگاهیه! آقای آگاهی کوشید بیایید کامنتتون اینجاااااست!!؟
نخودی
سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 15:34
وااااای چی شد این اونجایی که باید ثبت نشد بعدش اینجا چی کار می‌کنه خخخخ شکلک پکیدن از خنده
خب فکر کردم اون کامنت مفقوده ثبت شده دیگه متن کامنتم رو نگه نداشتم بذار ببینم گفته بودم که همین قدر که من مطمئن شدم شما اذیت نیستی از مدل حست به اون بنده خدا برام کافی هست چون نمی‌شه هم که آدم به تمام هفت هشت ملیارد آدم روی زمین خوش بین باشه و از تک تکشون خوشش بیاد، دیگه این که شدید مرسی از لطفی که به من داری در حد خیلی شدید تر از شدید و وای چی گفته بودم اون وقت خدای من الآن حتی نوشتن ساده هم از دستم بر نمیاد خخخخ
پریسا شما برام یه دوست خاص هستی این که حس و حالت خوب باشه برام خیلی مهم هست و خب بخاطر همین بود این همه مزاحمت شدم فعلاً که خدا رو شکر همه چی آرومه من الکی نگران بودم “ولی خودمونیم ها من اون کامنتمو می‌خوااام کلی نوشته بودم ….. زار زار …..”
ایام به کامت خانمی و شاد باشی تا همیشه

پاسخ:
کامنته هست عزیز. امروز صبحی جواب دادم بهش. مگر اینکه1کامنت دیگه هم این وسط باشه که گم شده و من ازش بی اطلاعم. عجب کامنت به کامنتی شد آخجون!
نگران چی هستی عزیز من؟ الان این پرسش ایهام داره برام. از جهت موضوع پرسش نگرانم شدی یا از جهات متفرقه که اینجا…
نگران نباش دوست نادیده و بسیار عزیز من. فعلا که شکر خدا همه چیز درسته. من در برابر عواملی که هیچ طوری نمیشه که بشه زورم برسه به رفعشون یا توان این رفع رو در روحم نمی بینم، خودم رو دربست سپردم به خدا. حتما حفظم می کنه. امیدوارم که حفظم کنه و اگر هم نکرد حتما مصلحتش این بوده که من همین طرف مجازات بشم تا واسه اون طرف نمونه. ولی اگر انتخاب با خودم باشه ترجیح میدم دعا کنم حفظم کنه. شکلک عراجیف می بافیم!. خداییش اتفاق کامنتناک خوشگلی بود. اجازه بده پاکش نکنم هرچند مال من نیست. آخه من نمی دونم چه مرضی دارم که کامنت ها رو پاک نمی کنم حتی تبلیغی ها رو. حتی کامنت های خیلی خیلی خیلی منفی رو هم که حسای بهم لطف داشتن رو پاکشون نکردم. این هم بذار بمونه قشنگه.
ممنونم از اینهمه محبت شفافت. امیدوارم هرگز نخوایی این مهر قشنگت رو ازم پس بگیری. جدی میگم. من این محبتت که بهم داری رو، این محبتی که همهتون بهم دارید رو دوست دارم. خیلی هم دوست دارم.
ایام به کام.
نخودی
سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 20:09
عزیزم نگاران خودت بودم که دیگه بگذیم از اون ماجرا اومدم بگم که خب منم دوست دارم این کامنته اینجا بمونه چون جدی کلی بابتش خندیدم و یه مدلهایی خاطره ساز شد گویا …. بجای این کامنت اشتباهی یه کامنت دیگه نوشته بودم که اشتباهی کپی پیست شد و خب اون رو نمی‌دونم که کجا مفقود شد.

همیشه در پناه خدا باشید و ایام به کام

پاسخ:
نگران نباش عزیز من. تا خدا هست جای نگرانی نیست. کامنته رو حتما باید با خودم ببرم اون طرف یا هر طرفی که رفتم. به جان خودم از تمام کامنت هایی که تا حالا داشتم با حال تره.
قربان محبتت عزیز که برام اندازه1جهان ارزش داره.
ایام به کام.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *