***
در سرای مرگ، دار عاطفه برپاست،
بیا تا به تماشای اعدام خویش، بنشینیم.
*******
بر مرکب عنان گسیخته ی سکوت،
تا هیچستان، فاصله ای نیست.
آنجا که مرگ هم نیست می شود،
بودنت را به عدم بسپار و دیگر هیچ.
*******
در شبانگاهی داغ از نفس های آتشین،
آنگاه که مشتاقان، پرواز را به تماشا نشسته،
و با فریاد فتح،
سکوت شب سیاه را آزین بسته بودند،
ستاره ای آرام، از اوج خویش، فرو افتاد،
و با سکوت سیاه شبانگاه، هم صدا شد و به خاطره ها پیوست.
*******
دیشب، به خواب تاریک من، از قدم های یاد تو سحر می بارید.
و سحرگاه، از غیبت رویایت چه شب اندود بود!.
کاش می شد که همیشه و همیشه اسیر دیشب بمانم!.
*******
و هان! ای میهمان ناخوانده و ابدی ویرانه های دل خاکستریم!،
ای کاش لحظه ای میهمان یاد سپیدت می شدم،
هرچند، در ژرفای خواب سست و بی تعبیر خویش!.
*******
دیدگاه های پیشین: (1)
sepanta
چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 03:22
این شعرم از نوشته های قدیمته ؟؟ امیدوارم شرح حال الانت نباشه دوست جونم
پاسخ:
بله این هم مال قدیمه و توصیف امروز.
ممنون که هستید آشنا.
پاینده باشید.