پراکنده هایی از دلم

از همه چیز خسته ام، از همه چیز.
از شب های تاریک و از روزهای روشن،
از دروغ های رنگی و حقیقت های سیاه،
از نعمت وجود و انتظار نقمت عدم،
از ترس گناه و از وصف ثواب،
از کابوس دوزخ و از رویای بهشت،
از شکست هایی که به پندار زخم خورده ی ما می آیند، تا شاید یک روز، مایه ی پیروزی باشند،
از خاک زمین و از بی کران آسمان،
از طلوع های تاریک از غروب هایی که می گویند زیباست،
از عشق و نفرت،
از یادِ رفتگان و از اشکِ بر جای ماندن،
از مرگ، از زندگی،
از امید و یأس،
از خود، از شما،
از خدا.
از همه چیز، خسته ام، از همه چیز.
پس کجایی ای پایان خستگی هایم!،
کجایی!؟
دیدگاه های پیشین: (5)
یکی
یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 11:11
خوب خوب میبینم که داری راه میفتی. آفرین همینطور برو همینطوری خوبه. ولی چقدر تلخ میگی. شادتر بگو. تمرین کن میشه. حالا بیشتر منتظرم. دیگه جدی نمیشه اینجارو دیر شارژ کنی. حالا دیگه میام بجای گیر دادن داد و فریاد راه میندازم. قشنگه ولی تلخه. بازم بنویس. فعلا بای.

پاسخ:
سلام جناب یکی.
ممنونم از اعلام رضایت شما.
این که نوشتم البته مال الانم نیست از نوشته های گذشتهمه. الان ماه هاست که دیگه نه چیزی نوشتم نه کار مفیدی کردم. برام دعا کنید جناب یکی. باید بیدار بشم و باور کنم که هنوز زنده ام.
ممنونم از شما جناب یکی و از باقی آگاه تر ها که هستید.
ایام به کام.
حسین آگاهی
دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 17:45
سلام.
باز هم تکرار می کنم که نوشته های شما ارزش چاپ شدن دارند.
اختیار با شماست که چاپشون بکنید یا نه.
اما لا اقل اگه چاپ هم نمی کنید این جا بذارید تا بقیه لذت ببرند.
مگه شعر سپید یا متن ادبی چیه؟
موفق باشید.
http://www.foggylife.persianblog.ir
پاسخ:
سلام دوست من.
چاپ دردسر های خودش رو داره که من باهاش بیگانه ام. ولی از شما بابت لطفی که به من و به نوشته هام دارید ممنونم. اون لحظه که می نویسم نه شعر میگم نه نثر میگم نه به هیچ قاعده و قانونی توجه دارم. اون لحظه که می نویسم فقط می نویسم که سبک بشم و معمولا نمیشم.
ممنونم و شادکام باشید!
مهربان
سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 02:44
سلام عزیزم,خوبی؟مرسی که بهم سر زدی,بازم بیا,اصلا هم پر حرف نیستی دختر,خیلی هم قشنگ حرف میزنی,حالمم الان خوبه,ممنون که دلداریم میدی
http://man-tanham.blogsky.com
پاسخ:
سلام مهربون.
خیلی خوش اومدی!. حتما میام. اینقدر بیام خونه اینترنتیت مهمونی که از دستم خسته شی.
خوشحالم که خوبی. امیدوارم همیشه خوب باشی مایل به بهتر.
ایام به کامت.
sepanta
چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 03:19
قشنگ بود و …. غمگین !! مرسی دوست جونم

پاسخ:
سلام آشنا.
ممنونم. این روز ها راستش دلتنگم و نگران. چجوری بگم؟ جایی بسیار نزدیک و بسیار دور از من اتفاق هایی می افته که دلم نمی خواد بی افته. من داخل ماجرا نیستم ولی نگرانم آشنا. می ترسم. نه برای خودم. دعا کن چیزی نباشه آشنا. دل من گناه داره به خدا دیگه نمی کشه. واسه دلم دعا کن آشنا.
پاینده باشید.
sepanta
چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 21:36
فقط میتونم بگم ازخدامیخوام این مساله ای که گفتی،نتیجه بدی نداشته باشه و طوری بشه که خیالت راحت بشه .

پاسخ:
خیال من رو بیخیال. من تا زنده ام…
همین اندازه که به خیر بگذره و اون هایی که درگیرش هستن سلامت و خاطر جمع باشن واسه من بسه. دیگه مطمئنم بیش از این نباید بخوام چون خدا بهم نمیده. شاید هم نباید بده چون از اولش جواب، جواب من نبود.
بیخیال.
ممنونم آشنا.
پاینده باشید.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *