هوای امتحانات ابتدایی یادش به خیر!

عزیزان سلام.
امیدوارم هنوز و همچنان و همیشه هوای دلتون بهاری باشه.
همچنین امیدوارم اینترنت شما هم مثل مال من پدر اعصابتونرو درنیاورده باشه.
خوب، چه میشه کرد؟ به قول بزرگان، این نیز بگذرد.
فقط ای کاش کمی زودتر بگذرد.
بگذریم.
مدارس هم دیگه اواخرشونه و برای نوجوون ها و دانشجو ها ایام امتحاناته.
من هیچ وقت از امتحان خوشم نیومد ولی خودمونیم، حال و هوای امتحان یک طورهایی بد هم نیست. هیجان قشنگی داره که الان بچه های ابتدایی بیشتر از هر کسی می فهمنش. دلم برای حال و هوای امتحانات آخر سال ابتداییم خیلی خیلی تنگ شده. کاش می شد یک بار دیگه تجربهش می کردم. فقط یک بار. ولی نمیشه و کاریش هم نمیشه کرد.
بعد از اون زمان های عزیز که گذشت و تموم شد من مثل همه آدم ها بارها و بارها امتحان دادم و امتحان شدم. هنوز هم در حال درس گرفتن و امتحان دادن و امتحان شدنم. ولی هرگز اون حال قشنگرو تجربه نکردم.
چه زمان هایی که نمره امتحانم بد نشد و چه وقت هایی که چندان خوب هم نشد.
زندگی تمامش درس و امتحانه. ما تا زنده هستیم فارغ التحصیل نمیشیم. گاهی از دستمون درمیره و کمی غافل میشیم و نمره امتحانمون چپکی از آب درمیاد که این عجیب نیست. اگر اینطوری نشه جای تعجبه. برای هر آدمی پیش میاد. مهم بعدشه. این که چقدر بجنبیم. چقدر اشتباهاتمونرو پیدا کنیم. چقدر عبرت بگیریم و در امتحان بعدی چند درصد نمره مون رو از نتیجه قبلی بالاتر ببریم و چند درصد کسر نمره قبلیرو جبران کنیم. این خیلی مهمه. گاهی کمی سخته ولی طبق معمول محال نیست. امیدوارم همه به تجربه با من موافق باشید.
به امید قبولی همه ما در امتحانات زندگی.
ایام به کام.
دیدگاه های پیشین: (5)
وحید
یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 10:35
سلام پریسا خانم از داستان جدیدی که گذاشتید تشکر میکنم قبل از هر چیز میخواستم بگم اینجا هم سرعت اینترنت افتضاحه ما هم با شما همدردیم در مورد زندگی هم حرف شما کاملا درسته ما با تجربیاتی که از شکستامون به دست میآریم درس عبرت میگیریم و این تجربه ها باعث میشه که دفعات بعدتر از امتحانای زندگی سربلند بیرون بیاییم آرزوی قلبی من اینه که همه توی امتحانات روزگار پیروز باشن بعدشم من میخوام صادقانه اعتراف کنم که همیشه از درس و مدرسه بیزار بودم و خدا خدا میکردم که زودتر مدرکمو بگیرم و راحت بشم بر عکس شما که میگین دلتون برای مدرسه و دانشگاه تنگ شده براتون آرزوی موفقیت میکنم به خدا میسپارمتون
http://aansooyeshab.blogsky.com
پاسخ:
سلام دوست من. می بخشید به خاطر اینهمه تاخیرم بلاگسکای در حال بارگذاری بود و بهم اجازه ورود نمی داد. زندگی، درس، امتحان، تمامش یکجورهایی قشنگه. برگردید و به پشت سرتون نگاه کنید و کودکیتونرو ببینید متوجه میشید که من دلم واسه چی اینهمه تنگ شده. از لطفی که به من دارید ممنونم. امیدوارم گیرهای اینترنتی زودتر برطرف بشن. ممنون از حضورتون.
علیرضا
پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 ساعت 23:57
ممنون از مطلبتون که مثل همیشه قشنگ بود و کتابی که مثل پست های قبل خیلی خوب انتخاب شده بود.
چند روزی بود که ظاهرا بلاگ اسکای مشکل پیدا کرده بود و وبلاگتون درست باز نمیشد و یا قسمت نظرات مشکل داشت.
بهرحال…

درپناه حق

پاسخ:
ممنونم دوست من. بلاگ اسکای و اینترنت و این روزها همه چی در دنیای مجازی به هم ریخته. مدل بلاگ اسکای عوض شد و من هنوز با این دکوراسیون جدید چندان آشنا نیستم و هر طرف میرم به در و دیوارش برخورد می کنم. توی این شلوغی هرچی می گردم کد آمارگیرشرو پیدا نمی کنم که فعالش کنم تا ببینم چند نفر میان و میرن. باید بیشتر بگردم. ای کاش دنیای مجازی هرچه زودتر به حالت نسبتا عادی گذشته برگرده. ممنون از حضور عزیز شما.
علیرضا
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت 19:24
سلام. خسته نباشید.
میگم شما که نشد یه لیست از کتاباتون واسمون بزارید تا بصورت درخواستی کتاب آپ کنید.

لااقل خودتون یه کم سریعتر آپ کنید.

باتشکر
درپناه حق

پاسخ:
سلام.
معذرت می خوام. چشم. اگر خدا بخواد این هفته که میاد حتما برای آپدیت اقدام می کنم.
به امید فرداها.
وحید
پنج‌شنبه 23 خرداد 1392 ساعت 07:36
سلام ما دست به دعا برداشتیم که هرچه زودتر مشکل شما با بلاگ اسکای از بین بره و شما این قدر دوچار دردسر نباشین پریسا خانم فکر کنم متوجه شدم که چرا شما دلتون برای دوران مدرسه و کودکی تنگ شده چون اون دوران شور و نشاط خاص خودشو داره و آدم هیچی از غم و غصه های دنیا نمیفهمه به قول شاعر دل بسته به سکه های قلک بودیم دنبال بهانه های کوچک بودین رویای بزرگتر شدن خوب نبود ای کاش تمام عمر کودک بودیم موفق باشید. خدا نگه دار
http://aansooyeshab.blogsky.com
پاسخ:
سلام دوست من.
دردسر نمک زندگیه. باید باشه تا قدر آرامشرو بدونیم. اگر همیشه بی دردسر ایام سپری بشن پس چطور میشه لذت آرامشرو درک کرد؟ این دردسرها هم مزه کار هستن. دستهکم به نظر من.
بله دوست من کاملا درست متوجه شدید. بچگی حال و هوای بهشتی خودشرو داشت. تنها درد من این بود که چرا اینهمه درس و تکلیف دارم و نمی تونم برم بازی و می زدم زیر گریه از درد مشق ها و درس های شب امتحان.
چقدر حس می کردم که مادرم که خودش به کارهای خونه می رسید و به من گیر می داد که بشین درس بخون از خودم خوشبختتر و کارش آسونتره. چقدر دلم می خواست بزرگ بشم.
یادش به خیر! این آرزو بزرگترین اشتباه عمرم بود. کاش می شد زمانمرو پس بگیرم. نمیشه. ولی زندگی قشنگه با وجود تمام دردسرهای دنیای ما آدمبزرگ ها. این شعار منه. زندگی قشنگه. سخت نگیر.
تا بعد.
علیرضا
یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 20:16
ماهمچنان منتظر پست های جدیدترتون هستیم

پاسخ:
وای هوار از دست این اینترنت و دراپ باکس و سیستم خراب و خلاصه همه چیز جز شل گرفتن خودم.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *