سلام.
من پریسا هستم.
متولد29شهریورماه1357و نابینای مطلق.
مبتلا به بیماری rp اگر درست خاطرم مونده (بیشتر…)
سلام.
من پریسا هستم.
متولد29شهریورماه1357و نابینای مطلق.
مبتلا به بیماری rp اگر درست خاطرم مونده (بیشتر…)
بعد از ظهر3شنبه.
کتاب میخونم. مادرم با تلفن صحبت میکنه. این کتابه جالبه اما قهرمانش داره اذیت میشه. (بیشتر…)
نزدیک ظهر3شنبه.
کاش میشد زمان رو نگهش دارم متوقف بشه! بیخیال همه چیز گذراست.
خطوط تلفن فعلا وصل شدن (بیشتر…)
2شنبه صبح.
هفته دیگه امروز سر کارم. هوممم! بیخیال.
خطوط تلفن در نقاط مختلف این بهشت دیشب قطع شد و اینجا (بیشتر…)
صبح جمعه. اولین جمعه از سال جدید.
واقعیتش اصلا حس اینجا اومدن نداشتم. داشتم ترجمه میکردم. اینترنت داغون (بیشتر…)
5شنبه شب.
واقعا تمام روز خوابیدم. تا زمانی که یه کوه مشق گوش کنی آوار شد روی سرم و لازم شد سریع بلند (بیشتر…)
ظهر5شنبه.
تعطیلات نوروز واسم شروع شده. در حال مرتب کردن کتابهای متنی هاردم هستم. بدجوری به هم ریخته (بیشتر…)
1شنبه ظهر.
داریم از ظهر رد میشیم. تقریبا در بعد از ظهریم. این مزخرفات چیه میگم! دستم نمیره به نوشتن. (بیشتر…)
4شنبه صبح.
دیشب شب وحشتناکی بود. بد نبود وحشتناک بود. از همه نظر. همه نظر! وحشتناک بود! خیلی خیلی وحشتناک (بیشتر…)
2شنبه صبح. ساعت5و59دقیقه.
آرتیست بازیه مسخرهم بدجوری کار دستم داد و الان سرماخوردگی پدرم رو درآورده. (بیشتر…)
جمعه صبح.
ساعت6و6دقیقه صبح جمعه. تکلیفهای جلسه اول کلاس تیمتاکی زبان رو تحویل گرفتیم. ایرادهای جفنگی (بیشتر…)