سلام.
من پریسا هستم.
متولد29شهریورماه1357و نابینای مطلق.
مبتلا به بیماری rp اگر درست خاطرم مونده (بیشتر…)
سلام.
من پریسا هستم.
متولد29شهریورماه1357و نابینای مطلق.
مبتلا به بیماری rp اگر درست خاطرم مونده (بیشتر…)
2شنبهشب. باید درس بخونم. فردا کلاس دارم. مادرم1ساعت میشه رفته. پنجره بازه. هوا ملایمه. حس رویا دارم. (بیشتر…)
1شنبه صبح. گاهی واقعا موقعیتهای خطرناکی پیش میاد. گاهی حس میکنی روی یک خط خیلی خیلی باریک وایستادی. خطی (بیشتر…)
جمعه شب. درسم موند. امروز سردرد پدرم رو درآورد. الان آرومتره. با درمان و بدون درمان. مادرم از ارتفاعات (بیشتر…)
5شنبه صبح. منتظرم اوضاع درست بشه برم دنبال چندتا کار. گندم این فسقلیها تموم شده باید برم بخرم، دوتا امانتی (بیشتر…)
اطراف ظهر شنبه. امروز کلاس. طبق روال خودم، آرزوی همیشگی، کاش اعلام بشه امروز کلاس تعطیله! کاش میشد که (بیشتر…)
جمعه شب. فردا کلاس. درسم تموم نشده. سردرد. خدایا این قرصها چه غلطی میکنن؟ بعد از2تا کدئین همچنان این (بیشتر…)
3شنبه عصر. از بیمارستان بی اطلاعم. جراحی شروع شده ولی نمیدونم به کجا رسیده. حتی زورم نمیرسه داد بزنم. (بیشتر…)
3شنبه ظهر. حالم از درس خوندن عوضی شده. خدایا یعنی تا3نخونم؟ وووییی.
یک اتاق جراحی کوچیکه نیمه تاریک (بیشتر…)
بعد از ظهر2شنبه. تایم کلاسم عوض شد. برگشتم سر تایم اولم. شنبه3شنبه ساعت3عصر. آخجون4شنبه هام آزاد شدن! (بیشتر…)
1شنبه صبح. خدایا حالم داره عوضی میشه این متنه عجب جفنگه خسته شدم! واقعا چیزی نداره ها ولی ذهن من گیر (بیشتر…)